فهم هرمنویتیکی بهدنبال معناست، معنای یک نمود؛ مثلاً یک اثر هنری یا یک جمله، «چیزی» را مینمایاند. این «چیز» در هرمنویتیک به «معنا» تعبیر میشود. این «معنا» گویی یک چیز ماورایی است و ما به سادگی به آن دست نخواهیم یافت؛ یعنی ما تنها با خواندن یک جمله به معنای آن نمیرسیم(این را در نظر داشته باشید که هرمنویتیک برای جملات ساده روزمره که معنایشان مشخص است، چندان تلاش نمیکند، چون نیازی به تلاش ندارند؛ مثلاً جمله «برایم آب بیاور» اگر معنا و منظور خاصی پشتش نباشد نیازی به هرمنویتیک ندارد. هرمنویتیک آنجا آغاز میشود که مثلاً ما با جملهای از یک کتاب کلاسیک روبهرو شویم؛ مانند جملات کتب مقدس و یا متون بزرگ ادبی). ما از جملهای که میخوانیم «عبور» میکنیم به آن «معنا». دقت داشته باشید که منظور از معنا، معنایی نیست که *تنها* از دستور زبان و معانی واژگان بدست میآید. شاید واژه «عبارت» هم به این معنا که وسیلهای است برای «عبور» از جمله به آنچه غیر از خود این جمله و الفاظ است. پس هرمنویتیک به دنبال معنای یک جمله یا عبارت و در واقع معنای «بازی زبانی» است برخلاف فلسفه زبان که به دنبال چگونه انجام شدن این «بازی زبانی» است. استفاده از تعبیر بازی برای فعل و انفعالات زبانی نخستین بار توسط ویتگنشتاین فیلسوف آلمانی زبان انجام شد و گادامر از آن در هرمنویتیک خودش استفاده نمود. ما همواره در حال فکر کردن، سخن گفتن و یا نوشتن هستیم و همه اینها نوعی بازی زبانی است. فهمیدن یک جمله در واقع فهمیدن یک بازی زبانی است. وقتی در قرآن میخوانیم «این قرآن با زبان عربی مبین نازل شده» به این معنی نیست که واژگان یا دستور زبانش عربی است، این جمله از زبان قرآن درواقع یعنی همان بازیای که شما انسانها انجام میدهید من خدا هم انجام میدهم. مثال دیگر این که وقتی شخص همزبان خود را نمیفهمیم درواقع بازی زبانی او را نمیفهمیم، نه واژگان و دستور جملاتش را. در فلسفه زبان همه زندگی ما یک نوع بازی است و سخن گفتن هم بخشی از این بازی است.
شبستری
هرمنوتیک متون دینی چیست؟
محمد مجتهد شبستری
۱- بسیار میپرسند که منظور از هرمنوتیک متون دینی چیست. پاسخ کوتاه این است که محتوای متون دینی مانند همۀ متون زبانی دیگر یک سلسله «فهمیدهشدهها» هستند که پیش از ما، که اکنون میخواهیم آنها را بفهمیم، از سوی پدیدآورندگان آن متون فهمیده شدهاند. بنابراین، فهم از آن متون، در واقع فهمِ فهم دیگران است؛ یعنی فهمِ فهم پدیدآورندگان آن متون.
در هر گفتار یا نوشتار، از هرگونه که باشد: اِخبار، انذار، تبشیر، تهدید، تطمیع، تمنّی، امر و نهی، خواهش و … . روایت و یا غیر آن، گوینده یا نویسنده فهمی از اِخبار، انذار، تبشیر، تهدید و … خود دارد که غیر از عمل اِخبار، انذار، تبشیر، تهدید و … میباشد.
هرمنوتیک متون دینی این است که آن فهمهای همراه اِخبار و انذار و … را بفهمیم که فهمهای نویسندگان یا گویندگان آن متون است.
۲- هیچ گفتار یا نوشتار، از آن فهم که گفتیم عاری نیست، فرق نمیکند گوینده در حال عادی سخن بگوید یا بنوسید، یا در حال جذبه یا در حالت رؤیا (vision) یا هر حالت و وضعیت دیگر. در تمامی این حالتها و وضعیتها، گونهای فهم، عمل گفتار را همراهی میکند.
۳- به نظر صاحب این قلم، متن قرآن مجید از دو قاعدۀ کلی که بیان شد مستثنی نیست و متن قرآن مجید خود یک فهمیده شده است و کار ما فهمیدن آن فهمیدهشده میباشد. قرآن فهمیده شدۀ پیامبر اسلام است، فهم نبوی آواز جهان.
۴- حتی اگر این اعتقاد را بپذیرم که کلمات و جملات قرآن در حالتی که نام وحی یا رؤیا و یا هر نام دیگری بر آن مینهند از جایی به پیامبر اسلام رسیده و داده شده و او آنها را به هر ترتیب و به هر صورت که باشد به دیگران منتقل کرده است، باز هم از پذیرش این مطلب گریزی نیست که این گرفتن و منتقل کردن هم گونهای «فهیمدهشدن» است. این مدعا از آنجا برمیخیزد که معتقدیم پیدایش زبان انسانی از هر منشاء و به هر ترتیب که باشد پیدایش یک «فهم» است و لاغیر.
* به نقل از: مجتهد شبستری، محمد (۱۳۹۶). نقد بنیادهای فقه و کلام؛ سخنرانیها، مقالات، گفتگوها، نشر الکترونیکی در مرکز نشر آثار و افکار محمد مجتهد شبستری. صص. ۳۲۳-۴
عید پاک (به فرانسوی: Pâques) یکی از روزهای تعطیل در یکشنبهای از ماه مارس یا آوریل است. مسیحیان بر این باورند که در این روز عیسی مسیح پس از اینکه به صلیب کشیده شده دوباره برخاست و از این رویداد بهعنوانِ رستاخیز مسیح یاد میکنند.
عید پاک در پایان هفتهٔ مقدسی است که عیسی وارد اورشلیم میشود و توسط سربازان رومی دستگیر و پس از تحمل مصائب و سختیها بر فراز تپه گلگتا در اورشلیم مصلوب میشود. زمان این عید، برخلاف سایر اعیاد و مراسم، ثابت نیست و هر سال میان ۲۲ مارس (۲ فروردین) تا ۲۵ آوریل (۵ اردیبهشت) تغییر میکند و به اولین یکشنبه بعد از ماه کامل پس از اعتدال بهاری میافتد
برای مسیحیان، عید پاک با رستاخیز و قیام مسیح پیوند خورده است. طبق انجیل عهد جدید، عیسی مسیح دو روز پیش از روز فصح به صلیب کشیده شد، و روز سوم، در یکشنبهای که ماه به حالت قرص تمام بود، از قبر برخاست، چهل روز در زمین زندگی کرد و بعد به آسمان رفت. مسیحیان نخستین، که در جامعهای یهودی میزیستند، جشن رستاخیز پیشوای خود را همزمان با مراسم عید فصح برپا میکردند. در سال ۳۲۵ و پس از آن که مسیحیت توسط دولت روم دین رسمی شناخته شد، پدران کلیسا، عید قیام مسیح را از عید فصح یهود جدا کردند، و آن را با روایات مسیحی هماهنگ ساختند. بدین ترتیب اولین یکشنبه بعد از برآمدن ماه کامل پس از رسیدن خورشید به برج حمل را روز قیام دانستند، که میتواند میان دوم فروردین تا پنجم اردیبهشت (۲۲ مارس تا ۲۵ آوریل) قرار گیرد.
در این روز مؤمنان برای نماز و عبادت به کلیسا میروند و به همراه دیگران سرودها و اوراد دینی میخوانند.
روزهای یکشنبه و دوشنبه در همه خانهها جشن برگزار میشود، که با شادمانی، بزم و میگساری همراه است. از مهمترین غذاهای عید پاک گوشت بره است و در بسیاری از کشورها وعدهٔ اصلی غذای یکشنبه عید پاک را تشکیل میدهد که اشاره به بره خدا دارد. از رسوم بسیار رایج در عید پاک همچنین درست کردن کیک پاسکا، رنگ کردن تخم مرغ و خوردن آن است. در طول چلهٔ روزه از مصرف تخممرغ و برخی مواد دیگر خوراکی پرهیز میشود، گذشته از آن تخممرغ خود سمبل زایش و جاودانگی است.در برخی از کشورهای اروپای مرکزی و آمریکای شمالی عید پاک با خوردن تخممرغ و ژامبون جشن گرفته میشود به این دلیل که خوک سمبل شانس در دورهٔ پیش از مسیحیت اروپا بوده است.خوک معمولاً در ابتدای پائیز سلاخی، پرورده و دودی شده و منبع مهم تغذیه در طول زمستان است؛ ژامبون تا ابتدای بهار ماندگاری دارد.
روز عید پاک به ویژه بچهها تخم مرغهای رنگین را، که خرگوش در گوشه و کنار باغ پنهان کرده، پیدا میکنند و با لذت میخورند. رنگ کردن تخممرغ، سنتی دیرین است و احتمالاً اشاره به هنر رنگرزی عیسی مسیح دارد که جامهها را به هر رنگی که میخواست درمیآورد.
تقویم کلیسایی مسیحیان (سال عبادی)
۱. ژانویه
۱ ژانویه – روز نامگذاری عیسی (Feast of the Holy Name)
بزرگداشت روزی که کودک عیسی طبق رسم یهودی، نامگذاری شد.
۶ ژانویه – اپیفانی (Epiphany)
یعنی "ظهور": جشن دیدار مجوسیان (سه پادشاه شرق) از کودک عیسی؛ نشونهای از شناخت جهانی او.
۲. فوریه
۲ فوریه – تطهیر مریم (Presentation of Jesus in the Temple)
۴۰ روز بعد از تولد عیسی؛ مریم و یوسف او را به معبد میبرند.
۳. فوریه تا مارس – ایام چله (Lent)
شروع: چهارشنبه خاکستر (Ash Wednesday)
مردم خاک بر پیشانی میزنن؛ آغاز دوره توبه و روزه، به مدت ۴۰ روز (غیر از یکشنبهها)
این دوران به روزه، دعا و بازگشت درونی اختصاص داره
۴. آوریل (گاهی مارس)
هفته مقدس (Holy Week)
یکشنبه نخل (Palm Sunday): ورود عیسی به اورشلیم با استقبال مردم
پنجشنبه مقدس (Maundy Thursday): شام آخر با حواریون
جمعه مقدس (Good Friday): مصلوب شدن عیسی
شنبه مقدس (Holy Saturday): زمان خاموشی و انتظار
یکشنبه قیام (Easter): بزرگترین عید مسیحی – رستاخیز عیسی از مرگ
۵-. می
عروج (Ascension)
۴۰ روز بعد از عید پاک، عیسی به آسمان صعود میکنه
پنتیکاست (Pentecost)
۵۰ روز بعد از عید پاک؛ نزول روحالقدس بر حواریون — آغاز کلیسا
۶. ژوئن – آگوست
عید تثلیث (Trinity Sunday)
اولین یکشنبه بعد از پنتیکاست؛ تأکید بر سهگانگی خدا (پدر، پسر، روحالقدس)
بدنه خداوند (Corpus Christi)
جشن بدن و خون مسیح در آیین عشای ربانی
۷. سپتامبر – نوامبر
این دوره معمولاً شامل چندین عید قدیسان، موعظهها، و بزرگداشتهای خاصه
اول نوامبر – عید مقدسین (All Saints' Day)
بزرگداشت همه شهدا و قدیسین
۲ نوامبر – روز اموات (All Souls' Day)
دعا برای رفتگان و آرامش روح مردگان
۸-دسامبر – زمان ظهور (Advent)
آغاز: ۴ هفته پیش از کریسمس
زمانی برای انتظار و آمادگی برای تولد مسیح
۹. ۲۵ دسامبر – کریسمس (Christmas)
تولد عیسی مسیح،
دو جشن اصلی:
کریسمس (تولد عیسی)
عید پاک (رستاخیز عیسی)
مسیحیان موحد
در تاریخ دین مسیحیت، باور به تثلیث—یعنی وجود خدای واحد در سه شخص: پدر، پسر، و روحالقدس—همواره آموزهای بنیادین در کلیساهای اصلی بوده است. با این حال، گروههایی از مسیحیان از گذشته تا امروز این عقیده را رد کردهاند و به یگانگی خداوند و انسان بودن عیسی مسیح باور داشتهاند.
1⃣آریانیسم: نخستین اعتراض رسمی به تثلیث
در سدهٔ چهارم میلادی، کشیشی بهنام آریوس در اسکندریه، عقیده داشت که عیسی مسیح مخلوق خداوند است، نه ذات واحد با او. او عیسی را برترین آفریده و واسطه خلقت میدانست، اما نه همذات با خدای پدر. آموزههای آریوس در شوراهای کلیسایی (بهویژه شورای نیقیه در سال ۳۲۵ میلادی) محکوم شدند، اما او نخستین کسی بود که بهطور گسترده آموزه تثلیث را رد کرد و جریانی پرنفوذ را پایه گذاشت. با اینکه آریانیسم عیسی را آفریدهای فوقبشری میدانست (نه صرفاً یک پیامبر)، اما نقطهٔ آغاز تفکر ضد تثلیث در جهان مسیحی شد.
2⃣سوسینیانیسم: بازگشت به عقل و پیامبری مسیح
در سدهٔ شانزدهم میلادی، در دورهٔ اصلاحات، اندیشمندان ایتالیایی مانند فاستو سوسینی و پیروانش (سوسینیها) آموزه تثلیث را با استناد به کتابمقدس و عقل نفی کردند. آنها به خدای یکتا و انسان بودن عیسی باور داشتند و تأکید میکردند که عیسی پیامبر و معلمی آسمانی بود که از سوی خدا مأمور شد.
برادران لهستانی: ادامهدهنده راه سوسینیها با ساختار کلیسایی بودند
یونیتارینهای ترانسیلوانی: قدیمیترین کلیسای رسمی یکتاپرست در این منطقه قرار دارد که اکنون بخشی از کشور رومانی است
این جریانات بعدها بر موحدان انگلیسی و سپس بر جنبشهای مدرن مانند Biblical Unitarianism اثر گذاشت.
3⃣ جنبشهای موحد معاصر
در دوران مدرن، چندین گروه پدید آمدند که آموزههای تثلیث را رد کرده، به وحدانیت خداوند ایمان دارند و عیسی را پیامبری انسانزاد میدانند.
الف. Christadelphians (برادران مسیحی)
پدیدآمده در قرن ۱۹ توسط دکتر جان توماس. باور دارند که خدا یکیست، عیسی مسیح انسان و پسر خداست (نه خدا)، و روحالقدس قدرت فعال خداست، نه یک شخص الهی. آنها تأکید زیادی بر مطالعه دقیق کتابمقدس دارند.
ب. Biblical Unitarians (یونیتارینهای کتابمحور)
این جریان متأثر از سوسینیانیسم است و ریشه این گروه به اصلاحطلبان، مخصوصاً موحدان رنسانسی مثل مایکل سروتوس برمیگردد که به دستور کلیسا سوزانده شد.
پیروان این مکتب تنها به کتابمقدس استناد دارند و معتقد هستند که خدا تنها یک ذات واحد است، عیسی پیامبری انسانی است، و آموزه تثلیث آموزهای غیربایبلی است.
پ. Iglesia ni Cristo (کلیسای مسیح فیلیپینی)
تأسیسشده در سال ۱۹۱۴ توسط فلیکس مانالو در فیلیپین. آنها باور دارند که خدا تنها یکی است (یهوه)، و عیسی مسیح صرفاً انسانی برگزیده و فرستاده خداست، نه خدا. نجات از دید آنها فقط از طریق عضویت در کلیسای خودشان ممکن است. هرچند آموزههایشان از نظر بسیاری از مسیحیان سنتی متفاوت است، اما در نگاه خودشان مسیحی و موحدند.
ت. Church of God of the Abrahamic Faith (کلیسای خدا با ایمان ابراهیمی)
این گروه نیز عیسی را پیامبر و انسان میدانند. آنها در قرن ۱۹ در آمریکا پدید آمدند و همعقیده با کریستادلفینها هستند، اما سازمانی جدا دارند.
ث. سایر گروههای موحد پراکنده
گروههایی مانند
Living Hope International Ministries، Restoration Fellowship، و Spirit & Truth Fellowship
دو گروه رسانهمحور، با تأکید بر آموزش کتابمقدسی و رد تثلیث.
Restoration Fellowship
به رهبری آنتونی بازارد، تمرکز دارند بر بازگشت به یکتاپرستی نخستین و الوهیتزدایی از عیسی
و از شاخههای متأخر Biblical Unitarianism هستند. آنها نیز تثلیث را رد کرده و عیسی را انسان میدانند. برخی از آنها مانند Assemblies of Yahweh بیشتر رنگوبوی یهودی-مسیحی دارند.
4⃣شاهدان یهوه:
گروههایی هم وجود دارند مانند شاهدان یهوه که تثلیث را باور ندارند ولی برای حضرت عیسی مقامی ممتاز و فوق انسان قائلند
شاهدان یهوه از لحاظ اعتقاد به خدای یگانه و رد تثلیث، در زمرهی موحدترین مسیحیان معاصر قرار میگیرند. اما:
عیسی را فرشتهای مافوق انسان و مخلوقی خاص میدانند، که شاید از نگاه برخی موحدان سختگیر، نوعی دوگانگی پنهان باشد.
با این حال، نسبت به مسیحیان تثلیثی بسیار نزدیکتر به توحید هستند.
تاریخ مسیحیت یکتاپرستانه، همواره در سایه فشار کلیسای رسمی و اکثریتی بوده است، اما این جریان از آریوس و سوسینی تا گروههای معاصر همواره ادامه داشته. گروههایی چون Christadelphians و Biblical Unitarians نمایندگان برجسته این جریان هستند
اَرداویرافنامه (یا اَرداویرازنامه) کتابی به زبان پارسی میانه است که اعتقادات ایرانیان پیش از اسلام دربارهٔ آخرت را بیان میکند. این اثر به موبدی به نام ویراف نسبت داده میشود که در دورهٔ ساسانیان زندگی میکرد. ویراف در این کتاب، سفر روحانی خود به دنیای پس از مرگ را توصیف میکند و مشاهداتش از بهشت و دوزخ را بازگو مینماید
تاریخ دقیق نگارش اَرداویرافنامه مشخص نیست، اما بر اساس محتوای آن، احتمال میرود متن اصلی در اواخر دورهٔ ساسانی (حدود قرن ششم یا هفتم میلادی) تدوین شده باشد. با این حال، نسخههای موجود از این اثر به دورههای بعدی، از جمله قرن سوم هجری (معادل با قرن نهم میلادی)، نسبت داده شدهاند.
این کتاب تصویری جامع از باورهای زرتشتی دربارهٔ زندگی پس از مرگ ارائه میدهد و تأثیر آن بر آثار بعدی، مانند "کمدی الهی" دانته، مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است
ارداویرافنامه (یا ارداویرافنامه) را میتوان معراجنامه دانست، اما در سنت زرتشتی.
موبدی به نام ارداویراف طی مراسمی به حالت خلسه یا خواب فرو میرود
روح او به جهان دیگر (بهشت، دوزخ، و برزخ) سفر میکند
و پس از بازگشت، آنچه دیده را برای دیگران بازگو میکند
دقیقاً مشابه داستان معراج پیامبر اسلام (ص) که در آن حضرت محمد (ص) به آسمانها برده میشود و جهان غیب را مشاهده میکند.
بعضی از محققان مدرن گفتند سفر ارداویراف احتمالاً نوعی تجربهی هیپنوتیک، حالت خلسه یا ترنس (Trance) بوده.
پس از حمله اسکندر مقدونی و تضعیف ایمان مردم به آموزههای زرتشتی، موبدان تصمیم میگیرند فردی را برای مشاهدهٔ حقایق معنوی به جهان دیگر بفرستند:
«پس از آن هفت مرد بنشستند و از هفت، سه و از سه، یکی ویراف برگزیدند که نیشاپور نام گویند
ویراف پس از نوشیدن شربتی مقدس، به خواب عمیقی فرو میرود و روح او به همراه ایزدان سروش و آذر به سفر میپردازد:
«پس از آن، ویراف را شربتی دادند و او را خواب در ربود. روان او با سروش و آذر به راه افتاد.»
ویراف در بهشت، ارواح نیکوکاران را مشاهده میکند که در شادی و نور به سر میبرند:
«دیدم روانهایی که در بهشت بودند، در نور و سرور ابدی.»
ویراف در بهشت، ارواح نیکوکاران را مشاهده میکند که در شادی و نور به سر میبرند:
«دیدم روانهایی که در بهشت بودند، در نور و سرور ابدی.»
سپس، ویراف به دوزخ میرود و مجازات گناهکاران را میبیند:
«دیدم روانهایی که در دوزخ بودند، در رنج و تاریکی.»
نویسنده:
نام کامل: دانته آلیگیری (Dante Alighieri)
تولد: ۱۲۶۵، فلورانس، ایتالیا
مرگ: ۱۳۲۱، راونا
کتاب کمدی الهی را در حدود ۱۳۰۸ تا ۱۳۲۰ میلادی نوشت.
دانته شاعر، فیلسوف، و سیاستمدار بود و کمدی الهی رو زمانی نوشت که در تبعید از فلورانس بود. خودش کتاب رو «کمدی» نامید (چون پایان شادی داشت)، بعدها واژه «الهی» توسط بوکاچیو اضافه شد.
مبنای کتاب
در ابتدای کتاب، دانته مینویسه:
«در نیمهی راه زندگیمان، خود را در جنگلی تاریک یافتم، چرا که راه راست را گم کرده بودم...»
و کمی بعد:
«نه میدانم چگونه بدانجا رسیدم، چون در آن لحظه در خوابی سنگین بودم.»
یعنی خودش صراحتاً میگه که در خواب بود. پس از نظر روایت، سفر به دوزخ، برزخ و بهشت در قالب یک رؤیای عرفانی یا خواب روحانی بیان میشه.
برخی مفسرها گفتن که سفر دانته نوعی سفر روحانی (mystical journey) هست، مشابه «خواب پیامبران» یا «سفر معراج»، که درش روح از بدن جدا میشه و حقیقت رو میبینه.
ساختار کلی کتاب
کتاب از سه بخش تشکیل شده:
دوزخ (Inferno)
برزخ (Purgatorio)
بهشت (Paradiso)
هر بخش، شامل 33 سرود (canto) هست، بهجز مقدمهی دوزخ که یک سرود اضافی داره؛ در مجموع: 100 سرود.
کمدی الهی بر اساس دیدگاه مسیحیت قرون وسطی و الهیات کاتولیک نوشته شده. دانته سفرش رو از زمین آغاز میکنه و به سه مرحله معنوی میره:
الف) دوزخ:
دانته به کمک راهنمایش، ویرژیل (شاعر روم باستان)، وارد دوزخ میشه.
دوزخ ۹ حلقه داره، که هرکدوم مخصوص نوع خاصی از گناهکاران هست.
گناهکاران بر اساس عدالت الهی مجازات میشن، با مفهومی به نام عدالت تقابلی (Contrapasso)، یعنی مجازات، بازتاب خود گناه است.
ب) برزخ:
کوهی که روحها در آن پاک میشن.
کسانی که توبه کردهاند اما گناهانی داشتند، در اینجا سیر پاکسازی رو طی میکنن.
باز هم ۷ طبقه داره، مطابق هفت گناه کبیره (تکبر، حسادت، خشم، تنبلی، طمع، شکمپرستی، شهوت).
ج) بهشت:
دانته با راهنمایی بئاتریس (زن آرمانیاش)، به بهشت میره.
بهشت از ۹ فلک و سپس «فلک اعظم» (Empyrean) تشکیل شده.
در آنجا، قدیسان، فرشتگان، حضرت مریم، و در نهایت خداوند را میبینه.
در پایان، نوری بیپایان و یگانگی با خدا را تجربه میکنه
تاثیر باورها در مکاشفات عرفانی و تجارب شهودی، یا نزدیک به مرگ
سفرش به دوزخ، دانته با چند شخصیت مسلمان مواجه میشه. اولین و جنجالیترین بخش، جاییه که او حضرت محمد (ص) و حضرت علی (ع) رو در دایره هشتم دوزخ قرار میده؛ جایی مخصوص کسانی که «تفرقهافکن» شناخته شدن
دایره اول دوزخ (لیمبوس)، جایی که ارواح نیکِ غیرمسیحی قرار دارن، با احترام از چند مسلمان نام میبره. ابنسینا، ابنرشد، و صلاحالدین ایوبی از جمله کسانی هستن که در کنار فیلسوفان بزرگی مثل افلاطون و ارسطو قرار گرفتن. دانته با تحسین از خرد، دانش و اخلاق این افراد یاد میکنه، اما چون از نظر اعتقادی مسیحی نبودن، اونها هم اجازه ورود به بهشت رو ندارن.
معنای گورو
گورو (Guru) در آیین سیک و بسیاری از سنتهای معنوی هندی، به معنای راهنما، معلم یا رهبر معنوی است. این واژه از زبان سانسکریت گرفته شده و ترکیبی از دو بخش است:
"Gu" به معنای تاریکی یا نادانی
"Ru" به معنای نور یا آگاهی
بنابراین، "گورو" کسی است که جهل را از بین میبرد و نور دانش را به شاگردانش میبخشد.
در آیین سیک، گوروها رهبران الهامبخش بودند که تعالیمشان مسیر زندگی پیروان را روشن کرد. اولین گورو، گورو نانک، بنیانگذار این دین بود و پس از او، نه گوروی دیگر تعالیم سیک را ادامه دادند. پس از گورو دهم (گورو گوبیند سینگ)، کتاب مقدس "گورو گرانت صاحب" بهعنوان گوروی جاویدان معرفی شد.
در معنای وسیعتر، سیکها معتقدند که "گورو" تنها یک فرد نیست، بلکه حقیقتی الهی است که راه درست زندگی را نشان میدهد.
کتاب مقدس
گورو گرانت صاحب یازدهمین گورو( کتاب است نه شخص) در آئین سیک است؛ گورو گوبیند سینگ (۱۶۶۶–۱۷۰۸) دهمین گوروی (مرشد) آئین سیک، برخلاف رویه گوروهای پیشین، هیچیک از فرزندان و شاگردانش را به جانشینی خود تعیین نکرد، و در عوض متن مقدس آدی گرانت(نام قبلی کتاب مقدس سیک ها) را که پیش از آن گورو ارجن گردآوری کرده بود، گوروی جاودانی نامید. گورو گرانت صاحب در عبادت پیروان مذهب سیک، نقش محوری دارد. منبع اولیه آن، نوشتهها و سرودهای گوروهاست که از روایات و متون دو دیانت هندو و اسلام نیز بهره گرفتهاست.
معنای کلمه سیک
Sikh (सिख) در زبان پنجابی و از ریشه سانسکریت "शिष्य" (śiṣya) به معنای "شاگرد" یا "پیرو" است
سیکها (پنجابی: ਸਿੱਖ) گروهی قومی-مذهبی هندوآریایی پیرو آیین سیک هستند که دینی هندی بر پایه هندوایسم باستان و یکتاپرستی است که در سده ۱۵ میلادی در منطقه پنجاب در شمال شبهقاره هند توسط گورو نانک پدید آمد. آیین سیک جدیدترین دین بزرگ جهان است که در آن قومیت و دین عمیقاً با یکدیگر در پیوندند و در بریتانیا و کانادا قومیت هم محسوب میشود.
آیین سیک (Sikhism) یک دین یکتاپرستانه است که در قرن ۱۵ میلادی در منطقه پنجاب (اکنون در هند و پاکستان) توسط گورو نانک بنیانگذاری شد. سیکها به یک خدای یکتا و بیشکل اعتقاد دارند و بر اصولی مانند راستی، خدمت به دیگران، برابری، و دوری از خرافات تأکید میکنند.
اصول اصلی آیین سیک:
۱. سه اصل بنیادین (نام جپنا، کیرت کارنی، واند شکنا)
نام جپنا (Nam Japna): یاد خدا در هر لحظه از زندگی
کیرَت کارنی (Kirat Karni): تلاش صادقانه و امرار معاش از راه
درست کسب روزی و درآمد، بدون فریبکاری و بهرهکشی از زحمت دیگران
واند شکنا (Vand Chakna): تقسیم دارایی و کمک به دیگران
پنج "کاکار" (نشانههای سیک بودن)
کش (Kesh): موهای بلند و اصلاحنشده (نماد تسلیم در برابر اراده خدا)
کارا (Kara): دستبند فلزی (نماد پیوند با خدا)
کنگا (Kanga): شانه چوبی (نماد پاکیزگی)
کچرا (Kachera): شلوار مخصوص (نماد خویشتنداری)
کِرپان (Kirpan): خنجر کوچک (نماد دفاع از حق)
ویژگیهای اجتماعی:
برابری و عدالت: در آیین سیک، تمام انسانها برابرند، صرفنظر از جنسیت، طبقه اجتماعی یا قومیت.
عدم اعتقاد به کاست و تبعیض طبقاتی: برخلاف سنتهای هندوئیسم، سیکها به برابری همه انسانها معتقدند.
لنگر (Langar): سنت توزیع غذای رایگان در معابد سیکی (گوردواراها) برای همه افراد، بدون در نظر گرفتن مذهب یا موقعیت اجتماعی
.
ممنوعیت مواد مخدر و الکل: سیکها از مصرف مواد مخدر، الکل و دخانیات منع شدهاند.
بر اصولی مانند راستی، خدمت به دیگران، برابری، و دوری از خرافات تأکید میکنند.
انس و عادت ذهنی با فرهنگ مسلمانی که با آن بزرگ شده ایم مانع از پذیرش این موضوع می شود که زبان قرآن و کتب مقدسه زبان تمثیل است .
علی رغم اینکه قرآن خود فرمود :
«تلک الامثال نضربها لناس لعلهم یتفکرون وما یعقلها الاالعالمون»
موسی ابن میمون اول بار باب این سخن را گشود که قصص و زبان کتب مقدسه زبان تمثیل است بعد ها دیگران از وی وامگرفته زبان انجیل و همینطور قرآن کریم را زبان تمثیل دانستند که در بحث ال گوریک مطرح شد .این در حالی است که یهودیان معتقدند تورات به دست موسی نوشته شده است . از آنجایی که قرآن نیز فرمود و «کلم الله موسی تکلیما »این اندیشه وجود دارد که خداوند املا فرمود و موسی اکتاب نمود . همین فکر دقیقا در مورد قرآن کریم و پیامبر اکرم وجود دارد . لذا است که بسیاری علی رغم توضیحات داده شده ممکن است از آله گوریک یعنی تمثیل در قرآن استنکاف ورزند.
نه رسول خدا نویسنده است و نه خداوند املا کننده بلکه پیامبر گرامی از طریق شهود و حضور به چنین مواجید و معاریفی دست یافتند . بنابر این آنچه به عنوان قصص و آیات تاریخی در قرآن و کتب مقدسه آمده زبان عرفی نیست بلکه اتفاق و حوادثی قبلاً رخ داده که با زبان ادبی و تمثیلی گزارش داده شده است و از این نوع زبان به عنوان گونه نام برده شد .
مازندرانی رکاوندی
نمیتوانیم خدا را توصیف کنیم و به او احاطه پیدا کنیم اما میتوان خدا را تجربه کرد و او را روایت کرد، میتوان او را خواند، میتوان با او مأنوس شد، میتوان از او سؤال کرد، میتوان به او شکایت کرد، میتوان به قضای او راضی شد، میتوان به او توکل کرد، میتوان عاقبت همۀ امور را به خدا واگذار کرد، میتوان از او استعانت و هدایت طلبید و هکذا. همچنین انسان میتواند تجربههایی را که با خدا دارد برای دیگران بیان کند و کار پیامبران همین بوده که تجربههایی را که با خدا داشتند با دیگران در میان گذاشتند و دیگران را از آن تجربهها آگاه کردند و آنان را به ارتباط با خدا دعوت کردند. تعبیر آنها این بود که خدا با من چه کرد و چه میکند، با جهان چه میکند، با اقوام چه میکند برای آنان افعال خدا و نامهای خدا، که نماد آن افعال میباشد، مطرح است.
آفت انسان غفلت از خداست و به همین جهت میگویند کار انسان باید این باشد که خدا را «یاد» کند و این همان «ذکر» است که در قرآن مجید فراوان روی آن تأکید شده است. انسان باید کوشش کند آنچه را بهصورت معمولی مورد غفلتش است در درون خودش از طریق یادآوری حاضر کند و به تعبیر صحیحتر حضور او را از نو بیابد. انسان در مقام تکامل معنوی باید مرتباً یاد خدا کند. استدلال برای اثبات خدا فلسفه و کلام و علم است، اما خواندن برهانهای اثبات صانع و این قبیل چیزها راه بهسوی خدا نمیگشاید. خدا یادکردنی است.
ما انسانها متناسب با ظرفیت وجودی خودمان از خدا و کمالات خدا آگاه میشویم. بذر خدایی در خودآگاهی ما رشد میکند. استدلال فلسفی برای این است که اگر در ساختار عقلانی انسان شبههها و پرسشهایی به وجود آید، آنها پاسخ بیابند. عارفان بزرگ به ما میگویند که خدا را یاد کنید تا خدا از درونتان بجوشد. انسان باید مقدمات این جوشیدن را فراهم کند تا این حادثه اتفاق بیفتد که یکی از مهمترین آن مقدمات فراغت است. انسان باید فراغتی داشته باشد تا از خودش آگاه شود و از طریق آگاهشدن از خود از خدا آگاه شود. ما معمولاً این فراغت را نداریم. باید وقت گذاشت باید فرصت به وجود آورد، باید حفاری کرد خود را و این حفاری وقت لازم دارد
ما تصور میکنیم در هر شرایط خدا برای ما حاضر است در هر شرایط راهی از ما بهسوی خدا باز است. نه اینجور نیست در بسیاری از شرایط ما در غفلتیم و باید پردۀ غفلت را کنار بزنیم و خدا را بخوانیم و بخوانیم و بخوانیم تا نداهای ما نتیجه دهد و خدا از درون و بیرون ما خودش را به ما نشان دهد. اما ازته دل بخوانیم نه اینکه فقط با زبان بخوانیم.
مجتهد شبستری
پیامبر اسلام یک انسان عالی و در حد بالایی از کمال و بصیرت بود و میتوانست بواطنی وعوالمی را کشف کند که هنوز هم برای ما تازه است
ما میتوانیم در ظل تجارب او حرکت کنیم و به اصطلاح صوفیان بر سر سفره او بنشینیم.
اما این معنایش این نیست که همه غذایی در سفره او بوده است.
به زبان ساده تر، با آمدن قرآن حرف های خدا تمام نشده و تجربه های ممکن دینی به پایان نرسیده است.
هم اسرار جدیدی برای کشف شدن وجود دارد و هم عوالم تازه ای.
#مولانا و #حافظ هم برخی از حرف های ناگفته خدا را گفته اند.
پیامبری مثل شاعری است.
هیچ وقت نمی توان گفت حافظ یا مولوی بالاترین شاعر است.
فقط می توان گفت اینها قله های بلندی را فتح کرده اند.
اصلا بالاترین شاعر معنا ندارد، گرچه شاعر ضعیف ممکن وموجودست.
حافظ در نوع خودش عالی است ، #سعدی هم همینطور و مولوی هم.
من در این جا قائل به کثرت ام؛ کثرتی غیر قابل تحویل به وحدت.
من به بسط تجربه نبوی قائلم و نه به کشف تام. و این منافاتی با خاتمیت ندارد.
خاتمیت یعنی خاتمیت در ماموریت.
کسانی چون مولانا تجربه نبوی را بسط داده اند و عشق را که سهم کمی در قران دارد رشید تر و برجسته تر کرده اند.قرآن سرچشمه است اما رود هایی که ازان جاری شده به همان اندازه اهمیت دارند.حسبنا کتاب الله درست نیست.ما بهمه این کتابها نیاز داریم.
مولوی را هم بخوانید.ادامه قران است.تفسیر قران است.بسط تجربه نبوی ست ومعراج عرفان است.
تجارب پیامبرتکرار میشود و بسط می پذیرداما ماموریتش نه ( به حکم ختم نبوت) وپیامبری ماموریت است نه تجربه صرف.
دکتر سروش
بَسْط تجربه نبوی نظریهای که بر اساس آن، وحی مختص به پیامبر(ص) نیست و تجربههای پیامبرانه پس از پیامبر اسلام(ص) نیز در افراد مختلف ادامه مییابد. عبدالکریم سروش نظریهپرداز بسط تجربه نبوی به دنبال نشان دادن رویهٔ بشری، تاریخی و زمینیِ وحی و دیانت است. این نظریه، دین را خلاصه و عصاره تجربههای پیامبر دانسته که با ادامه تجربههای نبوی پس از پیامبر، از سوی دیگر مسلمانان، بر غِنا و فربهی دین افزوده میشود. به باور سروش، مشکلاتی مانند تعارض آیات با نظریههای علمی جدید و منافات احکام فقهی با عدالت و کرامت آدمی، با این نظریه قابل حل است.
مفهوم خاتمیت در نظریه بسط تجربه نبوی، فرمان دادن بدون نیاز به استدلال معرفی شده که با رحلت پیامبر از بین رفته و دیگر هیچکس حق ندارد بدون استدلال به دیگران حکمی کند. به نظر سروش، تجربه دینی پس از پیامبر تنها برای خود شخصْ حجت است و برخلاف تجربه پیامبر، برای دیگران الزامآور نیست
سروش از وحی که آن را مقوم شخصیت و نبوت انبیاء میداند، با عنوان «تجربهٔ دینی» یاد میکند. او همچنین دین را تجربهٔ روحی و اجتماعی پیامبر معرفی میکند.
سروش معتقد است پس از پیامبر نیز گویی از نو وحی میرسد و گویی از نو واقعیت در تجربه و درک دینی منظور میشود. بر این اساس، امروز هم باید دین را چون تجربهای در حال تحول و تولد عرضه کرد
تجربه دینی که پس از پیامبر نیز ادامه داشته، منافاتی با این معنای خاتمیت ندارد؛ زیرا تجربه دینی پیامبر برای دیگران تکلیفآور و عمل آفرین است و این برخلاف تجربه دینی دیگران است که تنها به خود شخص محدود میشود و حجت بر دیگران نیست.هیچ کس پس از پیامبر ولایت بر دیگری ندارد
تجربه نبوی یا تجربه شبیه به تجربه پیامبران، کاملاً قطع نمیشود و همیشه وجود دارد... شخص ممکن است بین خودش و خدا واجد احوالی شود و احساس کند که صاحب وظایفی است از ناحیه خداوند و دیگر وظیفه ندارد به فلان دین یا بهمان دین عمل بکند. احساس من این است که بعضی از بزرگان مثل شمس تبریزی تقریباً چنین احوالی داشتند... اگر کسی احساس میکند که دیگر نمیتواند پیرو شریعت پیامبر اسلام باشد و وظیفه دیگری دارد، خودش میداند و خدای خودش. کسی هم که چنین احساسی را ندارد، بایستی پاسخگوی اعمالش باشد؛ امّا تجربه پیامبرگونه البتّه جریان دارد. برای این که تجلّیات خداوند تمامی ندارد. ما نمیتوانیم بگوییم خدا بر پیامبر اسلام تجلّی کرد و پس از آن باب تجلّی بسته شد. این تجلّی دوام دارد و برای هر کس متناسب با ظرفیتش، ادامه خواهد یافت»
چون وحی، تجربه دینی است و تجربه دینی درباره دیگر انسانها نیز روی میدهد، پس تجارب دینی دیگران نیز به فربهی و غنای دین میافزاید و با گذشت زمان، دین بسط و گسترش مییابد؛
از این رو، تجربههای دینی عارفان مکمّل و بسط دهنده تجربه دینی پیامبر است، و در نتیجه دین خدا رفته، رفته پختهتر میگردد. این بسط و گسترش نه در معرفت دینی بلکه در خود دین و شریعت نیز صورت میگیرد
دکتر سروش
در دین زرتشتی، جهنم به عنوان بخشی از زندگی پس از مرگ توصیف شده است، اما مفهوم آن با برخی از ادیان دیگر تفاوتهایی دارد. در باور زرتشتی، روح پس از مرگ باید از **پل چینود** (چینوت) عبور کند، که این پل بر اساس اعمال فرد در زندگی دنیوی، یا گسترده و آسان یا باریک و دشوار میشود.
### ویژگیهای جهنم در دین زرتشتی:
1. **عبور از پل چینود**:
- اگر فرد نیکوکار باشد، پل وسیع و هموار میشود و او به بهشت (گرودمان) میرسد.
- اگر فرد گناهکار باشد، پل باریک و خطرناک میشود و او به درهای تاریک سقوط میکند که همان جهنم (دوزخ) است.
2. **ماهیت جهنم**:
- جهنم زرتشتی مکانی تاریک و پر از عذاب روحی و روانی است، نه صرفاً مکانی با آتش و شکنجههای جسمی.
- گناهکاران در آنجا احساس تنهایی، بدبختی و رنج وجدان را تجربه میکنند.
- این مکان توسط دیوان (اهریمنیها) اداره میشود و به آن **دروجدمان** (خانه دروغ) گفته میشود.
در باورهای زرتشتی، جهنم بیشتر به عنوان مکانی تاریک، بدبو و مملو از رنج روحی و روانی توصیف شده است تا مکانی با آتش و شکنجههای جسمی. برخلاف برخی ادیان که جهنم را سرزمینی پر از آتش و عذابهای سوزان میدانند، در آموزههای زرتشتی جهنم بیشتر به سرمای شدید، تاریکی، تنهایی و زجر وجدان تشبیه شده است.
اما در برخی متون کهن زرتشتی مانند ارداویرافنامه، به نوعی از آتش نیز اشاره شده است که در کنار سرما و تاریکی، به عنوان یکی از عذابهای جهنم ذکر شده است. این توصیف بیشتر جنبهی نمادین دارد و نشاندهندهی وضعیت روحی فرد گناهکار است تا یک مکان فیزیکی واقعی.
در نهایت، جهنم در دین زرتشتی موقتی است و پس از فرشگرد (رستاخیز جهانی)، همه ارواح پاک شده و به سوی نور و نیکی بازمیگردند.
3. **موقتی بودن جهنم**:
- در آموزههای زرتشتی، جهنم همیشگی نیست. در پایان زمان، پس از **فرشگرد** (رستاخیز و نوسازی جهان)، همه گناهکاران پاک شده و بخشیده میشوند.
- در آخرالزمان، اهریمن و نیروهای شر نابود میشوند و همه ارواح به سوی روشنایی و رستگاری بازمیگردند.
به طور کلی، جهنم در دین زرتشتی بیشتر یک مرحلهی پاکسازی و پیامد اعمال نادرست است تا یک عذاب ابدی.
پیامبر اسلام (ص):
نیکوترین شما کسی است که قرآن را فراگیرد و بیاموزانَد.
(صحیح بخاری ۹/۷۴)
کپیبرداری از روی چیزی که خود کپی است چه ارزشی دارد؟! برای انسان واقعی شدن باید نسخهٔ اصلی را دریافت.
باید شجاعت کنار زدن همهٔ حجابها و واسطهها را داشت. راه رسیدن به نسخهٔ اصلی دستیابی به فطرت الهی خویش است.
این راهی درونی است و مانع آن، تمامی منهای جعلیاند.
منِ باسواد، من ِاستاد، منِ پولدار، منِ حاکم، منِ قدرتمند، منِ رئیس، منِ زیبا، منِ مشهور، منِ عارف، منِ منطقی، منِ مرد، منِ زن، … اینها و جز اینها همه منهای جعلیاند که زندگیِ دنیوی آنها را ساخته و پرداخته کرده است.
فلذا اولین و مهمترین گام آن است که دریابی تو هیچکدام از این منهای جعلی و برساخته ذهن، نیستی. تنها با نفی این منهاست که میتوان به خودمتعال دست یافت. این کار شبیه نفی همهٔ خدایان برای نیل به خدای حقیقی است. تا تمامی نفیشدنیها را نفی نکنی به اثبات نخواهی رسید.
خودمتعال تو، شبیه هیچکدام از این منهای جعلی نیست. و تنها آن است که جاودانه است نه چیز دیگر. چیزها در دایرهٔ کون و فسادند. میآیند و میروند. آنچه مورد پذیرش آسمان است، تنها خودمتعال توست.
امروزه همهٔ تعالیم در دسترس است”
سلوک نیز همچون بسیاری از نمادها و سمبلها، شمسی و قمری دارد.
مراد از سلوک شمسی، مستقیماً و بیواسطه به نور حقیقت وصل شدن است و مراد از سلوک قمری غیرمستقیم و باواسطه نور را دریافت کردن است.
همچنانکه ماه نورش را از خورشید میگیرد، هر آنکه از طریق ماه نور بگیرد سلوکی با واسطه و غیرمستقیم دارد.
در سلوک قمری وجود پیر و مرشد زنده به جسم از ضروریات راه است.
اما در سلوک شمسی، سالک با بهرهگیری از تعالیم به فطرت الهی خویش نائل و خود به خورشید حقیقت واصِل میشود بیآنکه ظاهراً استاد یا معلمی جسمانی را رو در روی خود داشته باشد.
راستش را بخواهی معلم طریقت شمسی آنچنان که قرآن می فرماید، خود خداست نه شخص واسطه؛
“وَاتَّقُوا الله یُعَلِّمُکُمُ الله”!
(تقوای الهی پیشه کنید تا خدا معلمتان شود) ،
و یا ”الرَّحمٰنُ عَلَّمَ القُرآنَ”!
(خدای رحمان تعلیم دهندهٔ قرآن است)!
در سدهها و حتی هزارههای گذشته، سلوک قمری بیشتر باب بوده است زیرا تحت اشراف کسی عمل کردن را راحتتر و امیدوارانهتر میدانستند. با این وجود، آن نیز خطرات خود را داشته است. بسیاری از فرقهها اینگونه بوجود آمدهاند. بردگیهای ذهنی و عاطفی و اتکاء به غیر نیز از دیگر خطرات این نوع از سلوک بوده که در طول تاریخ قابل مشاهده است.
در بسیاری موارد بجای آنکه سالک به رهایی نائل گردد بندهٔ کسی یا طریقتی گشته و در همان حال باقی مانده است.
در تاریخ سلوک باطنی تنها سالکان قلیلی سلوک شمسی داشتهاند.
ای دوست، امروزه برای نسلهای جوان و مشتاق حقیقت، سلوک شمسی بهترین و بالاترین کاربرد را دارد. زیرا در عصری که بسر می بریم انواع تعالیم براحتی در دسترس است.
لازم نیست به جایی بروی یا بدنبال کسی بگردی و خود را تسلیم شخص کنی. میتوانی با کمترین هزینه و بدون اتلاف وقت، انواع تعالیم بزرگان را که امروزه در بسیاری از عرضهکنندگان محصولات فرهنگی موجود است بیابی و آن تعلیم را که با فطرت الهیات متناسبتر و هماهنگتر است با دقت و هشیاری مطالعه کرده و بدان عامل باشی.
در سلوک شمسی، تسلیم تعالیم بودن شرط است نه تسلیم شخص شدن.
مزیت این نوع سلوک آن است که از ابتدا تو را عادت میدهد که روی پای خودت بایستی. هرچند دچار آزمون و خطا شوی، باکی نیست، آن خود بخشی از سلوک است و تجربه خود را دارد.
ادامه “امروزه همهٔ تعالیم در دسترس است”
من برای نسلهای زنده و هشیار، آن هم در این روزگاران پر مکر و فریب، سلوک شمسی را پیشنهاد میکنم.
گرچه این نوع از سلوک نیز سختیهای خود را دارد اما مرحله مرحلهاش از رائحهٔ آزادی و استقلال و رهایی که والاترین و ارزشمندترین مواهباند، آکنده است.
ناگفته نماند که خود ماه نیز سلوکی شمسی دارد. چه همانطور که پیشتر گفته شد ماه نیز نور خود را مستقیماً و بلاواسطه از خورشید میگیرد.
اما وابستگان به طریقتهای قمری خود اینگونه نیستند. آنها خود هرگز با خورشید خود روبرو نشدهاند. چه آنها همواره ماه خود را پیشروی خود دارند.
ای دوست، غایت سلوک شمسی، تنها وصل به خورشید وجود نیست بلکه خودْ خورشید شدن و تجلّی نور حقیقت گشتن است.
سالکی که نورش به تمامی داده شود، سالکی که خود از درون روشن گردد، خودانگیخته شروع به تابش میکند و نور حیات و آگاهی را بر همهٔ عوالم میتابانَد. و اینچنین است که هم خود بهره میبرد و هم تمامیّت هستی.
ای دوست، روی پای خودت بایست و راه فطرت نورانی و الهیات را برگزین که در این روزگاران تاریک، این سالمترین و امنترین طریقتهای وصل است؛
“رَبَّنا اَتمِم لَنا نُورَنا”
(پروردگارا! نور ما را به تمامی عطایمان کن)
برحمتک یا ارحم الراحمین
مسعود ریاعی
.
" نور شناس "
یک سالک فرزانه ، نورشناس قابلی است.
او کسی نیست که هر نوری را مقدس بداند و جذب هر نوری شود. برخی از نورها ، نور حقیقی نیستند، شبیه نور کرم شب تاباند. کرمهای شب تاب ، در تاریکیها از خود نوری ساطع میکنند تا حشراتِ غفلتزده را بسوی خود کشند و در دم آنها را ببلعند.
در جریان سلوک از این وقایع بسیار پیش آمده و پیش میآید.
ای دوست ، نشانهی نورهای تقلبی آن است که آنها دیگران را به خود میخوانند ، نه به خدا. دیگران را به تسلیم شدن در برابر برداشت خود دعوت میکنند ، نه تسلیم شدن به آن مطلق لایتناهی.
مسعود ریاعی
بتها و معبودهای دروغین تراشیده شده تنوع بسیار دارند. بتهای ذهنی، بتهایی که در ذهنمان می تراشیم، خود از خطرناک ترین و ویرانگرترین بتهایند. بسیاری از ما غُلُو می کنیم و در ذهن هایمان از این و آن بت میتراشیم و آن گاه به اطاعتشان تن میدهیم. ما با برداشت هایمان از هستی و از متون مقدس مدام مفاهیمی را میتراشیم که حقیقت ندارند و صرفاً تصورات ذهنی مایند. ما با تیشهی احساس و خیال، مدام تصاویری وَهمی و غیر واقع می تراشیم و آنها را به مرور باور کرده، راست میانگاریم
و بندگی میکنیم. ما با اندک معلوماتمان هر روزه چیزهای باطل بسیار میتراشیم.تصوراتی خیالی و ناصواب از خدا و فرشتگان و بهشت و جهنم و قیامت میتراشیم و اسم برداشتهایمان را عقیده میگذاریم و آنها را عبادت می کنیم. امروزه بت های ما فقط از سنگ و چوب تراشیده نشده اند، بلکه از جنس فکر و خیال، از جنس باور و عقیده، از جنس خودبزرگ بینی و خود حق پنداری، از جنس قدرت و سلطه طلبی، از جنس شهوت و شهرت پرستی، از جنس حسد و بخل و کینه و دشمنی و خشونت طلبی تراشیده شده اند. ای دوست! این ذهن تاریک اندیش، کارخانه ی عظیم بت تراشی است. تعطیلی ندارد. مدام بتهای جدید می تراشد. نو به نو و هر کدام مدرن تر از قبلی…
پروردگارا، نورا، وجودا، ما را از شر همهی بت های تراشیده شده خلاص کن و توفیق حق پرستی و یگانگی را نصیبمان فرما، برحمتک یا ارحم الراحمین.
تو با تعالیم پراکنده، از راه حق، دورتر می شوی و به حیرانی بیشتر دچار می گردی. کمی از این و کمی از آن، راه چاره نیست. چه بسا تعالیم کتابها و اساتید در دوره ای و سرزمینی، برای همان زمان و همان مردمان، مفید و کارآمد باشد، اما برای مردمان سرزمین و عصری دگر، که دارای شعور و درکی دگرند، نه مفید باشد و نه کارآمد. زیرا روح ها دارای صفوف مختلف اند و هر صفی مربوط به لایه ای از حیات و آگاهی است. پس همواره در سلوک، تسلیم تعالیم آن کس و آن راهی باش که بر قلبت می نشیند و روح و جانت بر آن گواه است. این کاری درست است و همین جواب می دهد. زیرا چنین کیفیتی باعث می شود تا از مسیر یگانگی خارج نگردی و به تفرقه و از هم گسیختگی باطنی، دچار نشوی. من دل خود را پیرو کتاب زنده ی خدا یافته ام، و بر این نیز خرسندم، زیرا همه طُرُق دیگر را در دل همین "راه بزرگ تسلیم" مستتر یافته ام.
"آگاهی درون"
در این جهانی که بهشدت از هر سو، رو به اضمحلال است، باید یاد بگیری نوری فراسوی خود باشی. بر پای خود بایستی و از چشمهی خویش بنوشی.
در جهان امروز، هیچکس مسئولیت تو را نخواهد پذیرفت. مگر نمیبینی چه خبر است؟!
دلت را به کس و چیز، خوش نکن. از این شرک دست بردار و موحّد باش. جز به راه ربّ ات که همواره با خودِ توست، به راهی نرو.
آگاهیِ زنده را با نور قلبت دریافت کن و مسئولیت خودت را بپذیر.. از اینکه پیوسته تحت تاثیر هر حرف و هر اندیشه قرار بگیری و خودت را مفت در اختیار بگذاری، توبه کن.. چنین توبهای باعث میشود تا آگاهیِ نابِ الهی از عمق وجودت بجوشد و سراپایت را فرا گیرد. زیرا نفی هر معبودی، به معنای حضور حق است..
و این مغز پیام «لا اله الا اللَّه» است.
راهنمای خوب کسی است که تو را به راه خودت راهنمایی کند نه به راه خودش. چه هر کس در زندگی راهی دارد منطبق بر فطرت الهی خویش که تنها از همین راه است که به حقیقت هستی واصِل میگردد.
روزی کسی خسته و گمگشته و حیرت زده مرا پرسید؛ کمکم کن! در میان این همه مکاتب جوراجور و فِرَق مختلف و نظریات رنگارنگ مانده ام، نمی دانم راست چیست و دروغ کدام است؟ هر بار فکری و نظریه ای مرا بسویی می کشاند و عاقبت دست خالی و مغبون به گوشه ای می نشینم! حقیقتاً گمگشته ام و نمی دانم چه را باور کنم و از کدام سو بروم!
صریح و واضح به او گفتم؛ همه شان را رها کن. از شرشان چه کوچک و چه بزرگ، چه نامی و چه غیر نامی، خلاص شو. نظریه ها و افکار رنگارنگ، هیچکدام نجات بخش نیستند، آنها خود منشأ بیماری اند. هر کدام را که بپذیری، باخته ای. برده شان شده ای. آنچه نجات بخش است و تو را نجات می دهد، "مشاهده" است. آن آگاهیِ ناب تنها و تنها با مشاهده ی خودت بدست می آید، نه قبول نظریات این و آن. خداوند، هیچ جهتی ندارد. از کدام طرف می خواهی بروی؟! راه خدا، نفی همه ی راههاست. نه این است و نه آن. "سبیل الله"، جایی آن بیرون نیست. نه شمال است، نه جنوب است، نه مشرق است و نه مغرب. آن راه مقدس، درون تو نهاده شده است. فطری است. نجات بخش حقیقی درون خود توست. برای نیل به این خودیت متعالی، "مشاهده" را بیاموز. نگاهت را بی قضاوت کن، و جریان زندگی را ببین. نجات و رستگاری در این "دیدن" است. دیدنی که خود یک عمل متعالی است. زنده است. این ذهن فریبکار است که هر بار تو را وسوسه می کند، تا فکری و نظریه ای را بپذیری و به راهشان رَوی. اگر قرار است چیزی را بپذیری، حیات را بپذیر، جریان زندگی را بپذیر که نقد است. خداوند، زندگی را به تو هدیه داده و هر دم بر تو ناظر است که آیا موفق می شوی که چون آزادگان زندگی کنی؟! و یا چون بردگان مملوک حتما باید مقهور اندیشه ها و نظریه بافی های این و آن باشی؟! ای دوست، فرصت زندگی، امتحان آزادگی است، یا در آن قبول می شوی و یا مردود می گردی! پس روی پای خودت بایست و با ربّ خودت رفیق باش، که "اِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهدِینِ" (ربّ من با من است و همو هدایتم می کند!)
این یعنی بیهوده به این و آن پناه مَبَر. ذهنت را مشتّت مساز. توجهات را تکه تکه مکن. هیچ کس و هیچ چیز حافظ مخلوق نیست ، جز خالق. چه در هستی تنها یک نیروی واحد است که فرمان میراند. یک نیروست که همه را در بر گرفته است. هیچ کس هیچ نیرویی از خود ندارد. نیرویشان عاریهای است و همگی تحت تاثیرات عمل میکنند. این آیه میفرماید آدمی باید دست از هرگونه شرک بر دارد و تنها با قلبی گشاده و فهمی باز ، تسلیم حقیقت یگانه باشد. مؤثر در وجود، یکی است و آن خودش است.
ای دوست ، سلوک کشفِ خودیت خود است. و این کار تقلیدی نیست. خودت باید به راه بیفتی و کشفاش کنی. خودت باید چشمانِ مشاهده گرت را بگشایی. پاسخ این و آن به درد نمیخورد. بل این سؤالی است که تنها پاسخ خودت را میطلبد.
رهایی از رنج"
بشر امروز گرفتار تاریکی است. و برای رهایی از رنجی که گرفتار آن است بیهوده به هر چیزی چنگ میزند؛ از این اندیشه به آن اندیشه میرود، از این آرمان به آن آرمان، از این رؤیا به آن رؤیا، از این سرزمین به آن سرزمین، از این جمع به آن جمع، از این دین به آن دین، و حتی به بیدینی میرود ... اما همه بیهوده است.
اینها نه تنها نجات بخش نبوده و نیستند بلکه همواره بر گرفتاریش افزوده و میافزایند. زیرا تا وقتی بشر بخواهد راه نجات را در بیرون خود جستجو کند، وضع جهان همین است و او روز به روز افسردهتر و مغبونتر خواهد شد. زیرا مشکل او درونی است.
امروزه تنها راه نجات، رجوع به خویشتن خویش و توجه از القاءات غیر بریدن است. به فطرت الهی خود روی آوردن و به شعور متعالی سلام کردن است.
فرار از خود و تکیه به غیر کردن و همواره نجات را در بیرون خود جستجو کردن، هیچگاه چاره نبوده و نیست.
بشر آنگاه که آگاهانه بر پای خویش بایستد و مسئولیت خویش بپذیرد، تازه بر آستانهی رهایی از رنج قرار گرفته است.
☆ تمام ماجراهای سلوک تو در جریان زندگی شخصی ات نهفته شده است. لازم نیست به جای دیگر رَوی، آرزوی دیگر کنی، و چیز دیگر بخواهی. به زندگی ات سلام کن و ماجراهایش را بپذیر. تو سالک زندگی خودت هستی. آن مسیر توست. به آن آگاه شو. رشد تو با پذیرش زندگی خودت محقق می شود و آغاز هر تغییری، با همین پذیرش آگاهانه است.
امروزه اگر کسی ادعا کرد که من توانا بر هدایت کردنم ، پس بیا تا هدایتت کنم، بیا نجاتت بخشم، بیا به بهشتت واصِل کنم و به سعادتت رسانم، باور نکن. اگر نسبت به هر چیزی خوشبین هستی، به این یکی خوشبین نباش. بس است هرچه ضربه خوردهای. از تاریخ عبرت بگیر و یکبار برای همیشه از سادهلوحی هجرت کن.
خودت باش
هر کس دیگری جز خودت باشی ضرر کردهای. خدا میخواهد خودت باشی نه کس دیگر. تو وقتی خودت باشی به خالقت احترام گذاشتهای و اینگونه شاکر و قدردان گشتهای...
در "مشاهده"، تو مقلد نیستی، بدنبال کسی نمی روی. راه الهی خود را داری. یگانه راه زنده ی خود را تابعی. زیرا تو از طریق فطرت الهی خویش به "کل" متصل گشته ای و این هستیِ "کل" است که تو را رهنماست و در هر ماجرایی به تو ره می نماید. چنین سلوکی منحصر بفرد است. زیبا و هیجان انگیز است. پر از آزادی و آزادگی است. مملو از آگاهی های نو و تازه است. به واقع حقیقت زندگی همین است. چه این دریافت توست که زندگی ساز است، شهود توست که اصالت دارد، نه تعریف این و آن.
منتظر کسی نباش روزی که تنها بودن خود را بپذیری ،دلت از انتظار برای دیدار با استادان بر خواهی داشت و به استاد درون خود سجده خواهی کرد. انسان زمانی که به تنهایی خود پی ببرد شروع می کند به رشد کردن آن زمان دیگر به هیچ کس در جهان تکیه نمیکند...
هیچ معلمی جز خود خدا وجود ندارد. پس به قول قرآن؛ “وَاتَّقُواللهَ وَ یُعَلِّمُکُم اللهُ” (خدا دار باشید تا خود خدا معلمتان شود). که او بهترین معلمان است.
تمام ادیان بزرگ الهی سخن از منجی است که می آید و عالم را از ظلم پاک میسازد و طریق حق را به مردم می آموزاند
در آیین هندو سخن از "کریشنا" است که وعده داده است می آید و بر زمین حکمرانی میکند
زرتشتیان چشم به راه "سوشیانت" هستند
یهودیان از "ماشیح" سخن میگویند
مسیحیان منتظر بازگشت "مسیحا" هستند
و مسلمانان در انتظار "مهدی" هستند
این که از دیرباز میگفتند دنیا باید از فساد پر شود تا امام عصر ظهور کند، هم دنیا از فساد پر است و هم امام عصر حاضر است. آنکه عایب است انسان است. انکه منتظر است اوست نه ما. هزار قرن هم بگذرد او منتظر است تا از محضر خودت بمیری و در محضر او حاضر شوی.
تمامی کائنات در انتظار همین دگردیسی متعالی در توست تا آن ملاقات حقیقی رخ دهد. ولی آن ملاقات نه با کریشنا و یا مسیحا و ...است، که ملاقاتی با خویشتن حقیقی خودت است. آنها فقط اشاراتی تمثیلی اند به دگرگونی که بایست در وجود خودت رخ دهد تا تو را با منجی درونت که روح الهی توست اشنا کنند. و این مُیَسر نمیشود الا به اینکه تو در محضر خودت که نفس شیطانی توست بمیری و در محضر روح حاضر شوی و امام زمان و منجی خود شوی. اینگونه در دنیایی که هر کس امام زمان خویش است، نه ظلمی خواهد بود و نه غفلتی از طریق حق. و وعده تمامی مکاتب نیز محقق خواهد شد
وجود آدمی، زمین کشت اوست. هر تخمی که در آن کاشته باشد همان را درو می کند. آنچه که می شنوی، چون تخم هاست. آنچه که می بینی، چون تخم هاست. آنچه که باور می کنی، چون تخم هاست. القاءات این و آن چون تخم هاست. به کجا می روی؟! تخم که را در زمین وجودت می پذیری؟! پس همان محصول توست. البته گاه همان هم محصول تو نیست! برخی گندم می کارند، اما تنها کاه برداشت می کنند! گاه مزرعه می سوزد و خاکستر می شود، و گاه سرمای جانسوز و طوفانی بنیان کن از راه میرسد و با کشتزار چنان می کند که به سادگی قابل شناسایی نمی باشد! آیا این همان است؟! این دسترنج من است؟! آنها که خیال می کنند اعمال خوبی داشته اند و همواره در چنین توهّمی بسر برده اند، اغلب از همین گروهِ خسارت زده اند. ای دوست، اگر می خواهی مزرعه ای آباد داشته باشی، ایمانت را از این و آن مگیر، از خودِ خدا دریافت کن. ایمان عاریه ای، محصول خوب نمی دهد. اگر میخواهی خوب ببینی و خوب بشنوی، بی قضاوت ببین و بشنو، دیدن ها و شنیدن های منبعث از پیشداوری ها محصول خوب نمی دهد. اگر می خواهی خودت را و خدایت را بشناسی، مقهور هیچ اندیشه ای مشو، و تمام درها و پنجره های وجودت را بر روی خداوند باز بگذار تا از هر جا که خواست بر تو وارد شود و فیضش را بر زمین تو بباراند. محصول خوب، زمین خوب می خواهد. زمینی که تسلیم است. زمینی که خالی از هرزه انگاری های مخرّب است. و آنگاه خداوند بخشنده و مهربان، زیباترین و کارآمدترین تخم ها را در آن خواهد نشاند، باران لطفش را به موقع خواهد باراند، و گلستانی منحصربفرد خواهد رویاند. و خدا، حافظ محصول خویش است.
تو تنها با هدایتگر خویش است که به رستگاری هدایت میشوی. چه هدایتگر کسی است که روح و جانت هماهنگ با روح و جان اوست. همان است که کلامش را میفهمی و قلبت بدان گواه است. بدان که ناهماهنگی، عدم درک متقابل، و عدم گواهی قلب، از نشانههای نیافتن هادی است. و نیافتن یعنی پیوند نخوردن و دگرگون نشدن.
و بدان که هدایتگر حقیقی، یکی بیش نیست و آن رب توست. این روح آگاه و حیاتبخش است که تجلیات عدیده به خود میگیرد. و روزی در خواهی یافت که پرتویی از این روح بزرگ در اعماق درون تو نیز نهفته بوده است.
رسول و هادی این عصر باید بگوید
تُوبُوا اِلَی الله
باز گردید بسوی خدا
من شما را نه به خود و نه به هیچ کس دیگر فرا نمی خوانم. تنها به خداوند بخشنده و مهربان فرا می خوانم. چه اوست که یگانه مرجع و ملجأ همه ی خلایق است. و او تنها توانایی القای حقیقت و هدایت قلبهای شما را داراست...
صراط هر راهی را نمی گویند، آن راهی درونی است که به باطن هستی منجر می شود. تنها راه موجود و معقول بسوی خدا، از درون خود توست. از عمق روح خودت است. از بیرون رفتن، به گمراهی رفتن است. از کدام طرف میخواهی بروی؟! از هر طرف که بروی، دورتر شده ای، زیرا عرش خداوند بر قلب تو استوار است. ای دوست، عمق وجود تو، وصل به “مطلق” است، نه اینکه قرار است بعداً وصل شود! وصل هست! زیرا به هستی آمده ای! و همچنانکه قرآن می فرماید؛ ربّ من با خود من است “اِنَّ مَعِیَ رَبِّی ”، “وَاعلَمُوا اَنَّ اللهَ یَحُولُ بینَ المَرءِ وَ قَلبِهِ ”، پس فقط آگاهیِ تو می ماند به وصل! و سلوک برای دریافت این آگاهی است. فهم این نکته نقدترین و نزدیکترین راه دریافت حقیقت است. در واقع همان صراط مستقیم است که از طریق آن میتوان به محبوب نجات بخش خویش نائل گشت. “وَ فِی اَنفُسِکُم اَفَلا تُبصِرُونَ ”؟!
امروزه جز بر فطرت الهی ات تکیه مکن"
☆ امروزه اگر کسی ادعا کرد که من توانا بر هدایت کردنم، پس بیا تا هدایتت کنم، بیا نجاتت بخشم، بیا به بهشتت واصِل کنم و به سعادتت رسانم، باور نکن.
اگر نسبت به هر چیزی خوشبین هستی، به این یکی خوش بین نباش.
بس است هرچه ضربه خورده ای. از تاریخ عبرت بگیر و یکبار برای همیشه از حماقت و ساده لوحی هجرت کن.
کسی نمی تواند تو را نجات دهد،
چه نجات و رستگاری، نوری است که تنها از وجود خودت بیرون می زند.
این نور خداداده ی خودت است که روشنی بخش زندگی است.
"یَسعَی نُورُهُم بَینَ اَیدِیهِم".
اهل ایمان حقیقی، به فرموده ی قرآن، صاحب نور خویش اند.
این نور خودشان است که همواره پیش رویشان را روشن می کند.
سالکانه به وجودت نقب بزن و نور خداداده ات را دریاب.
فطرت الهی ات را.
آنچه نجات بخش توست، پیش از اینها نقداً به تو داده شده است: "وَ آتاکُم مِن کُلِّ ما سَاَلتُمُوهُ"!
در این روزگاران جز به فطرت الهی ات، جز به نور خداداده ات، تکیه و اطمینان مکن که همه کلاهبرداران و گرگهای به پوست میش فرو رفته در کمین نشسته اند.
پس یاد بگیر که روی پای خودت بایستی.
خدا می خواهد تو روی پای خودت بایستی.
پس بایست.
این ایستادن است که تو را تبدیل به "نفس مطمئنه" می کند.
و نفس مطمئنه تنها نفسی است که اجازه ی ورود به بهشت حضرت دوست را دارد.
و بدان؛ "اَلَّذِینَ تَدعُونَ مِن دُونِهِ لا یَستَطِعُونَ نَصرَکُم وَ لا اَنفُسَهُم یَنصُرُونَ"
(کسانی را که جز "او" می خوانید، توانا بر نجات شما نیستند و حتی یارای نجات خود را ندارند)
از اینان حذر کن!”
می 24, 2021
☆ امروزه روانشناسیِ های عوام پسند، سم مهلک جان مردمان گشته اند. از اینان حذر کن. بدان که امروزه کتابها و جلسات و سمینارهایی با موضوعیت های؛ چگونه پولدار شویم، چگونه به آرزوها و امیال مان نائل شویم، چگونه روح و روان دیگران را تسخیر کنیم، چگونه به قدرت و احترام دست یابیم، چگونه فکر دیگران را بخوانیم، … همه و همه از ترفندهای جدید نفس شیطانی است. کسانی که از این شیوه های مخرب، برای خود، کسب هویت کاذب و منبع درآمد ایجاد می کنند، همگی همان رمالان و فالگیران و طلسم نویسان قدیم اند که امروزه با لباس جدید مدیتیشن به میدان آمده اند. از اینان حذر کن. مراقبه ی واقعی نزد اینان نیست و اینان از حقیقت مراقبه بی خبرند. به واقع اینان نه روانشناس اند نه گورو اند و نه … بلکه کاسبکارانی جدیدند که با در اختیار گرفتن ذهن و روان دیگران کسب احترام و توجه و درآمد می کنند. ای دوست، روح ات را تقدیم تاریکی نکن و الماس وجودت را برای دستیابی به لجن های بیشتری از مرداب، مفروش.
مسعود ریاعی
خودت را بشناس، کار تمام است"
کسانی که مدعی آگاهی از راز و رمز هستی اند و کتابها در باب اسرار می نویسند، غالباً کاسبانی حرفه ای اند که کلید فهم هیچ رمز و راز و اسراری را ندارند. فریب ادعاها را مخور. راز هستی و معدن اسرار خودِ تویی. خودت را بشناس، و کار تمام است.
مسعود ریاعی
بگذار آگاهی از درونت بجوشد"
کتابها، حاوی مشتی حدس و گمان اند. پر از نظریه بافی اند. آنها در بهترین حالت، تنها منظری از دید را نشانت می دهند. منظورم این نیست که کتاب نخوانی، بخوان. اما مقهور اندیشه ها و بافته های کاتبانشان مشو. بخوان و آنگاه رهایشان کن. بگذار آگاهی از درون خودت بجوشد. آنچه تو را به حقایق نائل می کند، مشاهده خود توست. جریان هستی را خوب ببین. زنده ببین و زنده دریافت کن. کسی با خواندن کتب، واصِل نمی شود، نشده است. واصلان کسانی اند که تمام درها و پنجره های وجودشان را بی هیچ پیش ذهنی بر جریان ناب حیات باز نگه داشته و با آن هماهنگ اند.
مسعود ریاعی
راز موفقیت"
انبوهی از کتاب های بازاری تحت عناوین رازهای موفقیت و کلیدهای موفقیت و رازهای ثروتمند شدن و چرندیاتی از این دست پیشخوان بسیاری از کتابفروشی ها را پر کرده اند. و انسان نادان و حریص نیز روح و جان و وقتش را تقدیم آنها می کند، بلکه به جایی و آرزویی برسد. بسیاری از این کتابها نه تنها راهگشا نیستند، که سم مهلک اند. مملو از القاءات خطرناک از قبیل؛ آرزو پروری کنید، آرزوهایتان را هر صبح و شام به خودتان تلقین کنید، تکرار کنید، تصورشان کنید، بر آینه دستشویی لیست شان را بنویسید تا هر روز نگاهشان کنید، ... عجب مشتریهای ملیونی هم دارند این دسته از روان نشناسان کاسب! سوراخ دعا را خوب پیدا کرده اند! بسیاری از اینان همان رمالان مدرن اند، دزدان روح و روان اند! و به چه راحتی انسان را از "حال" بیرون می کشند! حقیقتاً حماقت و جهالت بی مرز و بی پایان است!
ای دوست، راه موفقیت، یک کلام است؛ رابطه ات را با ربّ ات درست کن. رابطه ات را با همین "یکی" اصلاح کن. با "یکی" کار کن و "یکی" را پاس بدار. همین! هر امر دیگری تحت الشعاع همین "یکی" است. اصلاح هر چیزی تابع اصلاح رابطه ات با همین "یکی" است. ذهن خود را مشتّت نکن. به بیراهه نرو، اسیر کثرت نشو، که آن شبکه ی تار عنکبوتی پیچیده و کشنده است.
ای دوست سالکم، باید انسانی نو ساخت و تحویل عصر بعد داد. و این ساختن از خود ما شروع می شود. وجود چنین انسانی امری ضروری است. انسانی که خالی از این بیماری های وخیم روحی، خالی از حرص و طمع و نفس پرستی است. انسانی به اشراق رسیده، انسانی که از چشمه ی خویش می نوشد. چه تنها این انسان نورانی است که میتواند میراث ارزشمند دانه ی الهی را به نسل های بعد انتقال دهد. مهم نیست که تعدادشان اندک باشد، مهم انجام این امر حیاتی است.
مسعود ریاعی
و باز هم حقیقت"!
بسیاری از انسانها مبلغین الفاظ اند. و الفاظ، حقیقت نیستند. واژه ی باران، کجا باران است. ما تا وقتی برداشت های خود را عین حقیقت بپنداریم، خالی از حقیقت ایم. زیرا حقیقت، محدود نیست و در زندان برداشت های ذهنی جای نمی گیرد. عقاید بیشماری در باب حقیقت وجود دارد اما هیچکدام از آنها حقیقت نیست. حقیقت، حتی با جستجو بدست نمی آید زیرا جستجو نیز پیگیری همان ذهنیت های قبلی است. درک حقیقت زمانی میسر است که تمام نظریه بافی ها کنار گذاشته شود، و سالک، تسلیم محض، کل عالَم وجود را با تمامی اسرار نهفته اش یکجا بپذیرد و با این پذیرش در مرکزیت خویش سکنا گزیند. این کیفیت از بودن، همان حقیقت است که غیر قابل توضیح و تعریف است. زیرا زندگی و جریان آن غیر قابل توضیح و تعریف است. حقیقت خود حیات است و چون عین زندگی است، یک عمل زنده است، نه نظریه و حرف. حقیقت را نه در کتابها می توان یافت و نه در دانش ها و نه در تکرار تجارب گذشته. تنها ذهن رها از حصار دانسته های قبلی، رها از واژه ها و برداشت ها و تعابیر است که میتواند آن به آن حقیقت زنده را دریافت کند و خود مَظهَر حقیقت گردد. بستر حقیقت، حریّت و آزادگی است. و چنین صفاتی را ذهن "تسلیم" داراست، ذهنی که آرام و پذیراست.
نانوشته خوانی"
ما مردمان یاد گرفته ایم که چگونه نوشته های کتابها را بخوانیم، اما هنوز نیاموخته ایم که چگونه نانوشته های آسمانها و زمین را در یابیم. هنوز نمی دانیم که حدیث نباریدن چه می گوید و نسیمِ پر غبار صبح از چه خبر می دهد. ما یاد گرفته ایم که چگونه بر سیم زنیم و بر طبل کوبیم، اما هنوز نیاموخته ایم که چگونه آگاهیِ موسیقایِ سکوت را بشنویم. حقیقت آن است که نوشته های تاریک و نت های تکراری، هوشمندی ما را بلعیده اند و چشم طبیعت بین مان را کور کرده اند. "نانوشته"خوانی، زنده خوانی است و زنده خوانی زمانی محقق می شود که خود را از شرطیّت "نوشته ها"ی مرده خلاص کنی.
مسعود ریاعی
نوشته ها به خودی خود نجات بخش نیستند. آنها در بهترین شرایط فقط نقشه ی راهند. خواندن نوشته های کاغذی کسی را به جایی نمی رساند. نرسانده است. آن که باید سیر کند، خودِ تویی. پس جریان زندگی را ببین و هر روزه حیاتی نو داشته باش. بدان که یادگیری یک فرآیند مستمر است. ایستا نیست. پویا و لحظه به لحظه است. پس هیچگاه در اسارت خوانده هایت به سر نبر. آنها را بفهم و عبور کن.
ای دوست، “نور” و “هدایت”، حقیقت حیات و آگاهی اند. زنده اند، و زنده را باید زنده دریافت کرد. تو “حقیقت زنده” را در هیچ کتاب و نوشته ای نخواهی یافت. زیرا حقیقت از جنس کاغذ و جوهر نیست. حقیقت چون دانه ای زنده باید از وجود خودت سر بر آورد. حتی آن کتابی که قرآن می فرماید؛”ذلکَ الکِتابُ لا رَیبَ فِیهِ” (آن کتاب که هیچ شکی در آن نیست)، مرادش کتاب کاغذی نیست. “آن” اشاره به کتاب زنده است. در زنده چگونه میتوان شک کرد؟! زیرا زنده است!
خود را از هر پیش ذهنیِ مخرّب و بازدارنده خلاص کن، خالی کن، تا در جریان سلوک و مراقبه ات، نور و هدایت الهی را به نیکی دریافت کنی. تا زنده شوی به کتاب زنده، و به “نور” و “هُدیٰ” واصِل گردی. و این را نیز بدان که نوشته ها در بهترین حالت شان، فقط جهت را به تو نشان می دهند و لا غیر. رفتن با خود توست! و تمام خیرات و برکات در همین رفتن و سیر شورانگیز تو نهفته است. و یادت باشد که خدا نور و کتاب زنده ی روشنگر نازل می کند؛ “قَد جاءَکُم مِنَ اللهِ نُورَُ وَ کتابَُ مُبِینَُ”. پس نوری را که با اوست تبعیت کن؛ “وَاتَّبِعُوا النُّورَ الَّذِی اُنزِلَ مَعَهُ”.
در آیین هندوئیسم، کتابهای مقدس و متون مذهبی به دو دسته اصلی تقسیم میشوند: شروتی (متون وحی شده) و سمریتی (متون یادشده یا دستساخته بشری). این متون هر کدام جایگاه و نقش خاصی در آیین هندو دارند. در زیر به انواع کتابهای آسمانی و مهم هندوئیسم اشاره میکنم:
1. شروتی (Shruti): متون وحی شده
شروتی به معنای "چیزی که شنیده شده" است و به متونی اشاره دارد که مستقیماً از طریق الهام الهی به ریشیها (عارفان و حکیمان باستان) منتقل شدهاند.
این متون قدیمیترین و مقدسترین منابع هندوئیسم هستند و شامل موارد زیر میشوند:
الف. وداها (Vedas):
وداها قدیمیترین و مقدسترین متون هندو هستند.
به زبان سانسکریت نوشته شدهاند و شامل چهار بخش هستند:
ریگودا (Rigveda): شامل سرودها و دعاها برای ستایش خدایان.
یجورودا (Yajurveda): شامل متنهای مربوط به قربانیها و آیینهای مذهبی.
ساماودا (Samaveda): شامل سرودها و نغمههای موسیقی برای مراسم عبادی.
آتارواودا (Atharvaveda): شامل دعاها، طلسمها و آموزههای زندگی روزمره.
ب. براهماناها (Brahmanas):
توضیح و تفسیر آیینها و مراسم مذهبی که در وداها ذکر شدهاند.
ج. آرنیکاها (Aranyakas):
متون فلسفی که بیشتر برای زاهدان و افرادی که در جنگلها زندگی میکردند نوشته شدهاند.
د. اوپانیشادها (Upanishads):
متون فلسفی که بر مفاهیم متافیزیکی و معنوی مانند برهمن (حقیقت مطلق) و آتمن (روح) تمرکز دارند.
اوپانیشادها اساس فلسفه ودانتا را تشکیل میدهند و یکی از مهمترین بخشهای شروتی هستند.
2. سمریتی (Smriti): متون یادشده یا بشری
سمریتی به معنای "چیزی که به یاد آورده شده" است و به متونی اشاره دارد که توسط انسانها نوشته شدهاند، اما الهام گرفته از شروتی هستند.
این متون شامل تاریخ، اسطورهها، قوانین و فلسفه هندو میشوند.
الف. ایتیهساها (Itihasas):
به معنای "تاریخ" و شامل حماسههای معروف هندوئیسم است:
رامایانا (Ramayana): حماسهای درباره زندگی و اعمال راما، اوتار ویشنو.
مهابهاراتا (Mahabharata): بزرگترین حماسه جهان، شامل داستان خاندان کوراوا و پاندوا. بهاگاواد گیتا (متن فلسفی و معنوی) بخشی از این حماسه است.
ب. پوراناها (Puranas):
مجموعهای از داستانها، اسطورهها و تاریخ خدایان، پادشاهان، و جهان.
مهمترین پوراناها عبارتند از:
بهاگوتا پورانا (Bhagavata Purana): تمرکز بر زندگی و اعمال کریشنا.
ویشنو پورانا (Vishnu Purana): در مورد تجلیات ویشنو.
شیوا پورانا (Shiva Purana): در مورد شیوا و پرستش او.
ج. دارماشاستراها (Dharma Shastras):
متونی درباره قوانین اجتماعی، اخلاقی و مذهبی:
مانوسمرتی (Manusmriti): یکی از مهمترین کتابهای قوانین هندو.
د. آگاماها و تنترها (Agamas and Tantras):
متونی که آیینها و سنتهای پرستش در معابد و مراقبههای معنوی را توضیح میدهند.
به ویژه در پرستش خدایان شیوا، ویشنو و شاکتی مورد استفاده قرار میگیرند.
3. متون فلسفی:
متونی که مکاتب فلسفی مختلف هندوئیسم را توضیح میدهند:
براهمه سوترها (Brahma Sutras): درباره ودانتا و برهمن.
یوگا سوترها (Yoga Sutras): نوشته پاتانجالی درباره فلسفه یوگا.
سامکیا کاریکا (Samkhya Karika): درباره فلسفه سامکیا.
جمعبندی:
شروتی (متون وحی شده):
وداها
براهماناها
آرنیکاها
اوپانیشادها
سمریتی (متون یادشده):
رامایانا
مهابهاراتا (شامل بهاگاواد گیتا)
پوراناها
دارماشاستراها
آگاماها و تنترها
این متون هر کدام جنبهای از زندگی مذهبی، اخلاقی، فلسفی و اجتماعی هندوها را پوشش میدهند و پایه و اساس آیین هندوئیسم را تشکیل میدهند.
در دین زرتشتی، جهان معنوی به طبقات مختلفی از موجودات الهی تقسیم میشود که هر یک نقش و وظایف خاصی دارند. این طبقات شامل امشاسپندان، ایزدان و فرشتگان هستند. در ادامه تفاوتها و ویژگیهای هر طبقه توضیح داده شده است:
1. امشاسپندان (جاودانان مقدس)
تعریف:
امشاسپندان (به معنای «جاودانان مقدس») شش موجود الهی برجسته هستند که به همراه اهورامزدا (خدای یکتا)، هفت موجود اصلی دین زرتشتی را تشکیل میدهند. آنها نمایانگر جنبههای اصلی آفرینش و اخلاق الهی هستند.
ویژگیها:
تعداد: 6 امشاسپند اصلی (به همراه اهورامزدا که گاه به عنوان هفتمین امشاسپند در نظر گرفته میشود).
نقش: هر امشاسپند نمایندهی یک فضیلت اخلاقی و بخشی از طبیعت است.
مقام: بالاترین جایگاه را در میان موجودات معنوی دارند و نزدیکترین به اهورامزدا هستند.
فهرست امشاسپندان و وظایف آنها:
وهومنه (بهمن): نماینده خرد و نیکاندیشی؛ محافظ حیوانات.
اشا وهیشتا (اردیبهشت): مظهر راستی و نظم کیهانی؛ نگهبان آتش.
خشتره وئیریه (شهریور): نماینده قدرت و فرمانروایی الهی؛ محافظ فلزات.
سپنتا آرمیتی (اسفند): نماد فروتنی و عشق؛ نگهبان زمین.
هئوروتات (خرداد): مظهر کمال و سلامت؛ محافظ آبها.
امرتات (امرداد): نماد جاودانگی و زندگی؛ نگهبان گیاهان.
2. ایزدان
تعریف:
ایزدان (به معنای «موجودات شایسته پرستش») گروهی از موجودات الهی هستند که وظایف خاصتری نسبت به امشاسپندان دارند و بیشتر به عنوان نگهبانان نیروهای طبیعی و اخلاقی شناخته میشوند.
ویژگیها:
تعداد: تعداد ایزدان بیشتر از امشاسپندان است.
نقش: هر ایزد مسئول نگهبانی از یک جنبهی خاص از زندگی، طبیعت یا کیهان است.
مقام: در مرتبهای پایینتر از امشاسپندان قرار دارند، اما همچنان مورد احترام و نیایش زرتشتیان هستند.
فهرست برخی از ایزدان مهم:
مهر (میترا): ایزد پیمان، عدالت و نور.
سروش: نگهبان وجدان و دعای شب.
رشن: ایزد عدالت و انصاف.
آذر: ایزد آتش.
آبان: ایزد آبها.
ناهید (آناهیتا): ایزدبانوی آبها و باروری.
تیریوش: ایزد باران و رعد.
ورهرام: ایزد پیروزی.
3. فرشتگان
تعریف:
فرشتگان موجودات معنوی کوچکتری هستند که وظایف اجرایی مشخصتری در جهان دارند. آنها واسطههای بین انسانها و نیروهای الهی (اهورا مزدا، امشاسپندان و ایزدان) هستند.
ویژگیها:
تعداد: بیشمار هستند.
نقش: محافظ انسانها، تقویت نیروهای خیر و مقابله با نیروهای شر.
مقام: در مرتبهای پایینتر از امشاسپندان و ایزدان قرار دارند.
نمونههایی از وظایف فرشتگان:
حفاظت از افراد در زندگی روزمره.
تقویت روحیهی نیکی در انسانها.
یاری به ایزدان و امشاسپندان در اجرای وظایف کیهانی.
نتیجهگیری:
در دین زرتشتی، امشاسپندان، ایزدان و فرشتگان هر کدام جایگاه و وظایف متفاوتی دارند، اما همگی به اهورامزدا کمک میکنند تا نظم و خیر در جهان حاکم شود. امشاسپندان بالاترین مقام معنوی را دارند و نماینده فضایل الهی هستند، ایزدان مسئول نیروهای طبیعی و عدالتاند، و فرشتگان واسطههای کوچکتر و یاریدهنده انسانها هستند.
کریسمس
کریسمَس (به انگلیسی: Christmas) یا نوئل (فرانسوی: Noël، میلاد) جشنی است در دین مسیحیت که به منظور گرامیداشت زادروز عیسی مسیح برگزار میشود.
کریسمس و سال نو میلادی دو جشن جداگانه هستند، هرچند که اغلب اوقات با هم اشتباه گرفته میشوند.
تفاوت در زمان برگزاری:
* کریسمس: همیشه در تاریخ ۲۵ دسامبر برگزار میشود.
* سال نو میلادی: همیشه در تاریخ اول ژانویه برگزار میشود.انتخاب اول ژانویه به عنوان آغاز سال جدید به رومیان باستان برمیگردد و دلایل تاریخی و نجومی دارد.
کریسمس در همه جای جهان در یک روز جشن گرفته نمیشود. اگرچه اکثر مسیحیان کریسمس را در تاریخ ۲۵ دسامبر جشن میگیرند، اما برخی تفاوتها وجود دارد:
* تقویمهای متفاوت: برخی از کلیساهای ارتدکس از تقویم جولیانی استفاده میکنند که با تقویم گریگوری (تقویمی که در بیشتر جهان استفاده میشود) تفاوت دارد.
تاریخ دقیق جشن کریسمس در برخی مناطق و کلیساها ممکن است متفاوت باشد و به عوامل فرهنگی و مذهبی بستگی دارد.
* اکثر کشورهای غربی و کشورهای مسیحی: 25 دسامبر بر اساس تقویم گریگوری
* کلیسای حواری ارمنی: 6 ژانویه (همزمان با جشن غسل تعمید مسیح)
* برخی از کلیساهای ارتدکس شرقی: 7 ژانویه (به دلیل استفاده از تقویم جولیانی یا ژولینی)
* برخی از جوامع مسیحی در کشورهای عربی: ممکن است بر اساس تقویم قمری جشن گرفته شود.
نکته: تاریخ 25 دسامبر به عنوان تاریخ رسمی تولد عیسی مسیح در قرن چهارم میلادی تعیین شد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله:
یاد خدا، شفای دلهاست. (کنزالعمال، ح ١٧٥١)
بر شما باد به یاد خدا بودن که یاد خدا شفاست؛ و بپرهیزید از یاد مردم، که آن درد و بیماری است. (تنبیه الخواطر، ج ١، ص ٨)
برترین عبادت، گفتن ذِکر «لا اله الاّ اللّه و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه » و بهترین دعا، استغفار است. (المحاسن، ج ١، ص٤٥٣، ح ١٠٤٥(
صیقل دهنده این دلها، یاد خدا و تلاوت قرآن است. (تنبیه الخواطر، ج ٢، ص ١٢٢(
امام علی علیه السلام:
یاد خدا، داروی بیماریهای روان است. (غررالحکم، ح ٥١٦٩)
امام علی علیه السلام ـ در دعاـ فرمود: ای آن که نامش درمان کننده است و یادش شفا دهنده. (الإقبال، ج ٣، ص ٣٣٧)
یاد خدا، روشنی بخش دیده بصیرت است و مونس جانها. (غررالحکم، ح ٥١٦٧)
یاد خدا، کلید انس است. (همان، ح ٥٤١)
یاد خدا، همدم خرد است. (همان، ح ١٨٥٨)
ذاکر خدا، همدم اوست. (همان، ح ٥١٦٠)
یاد خدا سینه ها را صیقل می دهد و دلها را آرامش می بخشد. (همان، ح ٥١٦٥)
سه چیز است که هر کس رعایت کند، خوشبخت شود: هرگاه نعمتی به تو رسید خدا را سپاس گوی، هرگاه روزیات دیر رسید از خدا آمرزش بخواه، و هرگاه سختی به تو رسید ذکر «لا حول و لا قوة الاّ باللّه » را زیاد بگو. (بحارالانوار، ج ٧٨، ص ٤٥، ح ٥١)
امام زین العابدین علیه السلام:
الهی، دلهای شیدا، سرگشته تواند و خِردهای گوناگون بر معرفت تو فراهم و همداستان گشته اند. دلها جز با یاد تو آرام نمی گیرند و جانها جز با دیدن تو آرامش نمی یابند. (بحارالانوار، ج٩٤، ص١٥١، ح٢١)
یکی از اصولِ مشهور تائو، بیکنشی non-doing) - wu wei) هست و در تائو (سالک) به اصل بیکنش (بیعملی) پایبند است
وو وی به معنای تنبلی نیست
وو وی که اغلب «عدم اقدام» یا «عمل بیزحمت» ترجمه میشود، یک مفهوم مرکزی در تائوئیسم است. وو وی، بر هنر خودانگیختگی و طبیعی بودن بدون تلاش تأکید میکند. وو وی به معنای بیتحرکی یا تنبلی نیست، بلکه به معنای هماهنگ کردن خود با ریتمهای تائو و عمل کردن مطابق با جریان طبیعی رویدادهاست. وو وی شامل قرار گرفتن در یک حالت ذهن آگاهی، اجازه دادن به چیزها برای خودبه خود آشکار شدن و اجتناب از مقاومت یا زور غیرضروری است
وو وی در حقیقت به معنی مخالفت و مقابله نکردن است
تائوئیسم دیدگاه عمیقی در مورد ماهیت واقعیت و راهنماییای عملی برای داشتن یک زندگی هماهنگ ارائه میدهد. تائوئیسم، افراد را تشویق میکند تا خودآگاهی خود را پرورش دهند، سادگی را به زندگی خود وارد کنند و تلاشهای بیش از حد را کنار بگذارند. تائوئیستها با همسو شدن با جریان تائو و پذیرفتن به هم پیوستگی همه چیزها، به دنبال هماهنگ کردن وجود درونی خود با دنیای بیرونی هستند.
پس می توان این گونه تلقی کرد که بی عملی که در تائو موجود است یک بی عملی منجر به رکود و خمودگی و عدم احساس مسوولیت در قبال آنچه در پیرامون شخص رخ می دهد، نیست بلکه این بی عملی به نوعی هماهنگی و پیوستگی با کیهان و همنوایی با آن است. به تعبیر دیگر شاید بتوان گفت بی عملی در تائو به این معنی است که عمل انسان به گونه یی نباشد که خلاف نظم کیهانی و نظم طبیعت عملی انجام داده و انگشت نما شود.
دعوت به اجتناب از زور زدن بیمورد:
تائوئیسم افراد را تشویق میکند که از اعمال زور بیفایده خودداری کنند و اجازه دهند امور به طور طبیعی پیش بروند. این دیدگاه ممکن است به اشتباه به عنوان دعوت به عدم فعالیت یا تنبلی دیده شود.
تمرکز بر سادگی و کمکاری:
تائوئیسم بر سادهزیستی و پرهیز از پیچیدگیهای غیرضروری تأکید دارد. این ایده میتواند به نوعی رفتار کمکارانه و دوری از تلاش مداوم تعبیر شود.
اولویت هماهنگی با طبیعت
: تائوئیسم به جای تلاش برای تغییر طبیعت، هماهنگی با آن را توصیه میکند. در جهانی که بیشتر فرهنگها بر تسلط و کنترل طبیعت تأکید دارند، این نگرش ممکن است به نوعی کنارهگیری یا تنبلی شباهت داشته باشد.این فلسفه میگوید که اعمال باید در زمان مناسب و به شکلی طبیعی انجام شوند. مثلاً بذر زمانی رشد میکند که فصلش باشد. انتظار یا تلاش بیهوده برای رشد بذر در زمستان، نه تنها مفید نیست، بلکه بیمعنی است.
فعالیت درونی و رشد معنوی: تائوئیسم، افراد را به رشد درونی، مراقبه و دستیابی به آرامش درونی دعوت میکند. این فرایندها به هیچوجه نشانه تنبلی نیستند، بلکه نوعی فعالیت معنادار و سازندهاند.
وو وی به معنای هوشمندی و کارآمدی است و لزوم اجتناب از شتاب زدگی
وو وی از شما نمیخواهد که هیچ کاری نکنید، بلکه شما را تشویق میکند که به گونهای عمل کنید که با کمترین تلاش، بهترین نتیجه به دست آید. این ایده به دور از تنبلی است و بیشتر به کار هوشمندانه شباهت داردتائوئیسم معتقد است که حوادث بخشی از جریان طبیعی جهان هستند و مقاومت بیجا یا واکنشهای افراطی تنها باعث ایجاد آشفتگی بیشتر میشوند.این فلسفه پیشنهاد میدهد که به جای واکنشهای سریع، کمی تأمل کنیم و به جریان حوادث اعتماد کنیم.تائوئیستها تمایل دارند از قضاوتهای مطلق دربارهی «خیر» و «شر» بودن حوادث پرهیز کنند، زیرا معتقدند که این مفاهیم نسبی هستند و در زمینهی تائو معنای متفاوتی پیدا میکنند و فقط باید پذیرای اتفاقات باشند و در جستجوی هماهنگی با آن باشید
تائوئیسم افراد را به نوعی "زیست هوشمندانه" توصیه میکند. این فلسفه شما را تشویق میکند تا با جریان طبیعی زندگی هماهنگ شوید، به جای آنکه وقت و انرژی خود را صرف مقاومت یا اعمال زور بیهوده کنید. آنچه ممکن است تنبلی به نظر برسد، در واقع شکلی از خردمندی و صرفهجویی در انرژی است.
یین و یانگ
یین و یانگ (Yin & Yang) یک مفهوم فلسفی کهن در تفکر چینی و از اصول بنیادین تائوئیسم است که به توضیح دو نیروی متضاد اما مکمل میپردازد که در همه جنبههای جهان وجود دارند. این دو نیرو نه تنها متضاد، بلکه وابسته و متعامل هستند و یکدیگر را تکمیل میکنند.
تائوئیسم، همزیستی و وابستگی متقابل نیروهای متضاد، معروف به یین و یانگ را به رسمیت میشناسد. یین نمایانگر ویژگیهایی مانند تاریکی، زنانگی، انفعال و آرامش است، در حالی که یانگ نماد نور، مردانگی، فعالیت و انرژی است. این دو نیروی مکمل، متضاد یکدیگر نیستند، بلکه دو جنبه به یک اندازه ضروری و برخاسته از تائو هستند. تائوئیستها با برقراری تعادلی پویا در میان اضداد زندگیاشان، به دنبال یافتن هماهنگی بین یین و یانگ در تمام جنبههای زندگی هستند.
تائوئیسم با مطرح کردن یین و یانگ اهداف زیر را دنبال میکند
توضیح دوگانگی جهان:
یین و یانگ نمایانگر نیروهای متضادی هستند که در عین تضاد، به هم وابستهاند. یین (مانند تاریکی، سکون، زنانه) و یانگ (مانند روشنایی، حرکت، مردانه) هیچکدام بدون دیگری نمیتوانند وجود داشته باشند. هدف تائوئیسم از این توضیح، آگاه کردن مردم درباره وجود چنین تضاد مفیدی در جهان و کمک به درک ماهیت دگرگونیها و دوگانگیهای طبیعی است
پیوستن به تائو:
یین و یانگ بخشی از مفهوم بزرگتر تائو هستند، که نمایانگر جریان طبیعی و کلیت جهان است. این دو نیرو نماد جریان دائمی و تعادل بین تضادها هستند و تائوئیسم از این طریق انسانها را به پیروی از «راه طبیعت» و پیوستن به تائو دعوت میکند.
تائوئیسم اشاره دارد که زندگی در دوگانگی، مانند گیر افتادن در تضادهای ذهنی است. هنگامی که فرد از این تضادها عبور کند و وحدت تائو را تجربه نماید، به آرامش درونی و هماهنگی عمیق دست خواهد یافت.
یعنی با مطرح کردن این دوگانگی انسان را تشویق میکند که برای رسیدن به آرامش به ورای دوگانگی و تضاد رفته و به تائوی یگانه بپیوندد
انسان به جای قضاوت بر اساس دوگانگیها، باید به وحدت و جریان کلی زندگی توجه کرد
آیین تائوییسم پیروان خود را به تائو می رساند. در تائوئیسم هدف انسان در زندگی باید آن باشد که خودش را با تائو هماهنگ کند تا در طول عمر به حد کمال برسد. همان گونه که زمین و آسمان در اثر جریان تائو به تناسب و التزام کاملی رسیدهاند .هر فرد میتواند به مرتبه سلامت و سعادت برسد به شرط آن که زندگی خود را با تائو هم وزن و هماهنگ کند.
.
نمایش تعادل در طبیعت و زندگی:
مفهوم یین و یانگ بر اهمیت تعادل تأکید دارد. هرگاه یکی از این نیروها بر دیگری غلبه کند، بینظمی و ناهماهنگی به وجود میآید. تائوئیسم نشان میدهد که زندگی و طبیعت در حالت هماهنگی بین این دو نیرو به بهترین شکل جریان دارد.
یین و یانگ به ما میآموزند که تضادها نهتنها ضروری، بلکه سازندهاند. زندگی در تعادل این دو نیرو معنا پیدا میکند، و شناخت و هماهنگی با این اصل میتواند آرامش و رشد را به همراه داشته باشد.
پذیرش دگرگونی و ترویج مدارا و سازگاری:
تائوئیسم با طرح یین و یانگ، درک چرخه های زندگی را آسانتر می کند و افراد را به پذیرش تغییرات و دگرگونیهای زندگی تشویق میکند. این دیدگاه به انسانها کمک میکند با چرخههای طبیعی (مانند روز و شب، تولد و مرگ) سازگار شوند و در برابر سختیها و تغییرات مقاومت نکنند.
به طور کلی، یین و یانگ به مردم یادآوری میکند که هیچ چیز مطلق نیست و همه چیز در حال تغییر و تعامل است؛ این دیدگاه به ایجاد تعادل درونی، آرامش و هماهنگی با طبیعت کمک میکند.
نماد یین و یانگ
نماد دایره یین و یانگ، که به نام تایجیتو (Taijitu) شناخته میشود، دایرهای است که به دو نیمه سیاه (یین) و سفید (یانگ) تقسیم شده است.
نقطه سفید در نیمه سیاه و نقطه سیاه در نیمه سفید نشاندهنده این است که هرکدام بخشی از دیگری را در خود دارد.
این نماد نمایانگر وحدت تضادها و چرخه دائمی تغییرات است.
ارتباط یین و یانگ
وابستگی متقابل: یین و یانگ بدون یکدیگر نمیتوانند وجود داشته باشند؛ برای مثال، روشنایی بدون تاریکی معنا ندارد.
تعامل دائمی: یین و یانگ همواره در حال تغییر و تعامل هستند. بهعنوان مثال، شب (یین) به روز (یانگ) تبدیل میشود و بالعکس.
تعادل: هرگاه یکی از این دو نیرو بر دیگری غلبه کند، ناهماهنگی یا بحران ایجاد میشود. تعادل میان یین و یانگ برای حفظ نظم طبیعی ضروری است.
حضور در یکدیگر: هیچیک از یین و یانگ مطلق نیستند؛ در دل هرکدام، بخشی از دیگری وجود دارد (نماد آن نقطهٔ کوچک سیاه در سفیدی و نقطهٔ سفید در سیاهی در دایره یین و یانگ است).
تائوئیسم (Daoism) یکی از جریانهای فلسفی و معنوی اصلی چین است که بر هماهنگی با تائو (Dao) یا "راه" تأکید دارد. دیدگاه تائوئیسم درباره زندگی پس از مرگ با سایر ادیان یا مکاتب فلسفی تفاوتهایی اساسی دارد و عمدتاً بر چرخه طبیعی زندگی و مرگ تمرکز دارد.
نکات کلیدی دیدگاه تائوئیسم درباره زندگی پس از مرگ:
مرگ بهعنوان بخشی از چرخه طبیعی: در تائوئیسم، مرگ بخشی از چرخه طبیعی هستی تلقی میشود. زندگی و مرگ مانند روز و شب یا فصول سال دیده میشوند که بهطور مداوم در حال تغییر و تبدیلاند. مرگ نقطه پایانی نیست، بلکه تغییری طبیعی در مسیر هستی است.
وحدت با تائو: بر اساس آموزههای تائوئیسم، همه چیز در جهان از تائو سرچشمه میگیرد و در نهایت به آن بازمیگردد. پس از مرگ، فرد به منبع اصلی خود، یعنی تائو، بازمیگردد. این بازگشت به تائو به معنای وحدت دوباره با جریان کلی هستی است.
عدم تمرکز بر جاودانگی شخصی: برخلاف بسیاری از ادیان که بر جاودانگی روح یا رستگاری شخصی تأکید دارند، تائوئیسم بر جاودانگی کلی هستی و طبیعت تمرکز میکند. فرد بهعنوان بخشی از جهان، پس از مرگ به چرخه طبیعی بازمیگردد و "من" شخصی او در این فرایند از بین میرود.
جاودانگی از طریق هماهنگی با تائو: اگرچه برخی مکاتب تائوئیستی (مانند تائوئیسم آیینی) به دنبال جاودانگی جسمانی یا روحانی بودهاند، اما تائوئیسم فلسفی (Laozi و Zhuangzi) مرگ را بهعنوان فرآیندی طبیعی میپذیرد و بر زندگی هماهنگ با تائو در زمان حال تأکید میکند.
مرگ بهعنوان بازگشت به طبیعت: چوانگتزو (Zhuangzi)، یکی از فیلسوفان برجسته تائوئیسم، مرگ را مانند تغییر یک فصل یا بازگشت آب به رودخانه میداند. او میگوید که ترس از مرگ ناشی از درک نادرست طبیعت آن است. در حقیقت، مرگ فرصتی برای بازگشت به حالت اولیه و طبیعی خود است.
عدم نگرانی از زندگی پس از مرگ: تائوئیسم توصیه میکند که به جای نگرانی درباره مرگ یا زندگی پس از مرگ، بر زندگی کنونی و هماهنگی با تائو تمرکز کنیم. این دیدگاه به افراد کمک میکند که از ترس مرگ رها شوند و در لحظه حال زندگی کنند.
جمعبندی:
در تائوئیسم، مرگ بهعنوان یک مرحله طبیعی در چرخه بیپایان هستی دیده میشود و نیازی به نگرانی یا تلاش برای جاودانگی فردی نیست. تمرکز بر هماهنگی با تائو و زندگی در لحظه حال است، زیرا در نهایت همه چیز به تائو بازمیگردد.
تائوئیسم (یا دائوئیسم) یکی از مکاتب فلسفی و عرفانی و معنوی کهن چین است که بر اساس آموزههای کتاب تائو ته چینگ (اثر لائوتسه) و چوانگتسه شکل گرفته است. این مکتب تأکید بر هماهنگی انسان با "تائو" (یا دائو)، به معنای خدا یا "راه" را دارد. ارکان و اصول اصلی تائوئیسم را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد:
1. تائو (راه یا خدا)
تائو یا خدا نیروی اساسی و نظم طبیعی است که همه چیز از آن ناشی میشود.
تائو فراتر از توصیف است و نمیتوان آن را به طور کامل با واژهها توضیح داد: "تائویی که بتوان توصیف کرد، تائوی جاودان نیست".
هدف زندگی هماهنگی با تائو است، نه تلاش برای تغییر یا مقابله با آن.
2. وو وی (عمل بدون تلاش یا عدم مداخله)
مفهوم "وو وی" به معنای عدم انجام کارهای تصنعی یا خلاف طبیعت است.
این اصل تأکید دارد که انسان باید به جریان طبیعت اعتماد کند و در هماهنگی با آن زندگی کند، نه اینکه سعی کند طبیعت را کنترل کند یا برخلاف آن عمل کند.
3. سادهزیستی و فروتنی
تائوئیسم بر سادگی، فروتنی و دوری از جاهطلبی تأکید دارد.
انسانها باید از وابستگی به تجملات و امور مادی پرهیز کنند و زندگی طبیعی و بیتکلفی داشته باشند.
4. هماهنگی با طبیعت
طبیعت در تائوئیسم مقدس است و انسان باید در تعامل با آن، نه در تقابل با آن، زندگی کند و به جای تسلط با طبیعت هماهنگ باشد
این آموزه به احترام گذاشتن به محیطزیست و عناصر طبیعی دعوت میکند.
5. یین و یانگ
این اصل به دو نیروی متضاد اما مکمل اشاره دارد که جهان را به تعادل میرسانند.
یین نماد تاریکی، سکون و زنانه و یانگ نماد روشنایی، حرکت و مردانه است.
حفظ تعادل و هماهنگی بین این دو نیرو و درک لزوم وجود این تضاد برای زندگی و طبیعت ضروری است.
6. بیطرفی و پذیرش
پذیرش زندگی همانگونه که هست و عدم قضاوت یا تلاش برای تغییر شرایط از اصول مهم است.
تائوئیستها به عدم دخالت و بیطرفی در امور دنیا باور دارند.
7. تمرینهای معنوی و جسمی
روشهایی مانند مدیتیشن، چیگونگ و تایچی به عنوان راههایی برای پرورش انرژی حیاتی (چی) و هماهنگی با تائو به کار میروند.
8.خودشناسی و شهود: تائوئیسم معتقد است که هر انسان بخشی از تائو است و طبیعت درونی او نیز از همان اصل سرچشمه میگیرد. خودشناسی یعنی آگاهی از این حقیقت که انسان جدایی از جهان نیست، بلکه بهطور کامل در جریان کلی تائو حضور دارد. با شناخت طبیعت واقعی خود، میتوان به جریان طبیعی تائو دست یافت.
.در تائوئیسم، تاکید بر فهم تائو از طریق تجربه مستقیم و شهود است، نه از طریق استدلال عقلانی. خودشناسی در درک تائو و شهود تاثیر قابل ملاحظه ای دارد.
خودشناسی، بستر شهود است: برای رسیدن به شهود، فرد باید به طبیعت واقعی خود آگاه باشد. تنها با شناختن خود، میتوان به جریان طبیعی زندگی متصل شد و آن را به صورت شهودی درک کرد.
شهود، ابزار خودشناسی است: از سوی دیگر، شهود به فرد کمک میکند تا فراتر از ذهن تحلیلی و باورهای نادرست، ماهیت درونی خود را ببیند.
در تائوئیسم، خودشناسی فرآیندی است که انسان را از محدودیتهای ذهنی، اجتماعی و فرهنگی رها میکند و به او اجازه میدهد که با طبیعت واقعی خویش و در نهایت با تائو یکی شود. از طریق شناخت خویشتن، انسان میتواند به هماهنگی با جریان کلی هستی دست یابد و زندگیای آرام، ساده و معنادار را تجربه کند.
در تائوئیسم، خودشناسی و شهود همچون دو جریان مکمل هستند که فرد را به سوی هماهنگی عمیقتر با تائو هدایت میکنند.
خلاصه:
تائوئیسم بر هماهنگی با طبیعت، سادگی، بیطرفی، پذیرش جریان زندگی و درک نیروی تائو تأکید دارد. این مکتب نه تنها یک فلسفه، بلکه راهی عملی برای زندگی متوازن و آرام در نظر گرفته میشود.
کلمه عارف چنان که میدانید از ریشه معرفت میآید و یا از ریشه عرفان که آن هم از معرفت میآید. همه اینها به معنی شناختن و شناسایی است.
اما در شناختنهای ابرآگاهانه و اشراقی و تجربههای معنوی، شخص شناسنده را عارف مینامند. در شناختهای دیگر، شخص صاحب شناخت را عالِم مینامند.
نوادری بوده اند که سخن دیگری گفتهاند. مایلم سخن آنها را هم به گوش شما برسانم. آنها گفته اند کلمه عارف از عَرف میآید. عرف در عربی به معنی "بو " است .
عارف کسی است که بوی حقیقت را میشنود و به دنبال آن روان می شود. یعنی تجربه ای از حقیقت دارد که از بوی او آغاز می شود و نهایتا به روی او برسد. و این از آن نکات نیکوست و من این تفسیر از کلمه عارف را دوست میدارم. اگرچه که اقلیتی به آن فتوا داده اند.
دکتر سروش
۱)تغییر افکار برای تغییر زندگی: قدرت دیدگاه
"وقتی نحوه نگاهتان به چیزها را تغییر میدهید، چیزهایی که به آنها نگاه میکنید تغییر میکنند."
ذهنیت خود را تغییر دهید. پیام اصلی تائو ته چینگ این است که ادراک ما واقعیت ما را شکل میدهد. با تغییر نحوه تفکرمان درباره خود، دیگران و جهان اطرافمان، میتوانیم تجربیات و زندگیمان را دگرگون کنیم. این فقط تفکر مثبت نیست؛ بلکه همراستا کردن افکارمان با جریان طبیعی جهان است.
۲)زندگی در هماهنگی با تائو: پذیرش جریان طبیعی زندگی
"تائو هیچ کاری نمیکند، اما هیچ چیز را ناتمام نمیگذارد."
همراستا با طبیعت باشید. تائو یا خدا جهان را اداره می کند و همه چیز دارای نظم طبیعی خود است با همراستا شدن با این جریان، میتوانیم به شکلی بیدردسرتر و هماهنگتر زندگی کنیم.
۳)پرورش فضایل سادگی، فروتنی و قدرت صبر کردن و اعتماد ...
"سادگی، صبر، فروتنی. این سه بزرگترین گنجینههای شما هستند.
"
فضایل اصلی را بپذیرید. تائو ته چینگ بر اهمیت پرورش فضایل خاصی برای زندگی کامل و حفظ هماهنگی با تائو تأکید میکند. این فضایل فقط ایدهآلهای اخلاقی نیستند بلکه ابزارهای عملی برای پیمایش چالشهای زندگی هستند.
فضایل کلیدی و فواید آنها:
سادگی: کاهش استرس و روشنسازی اولویتها
فروتنی: ترویج یادگیری و روابط هماهنگ
صبر: همراستایی با ریتم طبیعی زندگی
رضایت: رهایی از خواستههای بیپایان و نارضایتی
۴) تمرین عدمعمل و تلاش بیزحمت
"عدمعمل را تمرین کنید. کار بدون انجام."
تسلط بر عمل بیزحمت. مفهوم وو وی، یا "عدمعمل"، در فلسفه تائوئیستی مرکزی است. این به معنای انجام ندادن نیست، بلکه عمل در همراستایی با جریان طبیعی تائو، بدون اجبار یا مبارزه است. این اصل را میتوان در همه جنبههای زندگی، از کار تا روابط، به کار برد.
کاربرد وو وی:
قبل از عمل مشاهده کنید
به شهود و تواناییهای طبیعی خود اعتماد کنید
نیاز به کنترل نتایج را رها کنید
در لحظه مناسب، با کمترین تلاش عمل کنید
اجازه دهید چیزها به طور طبیعی گسترش یابند
با تمرین وو وی، میتوانیم با تلاش کمتر به دستاوردهای بیشتری برسیم، استرس را کاهش دهیم و هماهنگتر با دیگران و محیط خود زندگی کنیم. این درباره یافتن مسیر کمترین مقاومت و کار هوشمندانه به جای سخت کار کردن است.
۵)فراتر از دوگانگی: پذیرش پارادوکس و
وحدت
"وقتی مردم برخی چیزها را زیبا میبینند، چیزهای دیگر زشت میشوند. وقتی مردم برخی چیزها را خوب میبینند، چیزهای دیگر بد میش
وند."
فراتر از تضادها حرکت کنید. تائو ته چینگ ما را به چالش میکشد تا از تفکر دوگانهای که بر بسیاری از ادراکات انسانی غالب است، فراتر رویم. با شناخت ارتباط و وحدت تضادهای ظاهری، میتوانیم درک جامعتری از واقعیت به دست آوریم.
کاربردهای عملی:
هم نقاط قوت و هم نقاط ضعف را بپذیرید
چالشها را به عنوان فرصتها ببینید
تعادل یین و یانگ را در همه چیزها بشناسید
عدمقضاوت و پذیرش را تمرین کنید
این دیدگاه به ما اجازه میدهد تا با خرد و انعطاف بیشتری با پیچیدگیهای زندگی روبرو شویم. ما را تشویق میکند تا به دنبال تعادل و هماهنگی باشیم به جای گرفتار شدن در مواضع افراطی یا تفکر سیاه و سفید.
۶)یافتن قدرت در نرمی و قدرت
در تسلیم
"هیچ چیز در جهان به نرمی و تسلیم آب نیست. اما برای حل کردن سخت و غیرقابل انعطاف، هیچ چیز نمیتواند از آن پیش
ی بگیرد."
انعطافپذیری را بپذیرید. تائو ته چینگ از استعاره آب برای نشان دادن قدرت نرمی و تسلیم استفاده میکند. این اصل چالشهای مفاهیم متعارف ما از قدرت و قدرت را به چالش میکشد و پیشنهاد میکند که قدرت واقعی در سازگاری و مقاومت نهفته است نه در سختی و زور.
کاربرد ویژگیهای آبگونه:
با شرایط متغیر سازگار شوید
با جریان اطراف موانع را پشت سر بگذارید
به آرامی در طول زمان برای دستیابی به اهداف پافشاری کنید
در مواجهه با ناملایمات آرام و انعطافپذیر بمانید
از نرمی و شفقت برای تأثیرگذاری بر دیگران استفاده کنید
۷)پذیرش رمز و راز: زندگی فراتر از فرم و وابستگی
"تائویی که میتوان گفت، تائوی ابدی نیست. نامی که میتوان نامید، نام
ابدی نیست."
پذیرش ناشناخته . این اصل ما را تشویق میکند تا عدمقطعیت را بپذیریم و نیاز به درک و کنترل همه چیز را رها کنیم.
پیامدهای عملی:
حس شگفتی و باز بودن به زندگی را پرورش دهید
باورها و انتظارات سخت را رها کنید
تغییر و ناپایداری را بپذیرید
در ندانستن آرامش پیدا کنید
به گسترش زندگی اعتماد کنید
با پذیرش رمز و راز و زندگی فراتر از فرم و وابستگی، میتوانیم آزادی، آرامش و همراستایی بیشتری با تائو تجربه کنیم. این دیدگاه به ما اجازه میدهد تا با لطف و اضطراب کمتری زندگی کنیم و به گسترش طبیعی رویدادها اعتماد کنیم به جای تلاش برای تحمیل اراده خود بر جهان.
۱)لائوتسه
در قرن پنجم یا ششم قبل از میلاد، «آیین تائو» را پایهگذاری کرد. وی از فلاسفه بزرگ چین بهشمار میرود. لائوتسه به معنای حکیم سالخورده است. بنا به افسانههای چینی، نام او «وین لی» میباشد که در سال ۶۰۴ ق. م در ایالت «چو» متولد شده و در سال ۵۲۴ ق. م نیز وفات یافتهاست. کتاب مقدس آیین او دائو ده جینگ (کتاب طریقت و تقوی) شامل ۸۱ قطعه جمله قصار است.
وی بنیانگذار فلسفه و مذهب تائوئیسم است؛ مذهبی که آزادیخواه بوده و بر پایه رفتار نیک بنیان نهاده شده که تشریفات و رسوم مذهبی را بیهوده میداند. یکی از مورخان چینی به نام «سزوما چی ین» مینویسد: «لائوتسه از نیرنگ و فرومایگی سیاستمداران نفرت داشته و از شغل خود که کتابدار کتابخانه سلطنتی بوده، خسته میشود و چین را ترک میکند و هیچکس بهطور دقیق نمیداند که او در کجا و چگونه از دنیا رفتهاست.
۲)ژوانگزی (به انگلیسی: The Zhuangzi)؛[الف] چینی :莊子) یا چوانگتسو یا چوانگ تزه ، فیلسوف چینی پرنفوذی بود که در حدود سدهٔ چهارم پیش از میلاد مسیح و در دوره دولت وارینگ میزیست. او را استاد چوانگ نیز میخوانند.
او مهمترین نویسندۀ آیین تائو بعد از لائوتسه از پیروان لائوتسه و مفسر حکمت او، اهل اصالت تصور و رازوری، و مخالف برخی تعالیم کنفوسیوس بود.
فلسفه چوانگ تزه بر مفهوم تائو (Dao) یا راه آسمانی تأکید دارد. تائو نیرویی نامرئی و فراگیر است که جهان را آفریده و همه چیز را به هم پیوند میدهد. چوانگ تزه معتقد بود که انسان برای رسیدن به آرامش و سعادت باید با این نیروی کیهانی هماهنگ شود.
برخی از مهمترین مفاهیم فلسفه چوانگ تزه عبارتند از:
* رویا و واقعیت: چوانگ تزه بین رویا و واقعیت مرزی قائل نبود و معتقد بود که هر دو بخشی از تجربه انسان هستند. او با داستانهای پارادوکسیکال و پرسشهای عمیق، خواننده را به تردید در مورد ماهیت واقعیت وا میداشت.
* سادگی و طبیعی بودن: چوانگ تزه زندگی ساده و طبیعی را میستود و از پیچیدگیها و مصنوعات دنیای مدرن دوری میجست. او معتقد بود که انسان باید با طبیعت هماهنگ شود و از خواستههای مادی و قدرتطلبی دوری کند.
* تساوی همه چیز: چوانگ تزه همه چیز را یکسان میدید و معتقد بود که بین انسان و حیوان، بزرگ و کوچک، زیبا و زشت تفاوتی وجود ندارد.
* بیتفاوتی نسبت به مرگ: چوانگ تزه مرگ را پایان زندگی نمیدانست و معتقد بود که روح انسان پس از مرگ به طبیعت باز میگردد.
. به این حکیم سی و سه مقاله نسبت داده اند که بسیاری از آنها قطعا از اوست . وی تحولات جهان را به شکل دورانی ترسیم می کرد و معتقد بود که اضداد بر یکدیگر تاءثیر می گذارند و از میان می روند. او معتقد به نیست خیر و شر بود و برای بیان اندیشه های خود از تمثیلهای بسیاری استفاده می کرد.
باید به کتابی به نام «ژوانگزی» هم اشاره کرد که گردآوری است از زبانزدها و پارهگفتارهای پراکنده، که ساختارش به «دائو ده جینگ» نزدیک است. این متن در حدود سال ۳۰۰ پ.م تدوین شده و گردآورنده و گاه نویسنده اولیه اش را چوانگ تسه (ژوانگزی:莊子) میدانند.
فلسفه چوانگ تزه تأثیر شگرفی بر فرهنگ و هنر چین گذاشته است. نقاشیهای سنتی چین، شعرهای چینی و حتی هنرهای رزمی مانند تای چی، همه از اندیشههای چوانگ تزه الهام گرفتهاند.
تائوئیسم (Daoism) یک فلسفه و مکتب عرفانی چینی است که بر هماهنگی با طبیعت و جریان طبیعی زندگی تأکید دارد. این مکتب، به ویژه در دنیای امروز، میتواند دستاوردهای مهمی برای انسانها داشته باشد. از جمله این دستاوردها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
دستاورد معنوی: در تائوئیسم، هر فرد مسئول جستجوی معنای زندگی خود است و باید راه خود را پیدا کند؛ بنابراین ارتباط هر فرد با "تائو" یا خدا بسیار شخصی و منحصر به فرد است. و بر این امر تاکید شده که هر فرد میتواند خود به صورت مستقیم با تائو یا خدا ارتباط برقرار کند. و در این مکتب به مفهوم تسلیم در برابر نیروی برتر تاکید شده ...در ادیان ابراهیمی به امکان ارتباط مستقیم فرد با خداوند کمتر پرداخته شده و آنها بیشتر معتقدند که این ارتباط از طریق واسطه هایی مثل روحانیت و پیامبران ...امکان پذیر است و تنها راه ممکن برای دینداری تقلید از پیشوایان دینی معرفی میشود
لائوتسه در «تائو ته چینگ» (Tao Te Ching) تأکید میکند که هر فرد میتواند از طریق زندگی ساده، هماهنگی با طبیعت و پیروی از اصول تائو به درک عمیقتری از این اصل برسد. او بر اهمیت تجربه شخصی و دروننگری تأکید دارد و معتقد است که هر کس میتواند با تائو ارتباط برقرار کند.
آرامش درونی و مراقبه: تائوئیسم بر تمرکز بر تنفس، مدیتیشن و تفکر بدون تلاش تأکید دارد که میتواند به کاهش استرس و افزایش آرامش ذهنی و جسمی در زندگی پرهیاهو و شلوغ امروزی کمک کند. تکنیکهای تمدد اعصاب و مراقبه که ریشه در تائوئیسم دارند، به عنوان ابزارهای مؤثری برای کاهش استرس، اضطراب و بهبود سلامت روان شناخته شدهاند.
زندگی در هماهنگی با طبیعت: تائوئیسم به انسانها یادآوری میکند که باید با جریان طبیعی زندگی هماهنگ شوند و از تلاشهای بیفایده برای مقابله با این جریان خودداری کنند. این دیدگاه میتواند برای مقابله با فشارهای زندگی مدرن مفید باشد.
سادگی و طبیعی بودن: یکی از اصول کلیدی تائوئیسم، سادهزیستی و عدم افراط است. در دنیای امروز که مصرفگرایی و پیچیدگیهای زندگی مدرن رو به افزایش است، تائوئیسم میتواند راهی برای بازگشت به سادگی و رضایت از زندگی باشد.
تعادل و پرهیز از افراط: تائوئیسم بر تعادل بین دو قطب مخالف (یین و یانگ) تأکید دارد و این مفهوم میتواند در زندگی فردی و اجتماعی به ایجاد توازن و کاهش تنشها کمک کند
.
انعطافپذیری و پذیرش تغییر: تائوئیسم به انسانها میآموزد که باید با تغییرات زندگی کنار بیایند و در برابر آنها انعطافپذیر باشند. در دوران امروز که تغییرات سریع و غیرقابل پیشبینی هستند، این دیدگاه میتواند به افراد کمک کند تا با آرامش بیشتری با چالشها مواجه شوند.
بهبود کیفیت زندگی: تمرکز تائوئیسم بر سادگی، قدردانی از لحظات حال و اجتناب از افراط و تفریط، به افراد کمک میکند تا کیفیت زندگی خود را بهبود بخشند و از زندگی لذت بیشتری ببرند.
محیطزیستی: با تأکید بر هماهنگی با طبیعت، تائوئیسم به عنوان یک فلسفه سبز شناخته میشود. بسیاری از فعالان محیطزیست از مفاهیم تائوئیستی برای ترویج پایداری و حفاظت از محیطزیست الهام میگیرند.
هنر و خلاقیت: تائوئیسم بر اهمیت تخیل، شهود و بیان خودجوش تأکید دارد. این فلسفه به عنوان منبع الهامی برای هنرمندان و خلاقان در بسیاری از رشتهها عمل کرده است.
در مجموع، تائوئیسم میتواند به انسانهای امروزی کمک کند تا با زندگی سادهتر، متعادلتر و با آرامش بیشتری مواجه شوند، در حالی که به طبیعت و اصول اولیه زندگی احترام میگذارند.
کتاب دائوده جینگ یا تائو ته چینگ
دائو یعنی راه یا خدا، ده یا ته یعنی فضیلت. جینگ یا چینگ یعنی کتاب یا راهنما
دائو دِ جینگ یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین متون فلسفی و عرفانی در تاریخ چین و جهان است. این کتاب توسط لائوتسه، فیلسوف چینی، نگاشته شده که در قرن ششم پیش از میلاد تائوئیسم را بنیان گذاری کرد. البته کهنترین نسخهٔ یافت شده از دائو دِه جینگ متعلق به قرن چهارم ق. م. است
عنوان کتاب به معنای "کتاب راه و فضیلت" است که به دو بخش اصلی تقسیم میشود:
دائو جینگ (راه یا اصول کائنات و بحث های ماورا طبیعه) فصل یک تا سی و هفت کتاب را در برگرفته
دِه جینگ (فضیلت یا اخلاق) از فصل سی و هشت تا هشتاد و یک کتاب را شامل میشود و به تدبیر مُلک و نفس و تن میپردازد.
کتاب دائو دجینگ از 81 فصل کوتاه تشکیل شده است که به صورت اشعار یا حکایات فلسفی نوشته شدهاند. این کتاب به گونهای است که هر بخش میتواند به تنهایی قابل تفسیر باشد و به تدریج آموزههای عمیقی را دربارهٔ زندگی، طبیعت و اخلاق انسان ارائه میدهد. از نظم و نثر، شعر و حکمت، عرفان و زندگی روزانه، تدبیر مُلک و تدبیر تَن میپردازد
محتوای کلی کتاب ذوقی و عرفانی است
دائو چیست؟
* دائو یا تائو به معنای راه، روش، یا حقیقت بنیادین هستی یا خداست. این مفهوم بسیار گسترده و پیچیده است و به راحتی قابل تعریف نیست. دائو را میتوان به عنوان نیرویی نامرئی، بینهایت و همهجا حاضر در نظر گرفت که همه چیز را به هم پیوند میدهد.
محور تعالیم دائو دِه جینگ بر «دائو» است یعنی «حقیقت همه حقائق» و «مبدأ همه مبادی». کلمهٔ «دائو» را از آنجایی که به امری تعریف ناشدنی اشاره دارد، همیشه ترجمه ناشده رها میکنند. «دائو» را آنجا که ترجمه کردهاند، معمولاً به «راه» برگرداندهاند. بنابر نظر لائوتسه اصطلاح «دائو»، به راه یا روش محدود نیست، بلکه «علّت متعالی اولی» است: «یگانگی ازلی»، امر غیرقابل وصف، بی زمان، مبداءِ همهجاییِ گیتی، آنکه جهان را برپا میدارد بیآنکه از خود چیزی خرج کند، آنکه جهان را نگاه میدارد و مهار آن را به دست دارد.
* دائو در دائو دِ جینگ به عنوان اصل اولیه و بینهایت توصیف میشود که همه چیز از آن نشأت گرفته و به سوی آن بازمیگردد.
موضوعات اصلی دائو دِ جینگ
* سادگی و طبیعی بودن: لائوتسه بر اهمیت زندگی ساده و هماهنگ با طبیعت تاکید میکند. او معتقد است که پیچیدگیها و مصنوعات انسانی باعث دور شدن انسان از دائو میشوند.
* عدم مداخله: یکی دیگر از مفاهیم مهم در دائو دِ جینگ، عدم مداخله در جریان طبیعی امور است. به عبارت دیگر، بهتر است به جای تلاش برای کنترل همه چیز، اجازه دهیم که امور به طور طبیعی جریان یابند.
* عدم عمل ووی (Wu Wei): این مفهوم به معنای بیعملی نیست، بلکه به معنای عمل کردن بدون تلاش برای کنترل نتیجه است. در دائو دِ جینگ، عمل کردن به صورت طبیعی و بدون زور و اجبار توصیه میشود.
* تعادل: لائوتسه بر اهمیت تعادل بین نیروهای متضاد مانند یین و یانگ تاکید میکند. او معتقد است که هر چیزی دارای دو جنبه متضاد است و تعادل بین این دو جنبه برای رسیدن به هماهنگی ضروری است.
چرا دائو دِ جینگ اهمیت دارد؟
* تاثیر بر فلسفه و فرهنگ: دائو دِ جینگ بر فلسفه، هنر، ادبیات و فرهنگ چین و سایر کشورهای آسیایی تاثیر بسزایی داشته است.
* اهمیت جهانی: مفاهیم موجود در دائو دِ جینگ همچنان برای بسیاری از افراد در سراسر جهان جذاب و الهامبخش است. این کتاب به ما یاد میدهد که چگونه با طبیعت و خودمان هماهنگ باشیم و زندگی آرامتر و معنادارتری داشته باشیم.
* مناسب برای همه: دائو دِ جینگ کتابی است که برای همه قابل درک و استفاده است. مفاهیم آن را میتوان در زندگی روزمره به کار برد و از آن برای حل مشکلات و تصمیمگیریهای بهتر استفاده کرد.
کتاب دائو دجینگ به دنبال ترغیب انسانها به زندگی ساده و هماهنگ با طبیعت و کائنات است. این فلسفه بهشدت از نگاه فردگرایانه و تلاشهای طاقتفرسا برای رسیدن به هدفهای مادی دوری میکند.کتاب تائو ته چینگ به صورت فلسفی به انسانها میآموزد که چگونه با طبیعت و جهان به طور هماهنگ و با تسلیم در برابر جریان زندگی زندگی کنند.
محتوای دائو دِه جینگ بر اهل حکمت و مترجمان همواره موضوعی است جدلبرانگیز. بیش از هفتصد شرح و تفسیر در سننِ حِکْمیِ شرقِ دور بر «دائودِهجینگ» نوشتهاند و آن را بیش از دویست و پنجاه بار به زبانهای غربی ترجمه کردهاند. دفتری که یقیناً از حیرت برانگیزترین و معمّاییترین کتابها است.
برای نخستین بار در سال 165 م . یکی از پادشاهان چین معبدی به نام لائوتسه بنا کرد و هدایای تقدیم داشت ، ولی تائوئیسم پیشرفت چندانی نکرد تا آنکه در قرن هفتم میلادی این آیین در چین رسمیت یافت . در آن زمان آیین بودا و مکتب کنفوسیوس در چین پیشرفت کرده بودند. افرادی به این عنوان که آیین بودا از کشور هندوستان به چین سرایت کرده و یک آیین بومی نیست ، به ترویج تائوئیسم پرداختند. آنان آداب و رسومی را بنا نهادند و برای چیزهای مختلف خدایانی را مطرح کردند. با این حال ، این آیین در چین پیروان اندکی داشت و کم کم از صحنه بیرون شد. با آنکه دولت کمونیستی چین با افکار مذهبی شدیدا مبارزه می کند، هنوز هم افرادی به جنبه های جادویی این آیین علاقه دارند.
بر خلاف کنفوسیوسیسم که در دورههای مختلف تاریخ چین به عنوان ایدئولوژی رسمی دولتها مورد استفاده قرار گرفته، تائوئیسم بیشتر به عنوان یک فلسفه و سبک زندگی در نظر گرفته میشود. تائوئیسم بر هماهنگی با طبیعت، سادگی و بینیازی از قدرت سیاسی تأکید دارد.
تائوئیسم به جای ساختارهای اجتماعی و سیاسی، بر فرد و ارتباط او با طبیعت تمرکز دارد. این فلسفه به دنبال ایجاد یک حکومت مرکزی قدرتمند نیست.
* کنفوسیوسیسم: کنفوسیوسیسم با تأکید بر سلسله مراتب اجتماعی، اخلاق و تعهد به دولت، بیشتر با ساختارهای سیاسی همخوانی داشت و به همین دلیل در دورههای مختلف به عنوان ایدئولوژی رسمی مورد استفاده قرار گرفت.
* طبیعت پراکنده: تائوئیسم به صورت یک مکتب منسجم و سازمانیافته نبود و به صورت پراکنده و در اشکال مختلف در فرهنگ چین نفوذ کرد.
با این حال، تائوئیسم تأثیر بسیار عمیقی بر فرهنگ، هنر، ادبیات و حتی برخی از جنبههای سیاسی چین گذاشته است. برخی از مهمترین
تأثیرات تائوئیسم عبارتند از:
* هنر و ادبیات: تائوئیسم الهامبخش بسیاری از آثار هنری و ادبی چینی بوده است. مفاهیم مانند یین و یانگ، طبیعت و سادگی در بسیاری از آثار هنری و ادبی چین دیده میشود.
* فلسفه و اندیشه: تائوئیسم به همراه کنفوسیوسیسم و بودیسم، سه رکن اصلی فلسفه چینی را تشکیل میدهد.
* هنرهای رزمی: بسیاری از هنرهای رزمی چینی مانند تای چی و باگوآ از اصول تائوئیسم الهام گرفتهاند.
* طب سنتی چینی: تائوئیسم در توسعه طب سنتی چینی نیز نقش داشته است.
در حالی که تائوئیسم به قدرت سیاسی مشخصی نرسیده است، اما تأثیر عمیقی بر فرهنگ و اندیشه چینی گذاشته است. این فلسفه به ما میآموزد که چگونه با طبیعت هماهنگ شویم، از سادگی لذت ببریم و از پیچیدگیهای زندگی دور شویم.
تائوئیسم بر هنر، ادبیات، پزشکی، و علم چین تاثیر زیادی گذاشته است. بهویژه در دوران سلسلههای مختلف، مانند سلسله هان و تانگ، تائوئیسم به عنوان یکی از ارکان فرهنگی مهم مورد توجه قرار گرفت و فلسفه تائوئیسم بر اخلاق، زندگی روزمره و دیدگاههای مردم تاثیرگذار بود.
تائوئیسم یا دائوئیسم (به چینی: 道教) و (به انگلیسی: Taoism) یا فلسفه تائو، دینی منسوب به لائوتسه فیلسوف چینی که بر اداره مملکت بدون وجود دولت و بدون اعمال فرمها و اشکال خاص حکومت مبتنی است، که در قرن ۶ پ.م در چین با مجموعهای از معتقدات و مناسک و اعمال مذهبی پیدا شد و بعدها با مسائلی فلسفی و عرفانی نقش بست. این اعتقاد اکنون ۲۵۰۰ ساله است و ریشه آن به کشور چین بازمیگردد.
تائو (Tao) یا طریقت تائوئیسم به طور کلی به دو دسته اصلی تقسیم میشود:
تائوئیسم فلسفی: این نوع تائوئیسم بیشتر بر فلسفه و تفکر متمرکز است و به اصول طبیعی و هماهنگی انسان با طبیعت تأکید دارد. مهمترین متون در این بخش، «تائو ته چینگ» اثر لائو تزو است.
تائوئیسم دینی: این نوع تائوئیسم بیشتر به جنبههای مذهبی و آیینی تائو اشاره دارد و شامل پرستش خدایان، مراسم مذهبی و آیینهای خاص است. در این شاخه، آموزههای لائو تزو و چن سیو نیز در کنار آداب و رسوم دینی مورد توجه قرار میگیرد.
این دو دسته در برخی جنبهها همپوشانی دارند، ولی تفاوتهای اساسی در رویکردهای فلسفی و مذهبی آنها وجود دارد.
تفاوت دیوان شمس و مثنوی
مولوی حقیقتا اگر بتوانیم بگوییم در مثنوی، هم معلم است هم عارف است هم واعظ است. یعنی سخنانی می گوید بر سبیل موعظه، سخنانی می گوید برای تعلیم و یاددادن درس زندگی و البته سخنان عارفانه هم دارد
اگر با کتاب لب لباب مثنوی تالیف ملا حسین کاشفی آشنا باشید می بینید که او در آنجا او اشعار مولانا را در مثنوی به سه قسمت تقسیم کرده است: بخش اول شریعت است بخش دوم طریقت است و بخش سوم حقیقت.
در واقع آنچه که عارفانه است و تجربه های شخصی مولاناست در بخش حقیقت جای می گیرد. اما دیوان شمس را چنین تقسیم نمی توان کرد. یعنی در آن شریعت نیست. طریقت نیست. آنگونه سخنان وجود ندارد. تقریبا تمامش حقیقت است. و منظور از حقیقت در اینجا، تجربه شخصی خود عارف است. همانطور که مولانا در مقدمه دفتر پنجم مثنوی می گوید، می گوید که کسی که علم کیمیا گری بلد است این شریعت است یک کسی عمل کیمیا گری بلد است که این طریقت است اما یک کسی کیمیا را بکار برده و خودش طلا شده این حقیقت است. یعنی بر اثر علم و عمل، خودِ او عوض شده است. این طلا شدن خویشتن آن چیزی است که آنها به او حقیقت می گویند. حقیقت یعنی تحقق یافتن یک امر در وجود آدمی
دیوان کبیر مولانا در واقع همه اش از جنس حقیقت است.
دکتر سروش
زندگی و زبان و اخلاق و دین عارفان قابل تقلید نیست
از وقتی که پا به وادی عرفان می گذارند همه چیزشان شخصی می شود همه چیزشان به اصطلاح اینجا کاستومایز می شود یعنی قبایی به قامت خودشان دوخته می شود . اخلاق آنها شخصی است. دین آنها شخصی است. تجربه های آنها شخصی است. زبان آنها شخصی است. همه چیز شخصی می شود.
دکتر سروش
تائو
تائو یا دائو (/taʊ/، /daʊ/; چینی: 道; پینیین: Dàoⓘ) در فرهنگ چینی بهمعنای «راه» و «مسیر» و گاهی نیز بهمعنای «دُکترین» و «اصول» است. بر پایهٔ متونِ سُنتیِ فلسفهٔ چین، تائو شناختِ بی واسطهٔ زندگی است. راهی است که پیروانِ تائویسم باید در آن حرکت کنند.
تائو (Tao) در عمل به معنی راه، خدا، خرد، واژه، معنا و منطق است.
تائو در لغت به معنی "بستر آب" است
تائو بیشکل و بینام، نادیدنی، ناشنیدنی، غیرقابل درک، ولی کاملترین و برترین است. آرام و خاموش، اما در جنب و جوش ابدی است، خود را تغییر نمیدهد، ولی عامل تمامی تغییرها و دگرگونیهاست. ابدی و بینهایت است و ریشه هستی، مادر و آفریننده بودنیها و همه جهان است. انسان، وابسته به زمین است و زمین وابسته به آسمان (کهکشان) و آسمان وابسته به تائو و تائو وابسته به خودش و بس. همه چیز از تائو سرچشمه گرفته و به سوی او باز خواهد گشت.
به گفته لائوتسه، بنیان گذار آیین تائوئیسم ،تائو آغاز تمام اشیاء و موجودات جهان هستى است. خواهان رستگارى و هدایت باید از تائو پیروى کند. آنان که درباره او (تائو) سخن مى گویند، چیزى از او نمى دانند. تائو مانند یک ظرف خالى که در عین حال مى توان از آن آب برداشت، بى نهایت عمیق و با محتوایى بى پایان، بحرى است عمیق که هیچ گاه خشک نمى شود. انسان مى کوشد تا با تائو یکى شود، اما نمى تواند. تائو همه چیز است و هیچ چیز نیست. تائو هم علت است و هم معلول، تمام اشیاء از تائو پدید مى آیند و با تائو زندگى مى کنند و به تائو باز مى گردند. تائو طریق ابدى است که همه مخلوقات از این راه عبور مى کنند. تائو یعنى قاعده و انتظام جهان؛ تائو یعنى نظم و ترتیب عالم و اصل جاویدان که همه پدیده ها از آن نشأت گرفته اند. در تائو، وحدت بر کثرت برترى دارد. تائو قبل از اینکه آسمان و زمین باشند، بوده و بر عالم دیگرى حکومت داشته و وجودش مسلم بوده است. تائو اصل اشیاء است، ولى اشیاء در وجود او راه ندارند؛ چرا که او محتاج نیست و وجودش کامل و تمام عیار است.
باوجود اشکال در فهم، لائوتسه سعی دارد تائو را تفسیر کند. می گوید: «او تصویر بیتصویر و شکل بیشکل است. چیزی است که وجود دارد ولی وصفش نتوان کردن.»
از دیدگاه فیلسوفان قدیم چین هر گونه فعل و انفعالات جهان تحت تأثیر نظامى است که تائو نامیده مى شود. تائو در زبان چینى به معناى راه است و در اصل به بستر رودخانه اطلاق مى شده است. پیروان این فلسفه براى تحولات جهان قانونى ثابت مانند بستر رودخانه قائل بودند و مى گفتند تائو آغاز و انجامى ندارد و پس از پدید آمدن جهان مادى، تائو نیز براى ایجاد تناسب، در آن جریان یافته است. در رساله تائوته چینگ آمده است که هر گاه اشیاء در بستر طبیعى خود سیر کنند با کمال تناسب حرکت خواهند کرد؛ زیرا این حرکت با تائو هماهنگ است، ولى هر گاه چیزى از بستر طبیعى منحرف شود تناسب خود را از دست مى دهد. هدف نهایى انسان باید آن باشد که خود را با تائو هماهنگ کند.
تائو پر خروش نیست بلکه خاموش و بیآزار است که دیده و شنیده نمیشود و باید با حالت کشف و شهود آن را شناسایی کرد. قانون تائو تغییر ناپذیر است. تائو در مقابل همه چیز ثابت و استوار است و هر حرکتی بر خلاف تائو اگر به آخر هم برسد فوری واکنش خواهد داشت.
لائوتسه در نخستین جمله دائو ده جینگ تعریف دائو را امری محال میداند. از اینرو، دائو در پردهای از اسرار نهانی و ازلی مستور است.
فصل 25 تائو ته چینگ می خوانیم:
چیزی غیرمتمایز (نامحدودی که از اجزای گسسته ساخته نشده) و در عین حال کامل وجود داشت که قبل از آسمان و زمین وجود داشت. بی صدا و بی شکل، به هیچ چیز بستگی ندارد و تغییر نمی کند. این در همه جا عمل می کند و عاری از خطر است. شاید بتوان آن را مادر جهان در نظر گرفت. اسمش را نمی دانم؛ من آن را تائو می نامم.
پس تائو مقدم بر جهان فیزیکی است. مستقل و بدون تغییر، در همه جا عمل می کند.
پس از لائوتسه، مهم ترین تائوئیست فلسفی، چوانگ تزو (399–295 قبل از میلاد)، نویسنده متن چوانگ تزو است . افکار او در مورد تائو شبیه افکار لائوتسه است. به عنوان مثال، چوانگ تزو تعلیم می دهد: “قبل از به وجود آمدن آسمان و زمین، تائو به خودی خود از همه زمان ها وجود داشته است… او آسمان و زمین را ایجاد کرده است”
آیا چوانگ تزو به تائو به عنوان خالق نگاه می کند؟ تائوئیست ها به تائو بیشتر به عنوان یک اصل نگاه می کنند تا یک شخص. در واقع، برخی از محققان از تائو به عنوان “نیروی غیرشخصی هستی که فراتر از تمایز است” صحبت می کنند.
تائو در قلب خود، در ذات خود غیرکلامی است، فراتر از محدودیت های زبان. تائو یک تجربه است تا تعریف.
این تائو که بر دنیا حکومت میکند از احساسات بشری خالی است و پدر مهربان بشر نیست
او جهان را نگاه میدارد و مهار آن را به دست دارد.
نوف بکالی می گوید: امیر المؤمنین (علیهالسلام) را دیدم که شتابان مىرود . عرض کردم : مولاى من کجا مىروید؟ فرمودند : «اى نوف رهایم کن! آرزوهایم مرا به پیشگاه محبوب مىکشانَد». عرض کردم: مولاى من! آرزوهایتان چیست؟ فرمودند : «آن کس که مورد آرزوست ، خود آنها رامىداند و نیازى نیست به غیر او بگویم . بنده را همین ادب بس که در نعمتها و نیازش، غیر پروردگارش را شریک نگردانَد» .
بحار الأنوار، ج 91، ص 94، ح 12.
قال الله عزّوجلّ:
من بینیازترین شریک هستم، هر کس کاری انجام دهد و دیگری را (با من) شریک کند، من از آن (کار) بیزارم و آن (کار)، برای همان شریک خواهد بود.
(بحارالانوار67/222)
قال رسول الله – صلی الله علیه و آله – :
مَن ماتَ وَ لا یُشرکُ بِاللهِ دَخَلَ الجنةَ.
رسول خدا – صلی الله علیه و آله – فرمودند: کسی که بمیرد و حال آن که هیچ گاه شرک به خدا نورزیده باشد، وارد بهشت می شود.
«مشکات الانوار، ص 38»
هنگامی که از امام صادق – علیه السلام – درباره این جمله که شرک نامحسوس تر از حرکت مورچه در شب تاریک بر روی گلیمی سیاه است، سؤال شد، فرمودند: بنده مشرک نباشد مگر آن گاه که برای غیر از خدا نماز خواند، یا برای غیر خدا ذبح کند و یا به غیر خدای عزوجل دعوت کند.
«الخصال، ص 136، ح 151»
قال رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ:
أُعبُد اللّه و لا تشرک به شیئا، و اعمَلُ للّه کأنّک تراه؛
خدا را بندگی کن و هیچ چیزی را شریک او مگردان و برای خدا چنان کار کن که گویی او را میبینی.
کنز العمال
پیامبر گرامی اسلام
بیش از هر چیز بر امت خود از شرک به خدا بیم دارم، من نمی گویم که خورشید و ماه یا بت می پرستند ولى کارهائى براى غیر خدا انجام می دهند و دست خوش شهوت نهانى می شوند.
نهج الفصاحه
قال رسول الله – صلى الله علیه وآله -:
من صلى صلوة یرائى بها فقد اشرک ؛
کسى که براى خودنمایى نماز بخواند، مشرک است .
(تفسیر قرطبى ، ج 10، ص 71)
پیامبر اکرم – صلی الله علیه و آله – فرمودند:
از کاری که موجب عذر خواهی می شود بپرهیز؛ زیرا در آن شرک خفی است.
«بحار الأنوار، ج 78، ص 200»
پیامبر گرامی اسلام
مَنْ حَلَفَ بِغَیْرِ اللَّهِ فَقَدْ أَشْرَکَ
هر کس به غیر خدا سوگند یاد کند، بیشک شرک ورزیده است.
مشکات المصابیح
پیامبر گرامی اسلام
شرک خفی، یعنی اینکه مردی نماز بخواند و نماز خود را برای اینکه مردم او را ببینند، آراسته کند.
سنن ابن ماجه
پیامبر گرامی اسلام
إِنَّ الرُّقَى وَالتَّمَائِمَ وَالتِّوَلَةَ شِرْکٌ
طلسم و تعویذ و گره زدن نخ برای دفع چشم زخم، شرک است.»
مشکات المصابیح
ذکر حارث محاسبی
مراقبت علم دل است در قرب حق تعالی.
صادق آن باشد که او را باک نبود اگرش نزدیک خلق هیچ مقدار نماند، و جهت صلاح دل خویش داند و دوست ندارد که مردمان ذره ای اعمال او ببینند.
علامت انس به حق وحشت است از خلق و گریز است و هرچه خلق در آن است و منفرد شدن به حلاوت ذکر حق تعالی برقدر آنکه انس حق در دل جای میگیرد، بعد از آن انس به مخلوقات از دل رخت برمی گیرد.
خوف آن است که البته یک حرکت نتواند کرد که نه گمان او چنان بود که من بدین حرکت مأخوذ خواهم بود در آخرت.
محبت میل بود به همگی به چیزی، پس آن را ایثار کردن است، برخویشتن، به تن و جان و مال، و موافقت کردن در نهان و آشکارا. پس بدانستن که از توهمه تقصیر است.
حیا بازبودن است از جمله خوهای بد که خداوند بدان راضی نبود.
تسلیم ثابت بودن است در وقت نزول بلا بی تغیری در ظاهر و باطن.
تفکر اسباب را به حق قایم دیدن است.
صبر نشانه تیرهای بلا شدن است.
رضا آرام گرفتن است در تحت مجاری احکام.
در همه کارها از سستی عزم حذر کن که دشمن در این وقت بر تو ظفر یابد، و هرگاه که فتور عزم دیدی از خود هیچ آرام مگیر به خدای پناه جوی.
درویشی را گفت: کن لله و الا لاتکن. گفت: خدای را باش و اگر نه خود مباش، این نیکو سخنی است.
سزاوار است کسی را که نفس خود را به ریاضت مهذب گردانیده است که او را راه بنماید به مقامات
هرکه باطن خود را درست کند به مراقبت و اخلاص خدای تعالی ظاهر او آراسته گرداند به مجاهده و اتباع سنت.
آنکه به حرکات دل در محل غیب عالم بود بهتر از آنکه به حرکات جوارح عالم بود
پیوسته عارفان فرو میبرند خندق رضا و غواصی میکنند در بحر صفا و بیرون میآورند جواهر وفا، تا لاجرم به خدای میرسند در سر و خفا.
از وصیتهاى آدم علیه السلام به فرزندش شیث علیه السلام:
بــه دنیـاى فـانى دل نبـندید ؛ زیرا من به بهشت جاویدان دل بستم، اما به من وفا نکرد و از آن بیرونم کردند.
بحارالانوار، ج78 ص 452 ح 19]خداوند به او وحى فرمود:
همانا خشنودى من در خرسندى تو به قضاى من است.
میزان الحکمه به نقل از غرر الحکم: ص 6344]
وحی خداوند به ادریس
لا غِنى لِمَنِ استَغنى عَنّى وَ لا فَقرَ لِمَنِ افتَقَرَ إلَىَّ.
در صحیفه ادریس علیه السلام آمده است: کسى که از من اظهار بى نیازى کند، توانگر نیست وکسى که به من اظهار نیازمندى کند، فقیر نیست
بحارالانوار، ج 95 ص462]
توصیه حضرت یحیی به بنی اسراییل
حضرت یحیى علیه السلام فرمود: اى بنى اسرائیل! خداى متعال به شما دستور مى دهد که کتاب [آسمانى] را بخوانید و حکایت خواندن کتاب [آسمانى]، حکایت مردمى است که در حصار و قلعه خود باشند و دشمنشان به سوى آنها روانه شود ودر هر طرف از اطراف حصار عده اى در کمین او باشند. پس از هر سو که دشمن حمله کند، با کسانى روبه رو مى شود که از حصار دورش مى کنند. همچنین است حکایت کسى که قرآن بخواند؛ پیوسته در پناه حصارى استوار است.
میزان الحکمه به نقل از کنز العمال، ح 2438]
توصیه حضرت یحیی به بنی اسراییل
حضرت یحیى علیه السلام فرمود: به شما فرمان مى دهم که پیوسته به یاد خدا باشید؛ زیرا حکایت به یاد خدا بودن، حکایت مردى است که دشمن به سرعت در تعقیب اوست و او به دژى نفوذناپذیر پناه مى برد و خود را از گزند آنان در امان مى دارد. بنده خدا نیز چنین است ؛ خود را از گزند شیطان مصون نگه نمى دارد مگر با یاد خدا.
میزان الحکمه به نقل از سنن ترمذى، ح 2863]
حضرت خضر علیه السلام در آخرین سفارش خود به حضرت موسى علیه السلام
گفت: محبوبترین کارها نزد خداوند سه کار است: میانه روى هنگام رفاه، گذشت در هنگام قدرت، ومدارا با بندگان خدا. هیچ کس در دنیا با کسى مدارا نمى کند، مگر اینکه خداى متعال در روز قیامت با او مدارا مى کند؛ و ترس از خداوند متعال ریشه و اساس حکمت است.
میزان الحکمه به نقل از قصص الانبیاء، ص157 ح 171]پیامبر مهر و رحمت (ص):
☆ پشیمانی ، توبه است و هر کس خطا یا گناهی مرتکب شود سپس پشیمان گردد همان کفّارهی اوست.
(الجامع الصغیر ج ۲ ص ۱۶۱)
☆ توبه کننده از گناه ، همچون کسی است که هیچ گناهی مرتکب نشده باشد.
(الجامع الصغیر ج ۲ ص ۱۸۹)
☆ هیچ بندهی گنهکاری نیست که پشیمان شده باشد ، مگر آنکه خداوند آمرزشش را قبل از آنکه او آمرزش بخواهد ، نصیبش کرده است.
(الجامع الصغیر ج ۲ ص ۱۴۷)
☆ کفّارهی گناه، ندامت است.
(الجامع الصغیر ج۲ ص ۹۱)
☆ پشیمانی ، توبه است و توبه کننده ، مستحقّ شفاعت و آمرزش.
(عیون اخبار الرضا ج ۱ ص ۱۳۷)
☆ توبه از گناه آن است که دگر بسوی آن باز نگردد.
(جامع الصغیر ج ۱ ص ۱۳۵)
☆ آن که از خداوند عذرخواهی کند ، خداوند عذرخواهیاش را می پذیرد.
(کنز العمال ج ۱۵ ص ۸۴۸)
عبودیت آن است که بنده او باشی به همه حال، چنانکه او خداوند توست به همه حال.
ذالنون مصری تذکره الاولیاء
علامت محبت حق آن است که ترک کند هرچه او را از خدای شاغل است تا او ماند و شغل خدای و بس.
ذالنون مصری
عارف لازم یک حال نبود که از عالم غیب هر ساعتی حالتی دیگر بر او میآید تا لاجرم صاحب حالات بود نه صاحب حالت.
ذالنون مصری
علم موجود است و عمل به علم مفقود، و عمل موجود است و اخلاص در عمل مفقود، و حب موجود است و صدق در حب مفقود.
ذالنون مصری
توبة عوام از گناه است، و توبه خواص از غفلت
ذالنون مصری
توبه دو قسم است: توبه انابت و توبه استجابت. توبه انابت آن است که بنده توبه کند از خوف عقوبت خدای، و توبة استجابت آن است که توبه کند از شرم کرم خدای.
ذالنون مصری
طلب حاجت به زبان فقر کنند نه به زبان حکم.
ذالنون مصری
ذکر خدای غذای جان من است، و ثنا بر او شراب جان من است، و حیا از او لباس جان من است.
ذالنون مصری
مراقبت آنستکه ایثارکنی آنچه حق برگزیده است یعنی آنچه بهتر بود ایثار کنی و عظیم دانی آنچه خدای آنرا عظیم داشته است و چون از تو ذرة در وجود آید به سبب ایثار بگوشة چشم بدان بازننگری و آنرا از فضل خدای بینی نه از خویش و دنیا و هر چه آنرا خرد شمرده است بدان التفات نکنی و دست ازین نیز بیفشانی و خویشتن را درین اعراض کردن در میان نه بینی»
ذالنون مصری
توکل از طاعت خدایان بسیار بیرون آمده است و به طاعت یک خدای مشغول بودن، و از سببها بریدن
ذالنون مصری
توکل دست بداشتن تدبیر بود، و بیرون آمدن از قوت و حیلت خویش.
ذالنون مصری
خدای یار باش در خصمی نفس خویش، نه با نفس یار باش در خصمی خدای، و هیچ کس را حقیر مدار، اگر چه مشرک بود، و در عاقبت او نگر که تواند که معرفت از تو سلب کند و بدو دهد.
ذالنون مصری
کسی دیگر وصیتی خواست. گفت: همت خویش از پیش و پس مفرست.
گفت: این سخن را شرحی ده.
گفت: از هرچه گذشت و از هرچه هنوز نیامده است اندیشه مکن و نقد وقت را باش.
ذالنون مصری
مردمانی که خدای را بر همه چیزی بگزینند و خدای ایشان را بر همه بگزیند.
ذالنون مصری
دوستان را در دل رنجها باشد که آن به هیچ داروی خوش نشود، نه به خفتن نه به گشتن و نه به خوردن؛ الّا به دیدار دوست
فیه ما فیه
امام علی
الشُّکرُ زِینَةُ الغِنى ، و الصَّبرُ زِینَةُ البَلوى
شکر، زیور توانگرى است و شکیبایى، زیور گرفتارى .
الإرشاد : ۱/۳۰۰ .
امام علی
الشُّکرُ عِصمَةٌ مِن الفِتنَةِ
بحار الأنوار : ۷۸/۵۳/۸۶.
امام علی
شُکرُ النِّعمَةِ أمانٌ من حُلُولِ النَّقِمَةِ
شکرِ نعمت ، موجب ایمن ماندن از انتقام [خداوند ]مى شود .
غرر الحکم : ۵۶۶۶ .
امام زین العابدین
ستایش خدایى را که اگر شناختِ [ضرورت ]حمد خود در برابر احسانهاى پیاپى و نعمتهاى فراوانى را که به بندگانش عطا مى کند از آنان باز مى داشت ، از نعمتهایش بهره مى گرفتند و ستایشش نمى کردند و از روزى او برخوردار مى شدند و سپاسش نمى گفتند و در این صورت از مرزهاى انسانیت، به مرز حیوانیت سقوط مى کردند و در زمره آنان مى شدند که خداوند در کتاب محکم خود مى فرماید : «نیستند مگر مانند حیوانات و بلکه گمراه تر از آنان» .
الصحیفة السجّادیّة : الدعاء ۱ .
امام صادق
التمحیص : ۶۸/۱۶۳
امام علی
أقَلُّ ما یَلزَمُکُم للّهِِ ألاّ تَستَعِینُوا بِنِعَمِهِ على مَعاصِیهِ
کمترین وظیفه شما در برابر خداوند این است که از نعمتهاى او در راه نا فرمانیش استفاده نکنید .
نهج البلاغة : الحکمة ۳۳۰ .
امام علی
أوَّلُ ما یَجِبُ علَیکُم للّهِِ سبحانَهُ ، شُکرُ أیادِیهِ و ابتِغاءُ مَراضِیهِ
نخستین چیزى که بر شما در قبال خداوند سبحان واجب است، سپاسگزارى از نعمتهاى او و فراهم آوردن موجبات خشنودى اوست .
غرر الحکم : ۳۳۲۹ .
امام علی
إنّ قَوما عَبَدُوهُ [أیِ اللّهَ ]شُکرا ، فتِلکَ عِبادَةُ الأحرارِ
گروهى خدا را از سر سپاسگزارى مى پرستند و این عبادت آزادگان است
بحار الأنوار : ۷۸/۶۹/۱۸ .
امام هادی
خوشبختىِ شکرگزارى براى شاکر ، بیشتر از خوشبختى او به نعمتى است که موجب شکر شده است ؛ زیرا نعمت متاعى [فانى] است اما شکر ، نعمت و عاقبت است .
تحف العقول : ۴۸۳ .
امام حسن عسگری
یَعرِفُ النِّعمَةَ إلاّ الشاکِرُ ، و لا یَشکُرُ النِّعمَةَ إلاّ العارِفُ
قدر] نعمت را نشناسد مگر سپاسگزار، و شکر نعمت نگزارد مگر آن که [قدر ]نعمت را شناسد .
أعلام الدین : ۳۱۳ .
مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
شُکرُ النِّعَمِ یَزیدُ فی الرِزْقِ.
شکر نعمت، نعمتت افزون کند.
(بحار، ج ۷۱، ص ۴۴)
امام جعفر صادق(علیهالسلام)»:
اَلشُّکرُ زیادةٌ فیالنِّعمِ و اَمانٌ مِنَ الفَقرِ.
شکر گزاری باعث وفور نعمت و مصونیت از فقر و تهیدستی است.
(تحفالعقول، ص ۳۷۶)
امام رضا(علیهالسلام)»:
اَحسِنوا جِوارَ النِّعَمِ فَاِنّها وَحشِیَّةٌ! ما نَأَتْ عَنِ قَومٍ فَعادَتْ اِلَیهِم.
وقتی نعمتی به شما رسید قدر آن را کاملاً بدانید که نعمت گریزپا است، وقتی از دست رفت دیگر بازنمیگردد!
(مُسند الامام الرضا علیهالسلام، ج ۱، ص ۲۸۶)
امام زین العابدین(علیهالسلام)»:
إنَّ اللهَ یُحبُّ کُلَّ عَبدٍ شَکور.
خداوند بندگان شکور و سپاسگزار خود را دوست میدارد.
(وسائل، ج ۱۱، ص ۵۳۹)
امام علی
اِحذَروا نِفارَ النِّعَمِ فما کُلُّ شارِدٍ بِمَردودٍ!(نهجالبلاغه، ۲۳۸)
امام حسن
النّعمةُ مِحتَةٌُ فَإن شُکِرَتْ کانت نِعمةً و إن کُفِرتْ صارَت نِقمةً.
نعمتهای خداوند یک آزمون است اگر شکر و حق آن ادا شود برای انسان نعمت و اگر ناسپاسی کرد (همان نعمت) برایش نقمت و عذاب خواهد بود.
(بحار، ج ۷۸، ص ۱۱۳)
امام جعفر صادق(علیهالسلام)»:
مَن اُعطِیَ الشُّکَر اُعطِیَ الزِّیادةَ یَقولُ اللهُ عَزّوجَلّ: «لَئِن شکَرتُم لَاَزیَدنَّکُم».
کسی که توفیق شکرگزاری به او عطا شده زیادتی نعمت هم نصیب او میگردد. خداوند متعال میفرماید «اگر شکرگزار باشید حتماً شما را زیاده خواهم بخشید»
. (بحار، ج ۷۱، ص ۴۰)
مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
إنَّ أهنَأَ النّاسِ عَیشاً مَن کانَ بِما قَسَمَ اللهُ لَهُ راضِیاً.
گواراترین زندگی را کسی داراست که به قسمت الهی خود راضی باشد.
(فهرست غرر، ص ۱۳۷)
پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
علامةُ الشّاکِرِ اَربَعَةٌ: الشُّکرُ فی النَّعماءِ وَ الصَّبرُ فی البَلاءِ وَ القُنوعُ بِقِسَمِ اللهِ وَ لایَحمَدُ و لایُعظِّمُ الاّ اللهَ.
آدم شکرگزار چهار علامت دارد: در وقت نعمت شاکر، هنگام بلا صابر، به قسمت خدا قانع و تنها خدا را ستایش و بزرگداشت میدارد.
(تحفالعقول، ص ۲۱)
نعمتهای خدا برای انسان کالای دنیاست اما شکر گذاری هم نعمت است و هم آخرت و خوش عاقبتی.
(بحار، ج ۷۸، ص ۳۶۵)
مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
اذا وَصَلَتْ اِلَیکُم اَطرافُ النِّعَمِ فلا تَنفِروا اَقصاها بِقِلَّةِ الشُّکرِ!
نعمتی! که به دستتان رسید، با قصور در شکرگزاری آن، نیمهکاره آن را از دست ندهید
. (بحار، ج ۷۱، ص ۵۳)
امام جواد(ع):
لایَنقطِعُ المزیدُ مِن اللهِ حَتّی یَنقَطِعَ الشُّکْرُ مِنَ العِبادِ.
تا زمانی که بندگان از شکرگزاری به درگاه خدا دریغ نمیدارند ازدیاد نعمت و تفضلات خداوند نیز از آنها دریغ نخواهد شد.
(تحفالعقول، ص ۴۸۰)
مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام»:
مَن لَم یَشکُرِ الاِنعامَ فَلیُعَدَّ مِنَ الاَنعامِ!
کسی که نعمتها را سپاسگزاری نمیکند باید او را همدوش و در ردیف حیوانات به حساب آورد
(فهرست غرر، ص ۸۰)
امام جعفر صادق(علیهالسلام)»:
ضَغْطَةُ الَقَبرِ لِلمؤمنِ کفارةٌ لِما کانَ مِنهُ مِن تَضییعِ النِّعَمِ.
(یکی از علل) فشار قبر برای مؤمن کیفر ناشکری او در برابر نعمتهای الهی است.
(سفینه، ج ۲، ص ۷۴)
امام علی
کُن فی السَّراّءِ عَبداً شکُوراً وَ فی الضَّرّاءِ عَبداً صَبوراً.
در روزهای خوشی و آسایش بندهای شاکر و سپاسگزار و در روزهای محنت و سختی بندهای صبور و شکیبا باش
. (فهرست غرر، ص ۱۷۹
امام جعفر صادق
طوبی لِمَن لَم یُبَدِّلْ نِعمةَ اللهِ کُفراً.
خوشا به حال کسی که شکرانة نعمتهای خدا را تبدیل به کفران و ناسپاسی نکند
. (بحار، ج ۷۱، ص ۴۶)
امام علی
تُعرَفُ حَماقَةُ الرّجُلِ بِالاَشَرِ فی النِّعمةِ وَ کَثرةِ الذُّلِّ فی المِحنَةِ.
حماقت شخص در آنجا است که در حال نعمت سرمست و ناسپاس و در وقت محنت ذلیل است و بیتاب.
(فهرست غرر، ص ۸۳)
مَن لَم یَشکُرِ القَلیلََ لَم یَشکُرِ الکَثیرَ.
کسی که نعمتهای خُرد و کوچک را شکرگزار نباشد نعمتهای کلان و بزرگ را نیز شکرگزار نخواهد بود.
(شهابالاخبار، ص ۱۵۲)
امام جعفر صادق(علیهالسلام)»:
فی کُلِّ نَفَسٍ مِن اَنفاسِکَ شُکرٌ لازمٌ لَک بَل اَلفٌ أَو اَکثَر.
برای هر یک از نَفَسهای تو یک شکرانه بلکه هزار و بیش از هزار شکرانه بر تو لازم است. (جامعالسعادات، ج ۳، ص ۲۳۶)
امام جعفر صادق(علیهالسلام)»:
شُکرُ النِّعمةِ اِجتنابُ المَحارِمِ وَ تَمامُ الشُّکرِ قَولُ الرَّجُلِ: «الحمدُ لله رَبِّ العالَمین»
شکر نعمت، دوری از گناهان است و کمال شکرگزاری انسان گفتن «الحمدُ للهِ رَبِّ العالَمین».
(بحار، ج ۷۱، ص ۴۰)
امام محمد باقر(علیهالسلام)»:
تَخَلَّصْ اِلی عظیمِ الشُّکرِ بِاستِکثارِ قَلیلِ الرِّزقِ و اسْتقلالِ کَثبْرِ الطّاعةِ.
شکر بسیار و خالصانه در آن است که روزی کم را زیاد بدانی و اطاعت بسیار را کم شماری.
(بحار، ج ۷۸، ص ۱۶۴)
قدر نعمتها را نیکو بدانید پیش از آن که آنها را از دست بدهید و بدانید که نعمتها زوالپذیرند ولی (فردا) گواهی خواهند داد که رفتار صاحبانش با آنها چگونه بوده است.
(مکارمالاخلاق، ص ۱۴۸)
پیامبر اسلام (ص):
برای "یکی" کار کن ،
همان تو را کفایت میکند.
کَنزُ العُمّالج ۳ص۲۳
حکایت پیر صحراگرد”
پیر صحراگرد گفت: همواره به یاد داشتهباش که من نه در گفتهها و نه در نوشتههایم هیچ بت جدیدی برایتان نساخته و نتراشیدهام. بلکه بالعکس همهٔ بتهای عاطفی و ذهنی را شکستم تا درونت خالی از هر بت و صنم باشد. چه نیک میدانم اگر بتهای درونی شکسته نشود و توجه از غیر زائل نگردد، هیچ جهان نیک جدیدی به رویات گشوده نخواهد شد.
اگر عازم سفر بسوی ربّات یعنی حقیقت محض هستی، بتهای تلقینی این و آن را با خود حمل نکن. خودت را حمال عقاید و آمالی که همچون بتان گشتهاند، نکن. که از چشمان تیزبین ربّات هیچ بتی پنهان نمیماند. بدان که زاد و توشهٔ این سفر حیاتبخش خالی بودن است. و خالی کسی است که وجهاش را به تمامی رو سوی ربّاش نموده است.
شاگرد خدای رحمن بودن”
□ قرآن کتابی اسراری و پر رمز و راز است. آن را نباید بر اساس منطقهای ذهنی بررسی کرد و فهمید و فهماند. این کتب ذهنیاند که بر اساس منطقهای ذهنی و صوری بررسی میشوند. کتب وحیانی و اسراری خود منطق و میزان دیگری دارند. کتابی که مملو از رمز و راز است ابتدا باید رمزگشایی گردد.
□ شیوهٔ فهم قرآن را باید از شیوهٔ تعلیمی خود خدای رحمن اخذ نمود؛“الرَّحمٰنُ عَلَّمَ القُرآنُ”! آنانکه شاگردان خدای رحمن نیستند ، آنان که مَربُوب او نیستند، و هرگز شاگردیاش نکردهاند، کجا قرآن را فهمیدهاند؟ کسانیکه به زعم خود تلاش میکنند تا تمامی آیات قرآن را توجیهات ذهنی کنند قطعاً در اشتباهاند. تیر در تاریکی میاندازند. و برای همین است که هیچگاه موفق نبوده و نیستند. مفسران ذهنگرا چیزی را حل نمیکنند بلکه همواره سؤالی بر سؤالات میافزایند. برای فهم مغز قرآن باید شعور ما و نگاه ما تغییر کند. باید زبان و منطق خود قرآن را از صاحبش دریافت. نه اینکه منطقی از بیرون بر آن تحمیل کرد. به تعبیری امروزین ؛ این رایانه ویندوز مخصوص خود را دارد و ویندوزهای دیگر روی آن جواب نمیدهد.
□ اینکه نافهمیهایمان از برخی آیات را بخواهیم با مشتی توجیهات ذهنی و مشتی قیاسهای مندرآوردی رفع و رجوع کنیم ، نامش تفسیر و کلید فهم قرآن نیست. اتخاذ این روشها موجب بدفهمی و بروز اشکالات عدیده و سؤالات بیشتر میشود. قرآن اهل دارد. هر کسی که صرف و نحو و لغت عرب بداند که اهل قرآن نیست. اهل قرآن ، اهلالله و خاصان اویند. پس مراقب باش مبادا فریبکاران و سوءاستفادهکنندگان آیه یا آیاتی بر تو بخوانند و تو را ترغیب و تهییج به آسیبزدن به دیگران کنند. فریبکاران و سوءاستفادهکنندگان در طول تاریخ کسانیاند که همواره خود را به تمامی حق و مخالفانشان را به تمامی باطل میانگارند. پس هشیار باش که امروزه هشیاری باعث نجات است.
مسعود ریاعی
روح قرآن"
□ برخی فقط جلد قرآن را میبینند.
مراد از جلد ، لباسهایی از امور دنیوی است.
اینان جز فهم دنیوی ، دریافت دیگری از قرآن ندارند. همواره با پیشذهنیهایشان سراغ آن میروند و تفسیر و تعبیرشان منبعث از امور دنیوی است. حتی اگر از معنویت سخن گویند ، باز مرادشان فزون طلبی و بهشتخواهی و برخورداری بیشتر است. اینان اهل ظاهرند.
□ برخی عمیق تر میشوند و جلد را میگشایند و لباسهای امور دنیوی را کنار میزنند. اینان جسم قرآن را میبینند. یک پیکرهی نورانی یا همان انسان نورانی که احادیث از آن خبر دادهاند. چنین کسانی در این وجه ، الگویی زنده را میبینند که برخوردار از جذابیتی خیره کننده است. اینان اهل بصیرتاند
□ و اما قلیلی که "اُولی الاَلباب"اند ، لطفِ الهی شامل حالشان شده و روح این جسم نورانی را نظارهگر میشوند.
"وَ کَذلکَ اَوحَینا اِلَیکَ رُوحَاً مِن اَمرِنا ما کُنتَ تَدرِی مَا الکِتابُ وَ لَلاِیمانُ"
(و اینچنین ؛ ما روحی را بر تو افکندیم در حالیکه نمیدانستی کتاب چیست و ایمان کدام است)! اینان که روح قرآن را مشاهده کردهاند ، همهی عوالم را یکجا و در وحدتی اسرارآمیز دیدهاند ، و اولین و آخرین برایشان هویدا گشته است.
□ چنین کسانی در سکوتی اسراری و در بیسؤالی بسر میبرند. زیرا چنین مشاهدهی متعالیای ، جایی برای سؤالی باقی نمیگذارد. پس بدیهی است که این سه گروه ، فهم و دریافت یکسانی از قرآن نداشته باشند.
مسعود ریاعی
زبان قرآن
زبان دین به ویژه زبان قرآن ، نه زبان فلسفی است، نه زبان دانش متعارف است ، نه زبان حقوقی و سیاسی است ، نه زبان شعر و داستان سرایی است ، و نه حتی زبانی دقیقاً بر اساس گرامرهای معمول است.
□ زبان قرآن، الهی است. کسی زبان قرآن را بدرستی میفهمد که پیش از هر چیز خداشناس باشد. و کسی خداشناس نیست مگر آنکه بسویش سلوک کرده و به سرچشمهی کتاب واصِل شده باشد. زیرا این کتاب نازل شده از سوی پروردگار جهانیان است. و زبان خدا، خاص خود اوست، و این زبان خاص را تنها میتوان با تعلیم و حضور خود او فهمید ، چه "الرَّحمَنُ عَلَّمَ القُرآنَ" (خدای رحمان، تعلیم دهندهی قرآن است)!
□ آنها که از سلوک قرآنی بیبهرهاند، و صرفاً با پیش ذهنیهای فلسفی، علمی، حقوقی، سیاسی، حکمی، اخباری، لغوی و غیره خو گرفتهاند و به ذهنیاتشان دلخوشند، با رجوع به قرآن، تنها همان ذهنیتهای خودشان را خواهند دید، نه تمامیت آیات خدا را. برای همین است که تفسیر به رأی مورد مذمّت قرار گرفته است. منظور از تفسیر به رأی این است که پیشاپیش دارای رأی و نظری باشیم و برای اثبات همانها به سراغ قرآن برویم. یعنی قرآن را به استخدام خواستهها و برداشتهای خود بگیریم. و این کاری است زشت و خسارت بار که متأسفانه در طول تاریخ فجایع بسیاری آفریده است.
□ یک سالک حق ، وقتی که سراغ قرآن میرود، کاملاً تسلیم و خالیالذهن است. او هیچ رأی و نظری ندارد که بخواهد به کتاب خدا تحمیل کند. او آمده است تا نظر خدا را دریافت کند و تسلیم وار با آیاتش سلوک نماید.
□ ای دوست ! قرآن کریم ، کتاب سلوک است و ماجراهای سوره سورهی آن ، سالک را مرحله به مرحله از شرّ نفسش رهایی میبخشد و رستگاری هدیه میدهد. وقتی این رهایی اتفاق بیفتد ، قرآن حقایقاش را آشکار خواهد نمود. و بدان ؛ فهم زبان الهیِ قرآن، تنها در چنین سلوکی عملی و تسلیمی همه جانبه محقق شدنی است.
مقاله پرسش و پاسخ درباره قرآن کانال پیامبر مهر
آیات خدا فقط دارای یک وجه و یک معنا نیستند. هر کدام در هر مرحله از سلوک معنا و کاربرد دیگری از خود به نمایش میگذارند. آیات قرآن کریم دارای وجوه گوناگون و معانی باطنی گسترده است که در هر دوره و زمانه و موقعیتی برای سالکانش مرحله به مرحله به ظهور رسیده و زوایای نادیده را مکشوف میسازد.
نکات قرآنی
اَنزَلنَا عَلَیکَ القُرآنَ لِتَشقیٰ"
(ما این قرآن را بر تو نازل نکردیم تا خودت را به سختی بیندازی)! طه ، ۲
□ قرآن برای سختی و مشقت و دردسر نازل نشده است. کسانی که به بهانه قرآن، هم بر خود سخت میگیرند و هم بر دیگران سختی تحمیل میکنند، از روح پیام قرآن بیخبراند. قرآن کریم کتاب سختی و مشقت نیست. زیرا در دین خدا هیچ حَرَج و سختی نیست. آن کاملاً مطابق با فطرت آدمی است. انسان با آن راحت است. با آن احساس امنیت میکند. آن برداشتی که به سختی و مشقت دامن میزند و بجای ایجاد آرامش و امنیت، مدام اضطراب و نگرانی به بار میآورد ، دین خدا نیست.
□ "ما اَنزَلنَا عَلَیکَ القُرآنَ لِتَشقیٰ". این قرآن برای سختی و به مشقت انداختن نازل نشده است. قرآن یک تذکره و پند است ؛ "تَذکِرَةً لِمَن یَخشیٰ" ؛ آن پندی است برای هر آن که بیمناک است"!
دقت کن که چه میفرماید ؛ آن برای رفع بیم و اندوه است ! زیرا کتاب شفا و رحمت است.
□ ای دوست ، بدترین برداشتها از قرآن، برداشت های سختیساز و مشقت باری است که مردمان را به سختی و مشقت در زندگی میکشانَد. قرآن، "اَحسَنُ الحَدِیث" است. بهترین سخن است. پس باید همواره بهترین معنا و تفسیر را از آن استخراج نمود. تفسیر زندگی، تفسیر دوستی و مروّت، تفسیر وحدت و مدارا و همدلی. تفسیر راستی و درستی. تفسیر ها و برداشتهای مشقت بار و زندگیگیر ، "اَحسَنُ تَفسِیراً" نیست. تفسیرهای مبتنی بر نفرت پراکنی و کینه توزی و خشونت پروری ، "اَحسَنُ تَفسِیراً" نیست. آری "مَا اَنزَلنَا عَلَیکَ القُرآنَ لِتَشقَیٰ"! و یادت باشد که بفرموده قرآن ؛ " همواره از بهترین آنچه که از سوی پروردگارتان نازل شده، پیروی نمایید"؛ "وَاتَّبِعُوا اَحسَنَ مَا اُنزِلَ اِلَیکُم مِن رَبِّکُم"!
□ پس همواره بهترین ها را دریاب. بهترین ها را عامل باش. تبعیت از بهترینها را به تو امر کردهاند. و تو بهترینها را در بسم الله الرحمن الرحیم خواهی یافت.
نکات قرآنی
ما یُجادِلُ فِی آیاتِ الله اِلّاَ الَّذِینَ کَفَرُوا”
(در آیات خدا مجادله نکنند جز کسانی که اهل انکار حقیقتاند)! غافر:۴
□ زیرا مجادله کردن با انکار تواَم است. ریشه در انکار دارد. هیچ عقل سلیمی چیزی را که نمیداند و از حقیقت آن بیخبر است ، انکار نمیکند. یک سالک آیات خدا را تدبر میکند ، تحقیق و پژوهش میکند ، نه انکار. انکار کردن ، آن هم بدون آگاهی از حقیقت امر ، خبط و نامعقول است. بحث و پژوهش یک چیز است ، جدل و انکار چیز دیگریست. فرق این دو را باید به نیکی دریافت. انکار چیزی تنها زمانی صحیح و قابل اتکاست که ریشه در خِرَد و شهودی یقینی داشته باشد. انکار چیز نفهمیده و ندانسته ، یک حماقت است. ارزش نیست. محرومیت است. بدان که انکار هر حقیقتی ابتدا گریبان خودِ انکارکننده را میگیرد. خودِ او را از آن حقیقت محروم میکند. کسی که “حق” و آیات حق را انکار کند ، به واقع خود را محروم کرده است. به خویشتن خویش و به روح حقیقت جُوی خود ضرر زده است.
□ای دوست ، آیات قرآن تأویل دارد ، ظَهر و بَطن دارد ، مطلق و مقید دارد ، عام و خاص دارد ، ناسخ و منسوخ دارد ،… آیا کسی که ابتدا به ساکن شروع به انکار میکند ، آگاه به همهٔ اینها هست؟! اصلاً میداند که حقیقت این آیه چیست و راجع به چه عالَمی و چه وضعیتی سخن میگوید؟! اگر نمیداند ، لااقل توقف کند. انکار نکند. این سالمتر است. “نمیدانم” و “لا اَدری” را برای همین گذاشتهاند!
□ ای دوست ، انکار جاهلانه همانقدر مخرّب است که تایید کور کورانه. پس هر برداشتی از آیات را هم تایید نکن. به آیات ایمان داشته باش اما بنده برداشتهای هر حرّافی مشو ، مگر آنکه خودت آن مفهوم را با روح و قلب و جانت دریافته باشی. و بدان که امروزه سوء استفاده کنندگان از آیات قرآن ، کم نیستند و بسیارند. هر کس هر آیهای را که بتواند به نفع خود و گروه و حزبش تأویل و تفسیر میکند ؛ ”کُلُّ حِزبٍ بِما لَدَیهِم فَرِحُونَ”! و یادت باشد که تایید کور کورانه و غلط و ناصواب ، خودش نوعی انکار حقیقت است.
نکات قرآنی
برای هر زمان معینی، کتابی است
"لِکُلِ اَجَل ٍ کِتابٌ "
(برای هر زمان معینی، کتابی است
"اَجَل"، زمان و فرصت معین را گویند، و هر چیزی سرآمد و پایانی دارد؛ "لِکُلِ شَیءِِ اَجَلٌ". [لطفا با دیدن کلمه اَجَل، فکرت به مرگ و میر متعارف نرود تا با هم در معنایی دیگر سلوک کنیم]. اینکه در آیه به کلمه "کتاب" یعنی حکم نوشته شده، اشاره رفته است نشان از پایان دوره ها و گذرا بودن شان است. هر دوره ای برخوردار از انرژیها و آگاهیهای ویژه خود است. حال چه آن یک دوره از زندگی انسان مشخص باشد، و چه یک دوره از حیات جوامع انسانی. نکته این است که هر دوره و زمان معین، بر طبق کتاب خود یعنی متناسب با مقتضیات زمان و مکان خود ره می سپارد و به پایان خود می رود. هیچ دوره ای مثل هم نیست چه آگاهی ها و انرژی هایشان یکسان نیست. کسی نمی تواند و نباید آگاهی های عصر اموی و عباسی و صفوی و غیره را که به واقع اَجل شان در آن بسر آمده، به عصر کنونی که خود آگاهی های خود را دارد، تلقین و تحمیل کند. چنین کاری یک خسارت بزرگ و خروج از زندگی حکیمانه است. کتاب اَجل ما، مجموعه آگاهی های دوره ی خود ماست، که در وجود خود ما ثبت است و اکنون نیز در آن به سر می بریم. قرآن کریم چنان پر بار است که برای هر اَجل و دوره ی معینی، سخن متناسب با همان دوره را داراست. به عبارتی هر قومی در قرآن، چه آنها که در گذشته بوده اند و چه آنها که بعداً می آیند، حال و روز خودشان را دارند. کتاب، واحد است اما احکام اداره ی هر دوره از حیات، متناسب با شعور و آگاهی های همان دوره است. در روایات داریم که قرآن یک کتاب جاری است و هنوز بسیاری از آیاتش به وقوع نپیوسته اند. و این آن نکته ی حیات بخشی است که نسل های هر دوره باید بدان توجه کنند. یعنی شبیه خود و هماهنگ با دوره ی خود باشند، نه مقلد دوره های دیگر. زیرا اَجَل شان با اَجَل هر دوره ی دیگری متفاوت است. به قول قرآن: "تِلکَ اُمَّهٌ قَد خَلَت لَها ما کَسَبَت وَ لَکُم ما کَسَبتُم " (آنها مردمانی بودند که اکنون در گذشته اند؛ دستاوردشان مالِ خودشان و دستاورد شما نیز از آنِ خودتان
قرآن جامع اضداد”
- قرآن هم “هادی” است و هم “مُضِلّ”. هم هدایتگر است و هم گمراهکننده و خسارتزن.
اگر ظالم باشی، گمراهت میکند و خسارتت میزند؛ همچنانکه خود می فرماید؛ “وَ لا یَزِیدُ الظالِمِینَ اِلّا خَساراً”!
و اگر براستی حقیقتطلب باشی، تو را به بهترین راهها هدایتگر است؛ همچنانکه خود میفرماید؛ “یَهدِی لِلَّتِی هِیَ اَقوَم”!
ذهن همچون “اسب تروا” است. درونش پر از افکار و خیالات جوراجور است که همگی آماده به حمله اند. آنها به ناگاه بر روح و جانت شبیخون می زنند، وجودت را تسخیر کرده و در اختیارت می گیرند. چه تو خود با دست خویش، دشمن را به خانه وارد کرده ای. آنها بی رحمانه شهر تو را اشغال می کنند، حیاتت را می رُبایند، توانائیهایت را می میرانند، استعدادهایت را می خشکانند، اعمال صالح ات را به آتش می کشند، و عشق را به نفرت مبدّل می نمایند.
مسعود ریاعی
در هستی نیرویی است لطیف و آگاه، که اگر خود را در معرض آن قرار دهی و تسلیمش باشی، تو را از آسانترین طُرُق به کمال خویش نائل می کند. تنها سختی کار گذر از ذهنی است که نمیگذارد تسلیم باشی. زیرا ذهن، بشدت ریاست طلب، خودخواه و حیله گر است.
مسعود ریاعی
در هر سرزمینی بسیاری را خواهییافت که بر اساس نوشتهها و گفتههای اموات هزاران سالهٔ خود زندگی میکنند.
میدانی این به چه معناست؟!
این یعنی آن اموات هزارههای پیشین از طریق کالبدهای اینان در حال زندگی کردناند. اینان خود زندگی نمیکنند بلکه این امواتاند که با آثار و نوشتهها از درون تسخیرشان کرده و به زندگی هزارانساله خود همچنان استمرار میبخشند. از اصلیترین مشکلات دردسرساز جهان حاضر همین است که باید حل شود.
ای دوست ، سالک حق آن است که زیر بار چنین تسخیر و اسارتی نمیرود. او سلوک میکند تا خودش باشد و خودش زندگی کند. تلاش میکند تا با بهرهگیری از تعالیم رهاییبخش بزرگان به فطرت الهی خود دستیابد و بر اساس فطرتش زندگی کند. کار سالک حق همین است. بردگی و بندگیِ غیر کار او نیست. و یادت باشد که تعلیم حقیقی ، تعلیم رهایی است. تعلیم به خودیت متعال خویش واصِل گشتن و روی پای خویش ایستادن است.
جام”ها هرگز یکسان نبوده و نیستند. مدام تغییر میکنند. زرین و سیمین و گلین میشوند. اما “می” همان است که بود. حقیقت واحد است و این صورتهاست که متغیرند. تو هر که و هر چه هستی فقط یک جام خالی باش. بگذار حقیقت آنطور که بخواهد و هر قدر که بخواهد در تو فرو ریزد. بگذار از طریق تو خود را متجلّی کند. نخواه که شبیه جامهای دیگر باشی. کار خرابی نکن. جام خودت باش که جام جم تو، شبیه هیچ جام جم دیگری نیست. تنها نکته این است که خالی باشی و فقط به خدا تمسک بجویی
.
" تجارب گونه گون "
اینطور نیست که تجاربِ هر کس در سلوک مثل دیگری باشد.
زیرا خداوند هر کس را از مسیری راه میبَرَد ، که صلاح اوست.
○ سلوکِ سلیمان از طریق پادشاهیاش است و سلوکِ ایوب از طریق بیماریاش.
○ ابراهیم باید از آتش گذر کند و یوسف از چاه سر در آورد .
○ عبور موسی از آب است و عیسی از آسمان ...
هر کس حکایتِ خویش را دارد و تو نیز حکایتِ خود را .
آنچه که ثابت است ، رجوع به حق است.
و آنچه که بی شمار است ، راه های بسوی خداست.
"الطُّرقُ اِلَی اللهِ بِعَدَدِ نُفُوسِ الخَلایِقِ".
هر گروه را راهی است منطبق بر فطرت الهیاش. منطبق بر قابلیتها و استعدادهای وجودیاش. پس فضولی نکن. به این و آن انتقاد نکن. بحث و جدل نکن. به آزادی خدا دادهشان احترام کن. این نص صریح قرآن است که میفرماید برای هر امتی طریقتی قرار دادهایم. به آیه احترام بگذار. خدای همهی ما "واحد" است، اما هر کس از مسیری به سمت قلّه میرود
.
♻️“وصل به حقیقت خویش”
□ اینطور نیست که یک نفر برود و حقیقت را کشف کند و بعد بیاید بگوید ای مردم ، من حقیقت را کشف کردم و شما آسوده باشید و رنج کشف حقیقت را به خود راه ندهید! ابداً اینطور نیست. چنین تصوری را به کل از ذهنت بیرون بینداز.
□ هر کس باید خود حقیقت خودش را کشف کند.
هر کس باید خود به این مهم نائل شود. این وظیفهای است که کار هر فرد انسانی ذیشعور است. تنبلی و آمادهخوری را باید کنار گذاشت. در این راه تو تنها میتوانی از تجارب بزرگان بهره بگیری و تعالیمشان را دریابی و آنگاه خود برای کشف حقیقت به راه افتی. تو تنها اینگونه به حقیقت خودت دست خواهی یافت. حقیقتی که از آنِ خودت است. حقیقتی که عاریهای و تقلیدی نیست. دستوری نیست. تلقینی نیست. بلکه حقیقت ِ خود توست که به آن واصِل گشتهای.
و بدان که تنها همین حقیقت است که به “حقیقت محض” راه دارد.
مدارا”
ما هنوز یاد نگرفتهایم که برداشتهای ما از دین، مساوی با دین خدا نیست. و تا وقتی این مهم را یاد نگرفته.ایم، نمیتوانیم با دیگران مدارای نیک و سازنده داشته باشیم. اولین گام مدارا ، کنار گذاشتن مطلق اندیشیهای ذهنی است.
الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنٰا”
(آنان که در ما بکوشند را قطعاً به راههایمان هدایتشان میکنیم)!
این آیهٔ سالکان است و فهم آن دقت سالکانه میطلبد. پس دقت کن!
نکته اول آنکه “فِینا” به معنای “در ما” است نه “در راه ما”. اگرچه در ترجمههای ابتدایی وجه اول، با توجیهاتی بلاغی “در راه ما” ترجمه میشود اما به واقع “در راه ما” نیست و چنین برداشتی یک توجیه ادبی و صرفاً برای روانی ترجمه است. “راه” بصورت جمع مکسر در ادامهٔ آیه آمده است و آن “سُبُلَنا” است. اگر مراد از “فینا” اشاره به “راه” هم که باشد بی شک آن راه باطنی و انفسی است نه آفاقی.
ای دوست، خداوند با تمامی اسماءش “محیط” بر ماست. ما محاط شده در این محیطایم. در آن واقع شدهایم. "فینا" اشاره به محاط شدن ما دارد. فلذا خطاب آیه با سالکانی است که با تمام وجود میکوشند تا نسبت به خداوند محیطی که جامع اسماء است، معرفت یابند. تمام داستان، معرفت یافتن و وصل آگاهانه از درون به خداوندی است که هر چیزی را در احاطه خود دارد. پس به آنان یعنی سالکان مبارز و تلاشگر، وعدهٔ قطعی هدایت را میدهند. این یعنی کوشش آنها بیپاسخ نخواهد ماند و ناامید و بیبهره رهایشان نمیکنند. هر کس به وصل خویش نائل میشود.
اما نکتهٔ مهم دیگر ، فهم “سُبُلَنا” (راه های ما) است. نمیگوید هدایت به ”یک راه”! بلکه به “راههایمان” اشاره دارد. جمع میبندد. و این نکتهای در خور تأمل است. زیرا اسماء خداوند بسیار است و راههای بسوی آن یگانه، به عدد نفوس خلایق است. این یعنی هر کس از طریق فطرت الهی خویش و از طریق اسم ربّی که به آن متصل است به الوهیت خویش واصِل میگردد. این آیه شریفه به ظرافت به ما میفهمانَد که راههای رسیدن به قلّه الوهیت مختلف است. نمیتوان و نباید دیگران را مجبور به پذیرش فقط یک راه نمود. چنین اجباری الهی نیست. زیرا راههای وصل، متنوعاند و بر اساس قابلیتهای هر فرد معین شدهاند. “کُلٌّ یَعمَلُ عَلیٰ شاکِلَتِهِ” چه هر کس مطابق با طینت خویش عمل میکند. یعنی بر اساس آن جوهرهای که در وجودش نهادهاند. و دقیقاً از این روست که سیر سالکان حق در طول تاریخ، به یک طریق و به یک شکل و یک شیوه نبوده و نیست. بلکه همواره طریقتهایشان مختلف و مطابق با حال و هوای بذری است که در نهادشان قرار دارد.
پیامبر گرامی اسلام
تَرکُ الدُّعاءِ مَعصِیَةٌ
ترک دعا گناه است
تنبیه الخواطر : ۲/۱۲۰ .
پیامبر گرامی اسلام
مُخُّ العِبادَةِ ، و لا یَهلِکُ مَعَ الدُّعاءِ أحَدٌ
دعا مغز عبادت است و با وجود دعا هیچ کس هلاک نمى شود.
بحار الأنوار : ۹۳/۳۰۰/۳۷ .
پیامبر گرامی اسلام
الدُّعاءُ سِلاحُ المُؤمِنِ وَ عَمودُ الدّینِ وَ نورُ السَّماواتِ و الأرضِ
دعا سلاح مؤمن ، ستون دین، و نور آسمانها و زمین است
الکافی : ۲/۴۶۸/۱ .
پیامبر گرامی اسلام
نزد خداوند متعال چیزى گرامیتر از دعا نیست
.بحار الأنوار : ۹۳/۲۹۴/۲۳ .
پیامبر گرامی اسلام
إنَّ أعجَزَ النّاسِ مَن عَجَزَ عَنِ الدُّعاءِ
الأمالی للطوسی : ۸۹/۱۳۶ .
پیامبر گرامی اسلام
أفضَلُ العِبادَةِ الدُّعاءُ ، فإذا أذِنَ اللّهُ لِلعَبدِ فی الدُّعاءِ فَتَحَ لَهُ بابَ الرَّحمَةِ ، إنّهُ لَن یَهلِکَ مَعَ الدُّعاءِ أحَدٌ .
برترین عبادت دعاست . هرگاه خداوند به بنده اذن (توفیق) دعا دهد درِ رحمت را به روى او بگشاید . با وجود دعا هرگز کسى هلاک نمى شود .
تنبیه الخواطر : ۲/۲۳۷ .
پیامبر گرامی اسلام
أفضَلُ العِبادَةِ الدُّعاءُ
برترین عبادت، دعاست .
کنز العمّال : ۳۱۳۴ .
پیامبر گرامی اسلام
عَمَلُ البِرِّ کُلُّهُ نِصفُ العِبادَةِ ، وَ الدُّعاءُ نِصفٌ
همه اعمال نیک، نیمى از عبادت است و نیم دیگر عبادت دعاست
کنز العمّال : ۳۱۳۷ .
پیامبر گرامی اسلام
یَدخُلُ الجَنَّةَ رَجُلانِ کانا یَعمَلاَنِ عَمَلاً واحِدا ، فَیَرى أحَدُهُما صاحِبَهُ فَوقَهُ ، فَیَقولُ : یا رَبِّ، بِما أعطَیتَهُ وَ کانَ عَمَلُنا واحِدا ؟ فَیَقولُ اللّهُ تَبارَکَ و تَعالى : سَألَنی وَ لَم تَسألْنی
بحار الأنوار : ۹۳/۳۰۲/۳۹ .
امام علی
بحار الأنوار : ۷۷/۲۰۴/۱ .
امام علی
الدُّعاءُ مفاتیحُ النَّجاحِ و مَقالِیدُ الفَلاحِ
دعا، کلید کامیابى و رستگارى است .
بحار الأنوار : ۹۳/ ۳۴۱/۱۱ .
امام علی
الدُّعاءُ مَقالیدُ الفَلاحِ وَ مَصابیحُ النَّجاحِ
دعا، کلید رستگارى و چراغ موفّقیت است
تنبیه الخواطر : ۲/۱۵۴ .
امام علی
الدُّعاءُ مِفتاحُ الرَّحمَةِ وَ مِصباحُ الظُّلمَةِ .
دعا کلید رحمت و چراغ تاریکى است
بحار الأنوار : ۹۳/۳۰۰/۳۷ .
امام علی
أحَبُّ الأعمالِ إلى اللّهِ عزّ و جلّ فِی الأرضِ الدُّعاءُ
محبوبترین کار نزد خداوند عزّ و جلّ در روى زمین دعاست .
الکافی : ۲/۴۶۷/۸ .
امام علی
أکثِرِ الدُّعاءَ تَسلَمْ مِن سَوْرَةِ الشَّیطانِ
بسیار دعا کن، تا از گزند شیطان در امان بمانى .
بحار الأنوار : ۷۸/۹/۶۴ .
امام علی
أعلَمُ النّاسِ بِاللّهِ سُبحانَهُ أکثَرُهُم لَهُ مَسألَةً
خدا شناس ترین انسان ها کسانى اند که بیشتر از دیگران، دست مسئلت به سوى خدا دراز مى کنند .
غرر الحکم : ۳۲۶۰ .
امام باقر
وَ اللّهُ مُصَیِّرٌ دُعاءَ المُؤمِنینَ یَومَ القِیامَةِ لَهُم عَمَلاً یَزیدُهُم بِهِ فِی الجَنَّةِ
خداوند دعاى مؤمنان را براى آنان تبدیل به عمل مى کند و به سبب آن، در بهشت به ایشان فزونى مى دهد
بحار الأنوار : ۷۸/۲۹۴/۳
امام صادق
کانَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام رَجُلاً دَعَّاءً .
أ لاَ أدُلُّکُم عَلى سِلاحٍ یُنجِیکُم مِن عدوکم ، وَ یُدِرُّ أرزاقَکُم ؟ قالوا : بَلى . قالَ : تَدعُونَ رَبَّکُم بِاللَّیلِ و النَّهارِ، فَإنّ الدُّعاءُ سِلاحَ المؤمنین.
آیا سلاحى را به شما نشان دهم که از دشمنان نجاتتان مى دهد و روزى تان را زیاد مى کند؟ عرض کردند : آرى.فرمود: شب و روز به درگاه پروردگارتان دعا کنید ؛ زیرا سلاح مؤمنین دعاست .
فلاح السلائل : ۷۲/۵ ، مکارم الأخلاق : ۲/۸/۱۹۸۰ .
امام علی
نِعمَ السِّلاحُ الدُّعاءُ
چه خوب سلاحى است دعا .
غرر الحکم : ۹۹۳۸ .
امام علی
الدُّعاءُ تُرْسُ المُؤمِنِ
دعا سپر مؤمن است .
الکافی : ۲/۴۶۸/۴ .
امام صادق
الدُّعاءُ أنفَذُ مِنَ السِّنانِ الحَدیدِ
دعا از نیزه تیز کارى تر است
الکافی : ۲/۴۶۹/۷ .
امام رضا
عَلَیکُم بِسِلاحِ الأنبِیاءِ . فَقیلَ : و ما سِلاحُ الأنبِیاءِ؟ قالَ : الدُّعاءُ
: بر شما باد سلاح پیامبران . عرض شد : سلاح پیامبران چیست؟ فرمود : دعا .
الکافی : ۲/۴۶۸/۵ .
پیامبر گرامی اسلام
لا یَرُدُّ القَضاءَ إلاَّ الدُّعاءُ
قضا را چیزى جز دعا بر نمى گرداند
مکارم الأخلاق : ۲/۷/۱۹۷۸ .
امام زین العابدین
الدُّعاءُ یَدفَعُ البَلاءَ النّازِلَ وَ ما لَم یَنزِلْ .
دعا ، بلاى نازل شده و نازل نشده را دفع مى کند .
الکافی : ۲/۴۶۹/۵ .
امام کاظم
عَلَیکُم بِالدُّعاءِ ، فَإنَّ الدُّعاءَ للّهِِ ، وَ الطَّلَبَ إلى اللّهِ یَرُدُّ البَلاءَ وَ قَد قُدِّرَ وَ قُضِیَ وَ لَم یَبقَ إلاّ إمضاؤهُ ، فإِذا دُعِیَ اللّهُ عزّ و جلّ و سُئلَ صَرْفَ البَلاءِ صَرَفَهُ .
بر شما باد دعا کردن؛ زیرا دعا به درگاه خدا و مسئلت کردن از او، بلایى را که قضا و قدر الهى به آن تعلق گرفته و فقط مانده که قطعى شود، دفع مى کند . پس ، چون خداوند عزّ و جلّ خوانده شود و از او دفع بلا مسئلت گردد، آن را بر مى گرداند .
الکافی : ۲/۴۷۰/۸ .
امام صادق
عَلَیکَ بِالدُّعاءِ ، فإنَّ فیهِ شِفاءً مِن کُلِّ داءٍ
بر تو باد دعا کردن که آن شفاى هر دردى است .
مکارم الأخلاق: ۲/۱۲/۲۰۰۸.
پیامبر گرامی اسلام
اِدفَعوا أبوابَ البَلاءِ بِالدُّعاءِ .
انواع بلاها را با دعا برطرف کنید.
بحار الأنوار:۹۳/۲۸۸/۳.
پیامبر گرامی اسلام
اِدفَعوا أبوابَ البَلاءِ بِالاستغِفارِ
انواع بلاها را با استغفار برطرف کنید .
الاُصول الستّة عشر : ۷۷ .
امام علی
إنَّ للّهِِ سُبحانَهُ سَطَواتٍ وَ نَقَماتٍ ، فَإذا نَزَلَت بِکُم فَادفَعوها بِالدُّعاءِ ، فَإنَّهُ لا یَدفَعُ البَلاءَ إلاّ الدُّعاءُ .
.غرر الحکم : ۳۵۱۲ .
امام صادق
هر که نگران رسیدن بلایى به خود باشد و پیش از رسیدن بلا دعا کند ، خداوند عزّ و جلّ هرگز آن بلا را به او نرساند .
مکارم الأخلاق : ۲/۱۰/۱۹۹۲ .
امام کاظم
همانا دعا به مقابله بلا مى رود و تا روز قیامت در برابر هم مى ایستند
.بحار الأنوار : ۹۳/۳۰۰/۳۵ .
پیامبر گرامی اسلام
هنگام آسایش، خود را به خدا بشناسان تا هنگام گرفتارى و سختى، تو را بشناسد .
بحار الأنوار : ۷۷/۸۷/۳ .
پیامبر گرامی اسلام
إذا ذَکَرَ العبدُ رَبَّهُ فی الرَّخاءِ أنْجاهُ اللّهُ مِن البلاءِ
هرگاه بنده در روزگار خوشى به یاد پروردگارش باشد ، خداوند او را از بلا مى رهاند .
.کنز العمّال : ۵۸۹۹ .
امام زین العابدین
لا تَجعَلْنی مِمَّن یُبطِرُهُ الرَّخاءُ و یَصرَعُهُ البلاءُ ، فلا یَدعُوَکَ إلاّ عِندَ حُلولِ نازِلَةٍ ، و لا یَذکُرَکَ إلاّ عِندَ وُقوعِ جائحَةٍ ، فَیصرَعُ لَکَ خَدَّهُ ، و تُرفَعُ بالمَسألَةِ إلَیکَ یَدُهُ .
بحار الأنوار : ۹۴/۱۳۰/۱۹ .
امام باقر
یَنبَغی للمُؤمِنِ أن یَکونَ دُعاؤهُ فِی الرَّخاءِ نَحْوا مِن دُعائهِ فِی الشِّدَّةِ
سزاوار است که مؤمن هنگام آسایش همان گونه دعا کند که هنگام گرفتارى
الکافی : ۲/۴۸۸/۱ .
امام صادق
أوْحَى اللّهُ تَبارَکَ و تَعالى إلى داوود علیه السلام : اُذکُرْنی فی سَرَّائکَ أستَجِبْ لَکَ فی ضَرَّائکَ .
خداوند متعال به داوود علیه السلام وحى فرمود که : در زمان آسایشت به یاد من باش ، تا من هنگام گرفتارى ات دعاى تو را اجابت کنم .
مکارم الأخلاق : ۲/۱۰/۱۹۹۱ .
وحی خداوند به حضرت موسی
فیما أوحَى اللّهُ إلى موسى علیه السلام : یا موسى ، سَلْنی کلَّ ما تَحتاجُ إلَیهِ ، حتّى عَلَفَ شاتِکَ ، و مِلحَ عَجینِکَ .
اى موسى! هر چه نیاز دارى از من بخواه ، حتّى علوفه گوسفند و نمک خمیرت را .
بحار الأنوار : ۹۳/۳۰۳/۳۹
پیامبر گرامی اسلام
سَلُوا اللّهَ عزّ و جلّ ما بدا لَکُم مِن حوائجِکُم حتّى شِسعَ النَّعلِ ؛ فإنّهُ إنْ لَم یُیَسِّرْهُ لَم یَتَیسَّرْ .
براى هر حاجتى که دارید ، حتى اگر بند کفش باشد ، دست خواهش به سوى خداوند عزّ و جلّ دراز کنید؛ زیرا تا او آن را آسان نگرداند آسان [برآورده] نشود
بحار الأنوار : ۹۳/۲۹۵/۲۳
پیامبر گرامی اسلام
لِیَسألْ أحدُکُم رَبَّه حاجَتَهُ کُلَّها حتّى یسألَهُ شِسْعَ نَعلِهِ إذا انقَطَعَ
هر یک از شما باید تمام نیازهاى خود را از خدا درخواست کند ؛ حتّى اگر بندِ کفشش پاره شد، آن را از خدا بخواهد .
بحار الأنوار : ۹۳/۲۹۵/۲۳ .
امام باقر
حاجتهاى کوچک خود را خرد و کم اهمیت مشمارید ؛ زیرا محبوبترین مؤمنان نزد خداوند متعال کسى است که بیشترین درخواست را داشته باشد
مکارم الأخلاق : ۲/۹۷/۲۲۷۵ .
امام صادق
علَیکُم بِالدُّعاءِ ، فإنَّکُم لا تَقَرَّبونَ إلَى اللّهِ بمِثلِهِ ، و لا تَترُکوا صَغیرةً لِصِغَرِها أنْ تَدْعُوا بِها ، إنَّ صاحِبَ الصِّغارِ هو صاحِبُ الکِبارِ
بر شما باد دعا کردن؛ زیرا با هیچ چیز به مانند دعا، به خدا نزدیک نمى شوید . دعا کردن براى هیچ امر کوچکى را ، به خاطر ناچیز بودنش، رها نکنید ؛ زیرا حاجتهاى کوچک نیز به دست همان کسى است که حاجتهاى بزرگ به دست اوست .
بحار الأنوار : ۹۳/۳۰۳/۳۹
پیامبر اسلام
حدیث قدسی
بحار الأنوار : ۹۳/۳۴۱/۱۱ .
امام صادق
هرگاه بنده با نیّتى راست و درست، و دلى با اخلاص ، خداوند تبارک و تعالى را بخواند و به عهد خداوند عزّ و جلّ نیز وفا کند، دعایش مستجاب مى شود. اما اگر خداوند عزّ و جلّ را بدون نیّت و اخلاص بخواند، دعایش اجابت نشود . مگر نه این که خداوند متعال مى فرماید : «به عهد من وفا کنید، به عهد شما وفا مى کنم» ؟ پس کسى که وفا کند، وفا بیند .
الاختصاص : ۲۴۲ .
امام علی
خَیرُ الدُّعاءِ ما صَدَرَ عن صَدرٍ تَقیٍّ و قَلبٍ نَقِیٍّ
بهترین دعا، دعایى است که از سینه اى پرهیزگار و دلى پاک برخیزد .
تنبیه الخواطر : ۲/۱۵۴
پیامبر اسلام
اِعلَموا أنّ اللّهَ لا یَستجیبُ دُعاءً مِن قلبٍ غافِلٍ لاهٍ .
بدانید که خداوند ، دعایى را که از دلى غافل و بى خبر باشد نمى پذیرد
بحار الأنوار : ۹۳/۳۲۱/۳۱ .
پیامبر گرامی اسلام
بحار الأنوار : ۹۳/۳۲۲/۳۶ .
امام صادق
إنَّ اللّهَ عزّ و جلّ لا یَستَجِیبُ دُعاءً بِظَهرِ قلبٍ ساهٍ ، فإذا دَعَوتَ فَأقبِلْ بقلبِکَ ، ثمّ استَیقِنْ بالإجابَةِ .
خداوند عزّ و جلّ دعایى را که از دلى غافل و بى توجه سرزند، اجابت نمى کند . پس ، هرگاه دعا کردى، با دلت [به خدا] روى آر، و یقین بدان که در این صورت دعایت مستجاب مى شود
الکافی : ۲/۴۷۳/۱ .
امام صادق
إذا رَقَّ أحدُکُم فَلیَدعُ ، فإنَّ القلبَ لا یَرِقُّ حَتّى یَخلُصَ
هر زمان که به یکى از شما رقّت قلب دست داد ، دعا کند ؛ زیرا قلب تا خالص و پاک نشود رقّت نمى یابد .
الکافی : ۲/۴۷۷/۵ .
امام علی
کَرَمَ اللّهِ سُبحانَهُ لا یَنقُضُ حِکمَتَهُ ، فَلِذلِکَ لا یَقَعُ الإجابَةُ فی کُلِّ دَعوَةٍ
کرم خداى سبحان حکمتش را نقض نمى کند ؛ از این روست که هر دعایى مستجاب نمى شود .
غرر الحکم : ۳۴۷۸ .
پیامبر گرامی اسلام
إنَّ کُلَّ دُعاءٍ لا یَکونُ قَبلَهُ تَمجیدٌ فَهُوَ أبتَرُ
هر دعایى که پیش از آن ستایش [خدا ]نشود نا فرجام است .
بحار الأنوار : ۹۳/۳۱۷/۲۱ .
امام صادق
در کتاب امیر المؤمنین علیه السلام آمده است: ستایش پیش از خواهش . پس ، هرگاه خداوند عزّ و جلّ را خواندى [ابتدا ]او را تمجید کن . عرض کردم: چگونه تمجیدش کنم؟ حضرت فرمود : مى گویى : اى کسى که از رگ گردن به من نزدیکترى ، اى کسى که میان انسان و دلش حائل مى شوى ، اى کسى که در بالاترین چشم اندازى، اى کسى که مثل و مانندى ندارى .
بحار الأنوار : ۹۳/۳۱۵/۲۰ .
امام صادق
[در دعا] ابتدا باید خدا را ستود ، سپس به گناه اعتراف نمود و آن گاه حاجت خواست .
بحار الأنوار : ۹۳/۳۱۸/۲۳ .
حدیث قدسی
خداوند متعال به موسى علیه السلام وحى فرمود که : اى موسى! هرگاه مرا مى خوانى ، ترسان و هراسان و بیمناک باش و چهره بر خاک بگذار و با اعضاى شریف بدنت در برابرم سجده کن و در پیشگاه من با خوارى و فروتنى بِایست و هرگاه با من راز و نیاز مى کنى ، با دلى هراسان و ترسان، راز و نیاز کن
بحار الأنوار : ۹۳/۳۰۵/۱ .
حدیث قدسی
از جمله اندرزهاى خداوند متعال به عیسى علیه السلام است که : اى عیسى! مرا چون شخص اندوهگین و در حال غرق که فریادرسى ندارد ، بخوان . . . مرا جز با خوارى و زارى و خلوص مخوان ، که هر گاه با چنین حالى مرا بخوانى اجابتت کنم
بحار الأنوار : ۹۳/۳۱۴/۱۹ .
امام علی
إنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى أخْفى ......... إجابَتَهُ فی دَعوَتِهِ ، فَلا تَستَصغِرَنَّ شَیئا مِن دُعائهِ ، فَرُبَّما وَافَقَ إجابَتَهُ و أنتَ لا تَعلَمُ
خداوند تبارک و تعالى . . . اجابت خود را در دل دعا پنهان کرده است . پس هیچ دعایى را کوچک مشمار ؛ زیرا بسا که اجابت شود و تو ندانى .
.الخصال : ۲۰۹/۳۱ .
پیامبر گرامی اسلام
خداوند مى فرماید : ......... اگر دلهاى [همه] بندگانم آرزویى همچون آرزوى دل خوش بخت ترین بنده مرا بکنند [و من آرزوى آنان را برآورم ]این آرزوها همچون سوزنى است که بنده اى از بندگان من ، آن را در آب دریا فرو برد ؛ زیرا عطاى من با یک کلام است و ابزار من نیز یک کلام و آن به این است که من به چیزى بگویم: «هست شو» هست مى شود (به محض این که هستى یافتنِ چیزى را اراده کنم هستى مى یابد).
الأمالی للطوسی : ۶۷۵/۱۴۲۴ .
پیامبر گرامی اسلام
خداوند به یکى از پیامبرانش وحى فرمود : . . . اگر اهلِ هفت آسمان و زمین همگى از من خواهشى کنند و خواهش یکایک آنان را برآورم، به اندازه پَرِ پشه اى از ملک من کم نشود . چگونه کاستى یابد ملکى که من سرپرست و خداوندگار آنم؟
بحار الأنوار : ۹۳/۳۰۳/۳۹
پیامبر اسلام
سَلُوا اللّهَ و أجزِلُوا ، فإنَّهُ لا یَتَعاظَمُهُ شیءٌ
از خداوند بخواهید؛ و زیاد بخواهید؛ زیرا هیچ چیز براى او زیاد و بزرگ نیست .
.بحار الأنوار : ۹۳/۳۰۲/۳۹ .
امام باقر
هیچ خواسته اى را زیاد مشمارید ؛ زیرا آنچه نزد خداست بیش از آن است که مى پندارید .
مکارم الأخلاق : ۲/۹۷/۲۲۷۵ .
پیامبر گرامی اسلام
دَعوةٌ فی السِّرِّ تَعدِلُ سبعینَ دَعوةً فی العَلاَنِیَةِ
الدعوات : ۱۸/۷ .
امام صادق
ما یَعلَمُ عِظَمَ ثوابِ الدُّعاءِ و تَسْبیحِ العبدِ فیما بینَهُ و بَینَ نفسِهِ إلاّ اللّهُ تبارَکَ و تعالى.
عظمتِ ثوابِ دعا و تسبیحى را که بنده در خلوت خویش کند، جز خداوند تبارک و تعالى کسى نداند .
بحار الأنوار : ۹۳/۳۱۹/۲۵
پیامبر اسلام
خداوند را با حال یقین به اجابت بخوانید .
بحار الأنوار : ۹۳/۳۰۵/۱ .
امام صادق
إذا دَعَوتَ فَأقبِلْ بقَلبِکَ ، و ظُنَّ حاجَتَکَ بالبابِ
گاه دعا مى کنى با دل [به خدا] روى آر و چنین پندار که حاجت و خواسته تو بر در خانه است .
الکافی : ۲/۴۷۳/۳ .
امام صادق به نقل از پیامبر
قالَ رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله خیرُ وقتٍ دَعَوتُم اللّهَ عزّ و جلّ فیهِ الأسحارُ ، و تلا هذهِ الآیةَ فی قولِ یعقوبَ علیه السلام :
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود : بهترین زمان براى این که خداوند عزّ و جلّ را بخوانید سحرگاهان است. سپس این آیه را که نقل سخن یعقوب علیه السلام است تلاوت کرد : «بزودى از پروردگار خود براى شما آمرزش مى خواهم» . و فرمود : [دعا کردن براى] آنها را به وقت سحر موکول کرد .
الکافی : ۲/۴۷۷/۶ .
پیامبر گرامی اسلام
مردم تا زمانى که شتاب به خرج ندهند، پیوسته در خیر و خوبى خواهند بود . عرض شد : اى رسول خدا ! درود خدا بر تو ، چگونه شتاب به خرج مى دهند؟ فرمود : به این که بگویند : دعا کردیم، اما مستجاب نشد .
تنبیه الخواطر : ۱/۶
امام صادق
إنَّ العَبدَ إذا دَعا لَم یَزَلِ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالى فی حاجَتِهِ ما لَم یَسْتَعجِلْ
هرگاه بنده دعا کند ، خداوند تبارک و تعالى پیوسته در فکر حاجت اوست، به شرط آن که بنده شتاب به خرج ندهد .
الکافی : ۲/۴۷۴/۱ .
امام صادق
مؤمن پیوسته در خیر و امیدوارى و رحمت خداست مادام که عجله نشان ندهد و نومیدانه دست از دعا نکشد . [راوى مى گوید : ]عرض کردم : چگونه عجله نشان مى دهد؟ فرمود : مى گوید: مدّتهاست دعا مى کنم و اجابتى نمى بینم.
الکافی : ۲/۴۹۰/۸ ، بحار الأنوار : ۹۳/۳۷۴/۱۶ .
امام علی
قالَ اللّهُ عزّ و جلّ مِن فَوقِ عَرشِهِ : یا عِبادِی ، اُعبُدُونی فیما أمَرتُکُم بِهِ ، وَ لا تُعَلِّمُونی ما یُصلِحُکُم ، فَإنّی أعلَمُ بِهِ و لا أبخَلُ علیکم بِمَصالِحِکُم
خداوند عزّ و جلّ از فراز عرش خود فرمود: اى بندگان من! مرا عبادت کنید بر اساس آنچه به شما دستور داده ام و به من نیاموزید که چه چیز به صلاح شماست ؛ زیرا من به آن داناترم و آنچه را به صلاح شماست از شما دریغ نمى کنم .
.تنبیه الخواطر : ۲/۱۰۸
پیامبر گرامی اسلام
قالَ اللّهُ تَبارَکَ و تَعالى : یا بنَ آدَمَ ، أطِعْنی فیما أمَرتُکَ ، و لا تُعَلِّمْنی ما یُصلِحُکَ .
خداوند تبارک و تعالى فرموده است : اى آدمیزاد! از فرمانى که به تو داده ام اطاعت کن و صلاح کار خود را به من نیاموز .
بحار الأنوار : ۷۱/۱۷۸/۲۴ .
حدیث قدسی
إنَّ اللّهَ أوحَى إلى داوود علیه السلام : یا داوود ، إنّه لَیسَ عبدٌ مِن عبادِی یُطِیعُنی فیما آمُرُهُ إلاّ أعطَیتُهُ قَبلَ أن یَسألَنی ، و أستَجِیبُ له قَبلَ أن یَدعُوَنی
خداوند به داوود علیه السلام وحى فرمود که : اى داوود! هیچ بنده اى نیست که از فرمان من اطاعت کند ، مگر آن که خواسته او را پیش از آن که بگوید برآورم و پیش از آن که مرا بخواند پاسخش گویم
بحار الأنوار : ۹۳/۳۷۶/۱۶ .
فاطمه زهرا
مَن أصعَدَ إلى اللّهِ خالصَ عبادَتِهِ أهبَطَ اللّهُ عزّ و جلّ له أفضَلَ مَصلَحَتِهِ
هر که عبادت خالصانه خود را به درگاه خدا فرا برد ، خداوند عزّ و جلّ بهترین کارى را که به صلاح اوست برایش فرو فرستد .
تنبیه الخواطر : ۲/۱۰۸ .
امام حسن
أنا الضَّامِنُ لِمَن لَم یَهجُسْ فی قلبِهِ إلاّ الرّضا أن یَدعُوَ اللّهَ فَیُستَجابَ لَهُ
کسى که در دلش هوایى جز خشنودى [خدا] نگذرد، من ضمانت مى کنم که خداوند دعایش را مستجاب کند .
بحار الأنوار : ۴۳/۳۵۱/۲۵ .
امام زین العابدین
مَن لم یَرجُ النّاسَ فی شیءٍ و رَدَّ أمرَهُ إلى اللّهِ عزّ و جلّ فی جمیعِ اُمورِهِ استَجابَ اللّهُ عزّ و جلّ لَهُ فی کلِّ شیءٍ .
که در هیچ کارى به مردم امید نبندد و همه کارهاى خود را به خداوند عزّ و جلّ وا گذارد، خداوند هر خواسته اى که او داشته باشد اجابت کند
.بحار الأنوار : ۷۵/۱۱۰/۱۶ .
امام صادق
هر گاه یکى از شما بخواهد که هر چه از خداوند طلب کند به او بدهد، باید از همه مردم چشم امید برکند و جز به خدا امید نبندد . پس ، چون خداوند عزّ و جلّ دانست که او براستى از ته قلب چنین است، هر چه از خدا بخواهد عطایش کند .
.الکافی : ۲/۱۴۸/۲ .
امام صادق
دلهاى خود را وارسى کنید . اگر دیدید جز رضایت و خشنودى از خدا و کرده هاى او در دلتان نمى یابید در این صورت هر چه مى خواهید از او طلب کنید .
الأمالی للمفید : ۵۴/۱ .
پیامبر گرامی اسلام
خداوند عزّ و جلّ فرموده است : هر مخلوقى که به کسى جز من متوسل شود ، دستش را از اسباب آسمانها و زمین کوتاه کنم و آن گاه چون چیزى از من بخواهد، عطایش نکنم و چون مرا بخواند، پاسخش ندهم .
بحار الأنوار : ۹۳/۳۰۴/۳۹ .
امام صادق
موسى بن عمران بر یکى از یاران خود که در حال سجده بود گذشت و کارش را که انجام داد و برگشت دید او همچنان در حال سجده است . موسى علیه السلام به او گفت : اگر حاجتت به دست من بر آورده مى شد، آن را روا مى ساختم . خداوند عزّ و جلّ به موسى وحى فرمود که : اى موسى! اگر چندان سجده کند که گردنش بشکند، خواهشش را نپذیرم، مگر آن که از آنچه من ناخوش دارم دست کشیده به آنچه دوست دارم روى آورد (کارهاى زشت را رها کرده، کارهاى خدا پسند انجام دهد) .
الکافی : ۸/۱۲۹/۹۸ .
امام علی
تأخیر در اجابت دعا تو را نومید نگرداند ؛ زیرا بخشش [خداوند] بسته به نیّت [او ]است ؛ چه بسا که در برآوردن خواهشت تأخیر شود تا بدین وسیله خواهنده را پاداش بزرگتر و امیدوار [به بخشش الهى] را بخشش بیشتر دهد ؛ بسا باشد که چیزى بخواهى و به تو داده نشود اما دیر یا زود بهتر از آن به تو داده شود ، یا براى خیر و مصلحت تو از تو دریغ شده است . و بسا خواسته اى که اگر برآورده شود موجب نابودى و تباهى دین تو گردد .
کشف المحجّة : ۲۲۸ .
امام علی
یُقَنِّطَنَّکَ تأخیرُ إجابةِ الدُّعاءِ ، فإنَّ العطیّةَ على قَدْرِ النِّیّةِ .
تأخیر در اجابت دعا تو را نومید نگرداند ؛ زیرا بخشش بستگى به نیّت دارد .
غرر الحکم : ۱۰۳۵۶ .
امام صادق
زمانى که خداوند عزّ و جلّ [در پاسخ به خواسته موسى و هارون براى هلاک فرعون] فرمود : «هر آینه دعاى شما اجابت شد» تا زمانى که فرعون نابود شد، چهل سال طول کشید
الکافی : ۲/۴۸۹/۵ .
امام علی
گاه چیزى را [از خدا ]مى خواهى اما به تو داده نمى شود، و دیر یا زود بهتر از آن به تو داده مى شود ، یا به خاطر آنچه خیر و مصلحت تو در آن است، از برآورده شدن خواسته ات دریغ مى شود ؛ زیرا بسا خواسته اى که اگر بر آورده شود به نابودى دین تو مى انجامد . پس ، چیزى بخواه که زیبایى و نیکى اش برایت مى ماند و پیامد سوئى ندارد .
نهج البلاغة : الکتاب ۳۱ .
پیامبر اسلام
هرگاه این شرایط دعا را که گفتم، رعایت کردى و نیّت و درونت را براى خدا پاک و خالص گردانیدى، بشارت باد تو را به یکى از این سه چیز : یا خواهشت بزودى برآورده مى شود ، یا بهتر از آن براى تو ذخیره مى گردد ، یا بلایى را از تو بر مى گرداند، که اگر آن را بر تو مى فرستاد ، نابود مى شدى .
بحار الأنوار : ۹۳/۳۲۳/۳۶ .
پیامبر گرامی اسلام
إنَّ رَبَّکم حَیِیٌّ کریمٌ ، یَستَحیِی أن یَبسُطَ العبدُ یَدَیهِ إلَیهِ فَیَرُدَّهُما صِفرا
همانا پروردگار شما با حیا و بخشنده است و شرم دارد از این که بنده دست [خواهش] به سوى او بگشاید و دست خالى بازش گرداند .
کنز العمّال : ۳۱۲۸ .
امام زین العابدین
المؤمنُ مِن دُعائهِ على ثلاثٍ: إمّا أن یُدَّخَرَ لَهُ ، و إمّا أن یُعَجَّلَ لَهُ ، و إمّا أن یَدْفَعَ عَنهُ بَلاءً یُریدُ أن یُصِیبَهُ .
دعاى مؤمن از سه حال خارج نیست : یا برایش ذخیره مى گردد ، یا در دنیا برآورده مى شود ، یا بلایى را که مى خواهد به او برسد، دفع مى کند
.تحف العقول : ۲۸۰ .
امام علی
نهج البلاغة : الخطبة ۱۶۰ ، انظر تمام الکلام.
امام علی
لا یَرجُوَنَّ أحَدٌ مِنکُم إلاّ رَبَّهُ ، و لا یَخافَنَّ إلاّ ذَنبَهُ
هیچ یک از شما جز به پروردگار خویش امید نبندد و جز از گناه خود نترسد
نهج البلاغة : الحکمة ۸۲
امام علی
اِجعَلُوا کُلَّ رجائکُم للّهِِ سبحانَهُ و لا تَرجُوا أحَدا سِواهُ ، فإنّهُ ما رَجا أحَدٌ غَیرَ اللّهِ تعالى إلاّ خابَ .
هر چه امید دارید ، به خداى سبحان داشته باشید و به کسى جز او امید مبندید ؛ زیرا هیچ کس، به غیر خداوند متعال امید نبست، مگر آن که نومید بازگشت .
غرر الحکم : ۲۵۱۱ .
امام على علیه السلام:
اَعْلَمُ النّاسِ بِاللّهِ اَکْثَرُهُمْ لَهُ مَسْاَلَةً ؛.[غرر الحکم ، ح 3260]
امام کاظم علیه السلام:
همانا دعا به مقابله بلا می رود و تا روز قیامت در برابر هم می ایستند.
(بحارالانوار، ج ٩٣، ص ٣٠٠، ح ٣٥)
امام زین العابدین علیه السلام:
دعا، بلای نازل شده و نازل نشده را دفع می کند.
(الکافی، ج٢، ص٤٦٩، ح٥)
حدیث پیامبر اسلام
همه اعمال نیک، نیمی از عبادت است و نیم دیگر عبادت، دعاست.
(کنزالعمال، ح ٣١٣٧)
حدیث پیامبر اسلام
پرهیز و حذر کردن و احتیاط، [انسان را ]از تقدیر نجات نمی دهد، ولی دعا از تقدیر نجاتت می دهد.
(بحارالانوار، ج ٩٣، ص ٣٠٠، ح ٣٧)