یگانه پرستی

درباره خداوند و معنویت

یگانه پرستی

درباره خداوند و معنویت

کتاب مقدس و رهبران آیین سیک

معنای گورو


گورو (Guru) در آیین سیک و بسیاری از سنت‌های معنوی هندی، به معنای راهنما، معلم یا رهبر معنوی است. این واژه از زبان سانسکریت گرفته شده و ترکیبی از دو بخش است:

"Gu" به معنای تاریکی یا نادانی

"Ru" به معنای نور یا آگاهی

بنابراین، "گورو" کسی است که جهل را از بین می‌برد و نور دانش را به شاگردانش می‌بخشد.

در آیین سیک، گوروها رهبران الهام‌بخش بودند که تعالیمشان مسیر زندگی پیروان را روشن کرد. اولین گورو، گورو نانک، بنیان‌گذار این دین بود و پس از او، نه گوروی دیگر تعالیم سیک را ادامه دادند. پس از گورو دهم (گورو گوبیند سینگ)، کتاب مقدس "گورو گرانت صاحب" به‌عنوان گوروی جاویدان معرفی شد.

در معنای وسیع‌تر، سیک‌ها معتقدند که "گورو" تنها یک فرد نیست، بلکه حقیقتی الهی است که راه درست زندگی را نشان می‌دهد.


کتاب مقدس 

گورو گرانت صاحب یازدهمین گورو( کتاب است نه شخص) در آئین سیک است؛ گورو گوبیند سینگ (۱۶۶۶–۱۷۰۸) دهمین گوروی (مرشد) آئین سیک، برخلاف رویه گوروهای پیشین، هیچ‌یک از فرزندان و شاگردانش را به جانشینی خود تعیین نکرد، و در عوض متن مقدس آدی گرانت(نام قبلی کتاب مقدس سیک ها) را که پیش از آن گورو ارجن گردآوری کرده بود، گوروی جاودانی نامید. گورو گرانت صاحب در عبادت پیروان مذهب سیک، نقش محوری دارد. منبع اولیه آن، نوشته‌ها و سرودهای گوروهاست که از روایات و متون دو دیانت هندو و اسلام نیز بهره گرفته‌است.


کتاب  گورو گرانت صاحب
کتاب مقدس آیین سیک "گورو گرانت صاحب" (Guru Granth Sahib) نام دارد. این کتاب نه‌تنها متن مقدس سیک‌هاست، بلکه به‌عنوان "گورو زنده" و راهنمای روحانی این آیین شناخته می‌شود. در اینجا توضیحاتی درباره آن آورده شده است:

۱. معرفی کلی
نام اصلی: گورو گرانت صاحب (ਗੁਰੂ ਗ੍ਰੰਥ ਸਾਹਿਬ)
زبان: بیشتر آن به زبان گورمخی (Gurmukhi) نوشته شده، اما شامل واژه‌هایی از سانسکریت، فارسی، عربی و هندی نیز هست.

نویسنده: شامل سروده‌های ۱۰ گورو اول سیک‌ها و همچنین اشعاری از صوفیان و عارفان هندو و مسلمان مانند بابا فرید، کبیر و راماناندا است.
تعداد صفحات: حدود ۱۴۳۰ صفحه

۲. محتوای کتاب
گورو گرانت صاحب شامل اشعاری عرفانی و تعالیمی درباره یگانگی خداوند (وحدانیت)، برابری انسان‌ها، عشق، حقیقت، و خدمت به دیگران است. این کتاب تأکید دارد که خداوند واحد، بی‌کران و فراتر از هر دین خاصی است.

۳. جایگاه در آیین سیک
گورو ابدی: گورو گوبیند سینگ، دهمین گورو سیک‌ها، اعلام کرد که پس از او، هیچ انسانی گورو نخواهد بود و تنها گورو گرانت صاحب راهنمای روحانی سیک‌ها خواهد بود.

احترام ویژه: کتاب در معابد سیک‌ها (گوردوارا) در جایگاه ویژه‌ای قرار دارد و مردم هنگام ورود به آن ادای احترام می‌کنند.

۴. اصول کلیدی گورو گرانت صاحب
۱. ایمان به یک خدای واحد (واحد مطلق - "وحدت وجود")
2. خدمت به بشریت و دوری از خودخواهی
3. برابری اجتماعی، رد تبعیض‌های طبقاتی و مذهبی
4. تأکید بر کار صادقانه و دوری از تنبلی و گدایی
5. مراقبه بر نام خدا (نام سیمارن - Naam Simran)

۵. مکان نگهداری کتاب
کتاب اصلی در معبد طلایی (هارماندیر صاحب) در آمریتسار، هند نگهداری می‌شود.
نسخه‌های دیگری از آن در معابد سیک در سراسر جهان وجود دارد.

۶. شیوه قرائت و مطالعه
به طور سنتی، خواندن کامل آن (آخند پات) حدود ۴۸ ساعت طول می‌کشد.
برخی بخش‌های خاص آن به طور روزانه خوانده می‌شود، مانند "جاپ جی صاحب" که سروده گورو نانک است.

آیین سیک

معنای کلمه سیک 

Sikh (सिख) در زبان پنجابی و از ریشه سانسکریت "शिष्य" (śiṣya) به معنای "شاگرد" یا "پیرو" است


سیک‌ها (پنجابی: ਸਿੱਖ) گروهی قومی-مذهبی هندوآریایی پیرو آیین سیک هستند که دینی هندی بر پایه هندوایسم باستان و یکتاپرستی است که در سده ۱۵ میلادی در منطقه پنجاب در شمال شبه‌قاره هند توسط گورو نانک پدید آمد. آیین سیک جدیدترین دین بزرگ جهان است که در آن قومیت و دین عمیقاً با یکدیگر در پیوندند و در بریتانیا و کانادا قومیت هم محسوب می‌شود.


آیین سیک (Sikhism) یک دین یکتاپرستانه است که در قرن ۱۵ میلادی در منطقه پنجاب (اکنون در هند و پاکستان) توسط گورو نانک بنیان‌گذاری شد. سیک‌ها به یک خدای یکتا و بی‌شکل اعتقاد دارند و بر اصولی مانند راستی، خدمت به دیگران، برابری، و دوری از خرافات تأکید می‌کنند.


اصول اصلی آیین سیک:

۱. سه اصل بنیادین (نام جپنا، کیرت کارنی، واند شکنا)


نام جپنا (Nam Japna): یاد خدا در هر لحظه از زندگی


کیرَت کارنی (Kirat Karni): تلاش صادقانه و امرار معاش از راه

 درست کسب روزی و درآمد، بدون فریبکاری و بهره‌کشی از زحمت دیگران 


واند شکنا (Vand Chakna): تقسیم دارایی و کمک به دیگران


پنج "کاکار" (نشانه‌های سیک بودن)

کش (Kesh): موهای بلند و اصلاح‌نشده (نماد تسلیم در برابر اراده خدا)

کارا (Kara): دستبند فلزی (نماد پیوند با خدا)

کنگا (Kanga): شانه چوبی (نماد پاکیزگی)

کچرا (Kachera): شلوار مخصوص (نماد خویشتن‌داری)

کِرپان (Kirpan): خنجر کوچک (نماد دفاع از حق)



ویژگی‌های اجتماعی:

برابری و عدالت: در آیین سیک، تمام انسان‌ها برابرند، صرف‌نظر از جنسیت، طبقه اجتماعی یا قومیت.


عدم اعتقاد به کاست و تبعیض طبقاتی: برخلاف سنت‌های هندوئیسم، سیک‌ها به برابری همه انسان‌ها معتقدند.


لنگر (Langar): سنت توزیع غذای رایگان در معابد سیکی (گوردواراها) برای همه افراد، بدون در نظر گرفتن مذهب یا موقعیت اجتماعی

.

ممنوعیت مواد مخدر و الکل: سیک‌ها از مصرف مواد مخدر، الکل و دخانیات منع شده‌اند.


بر اصولی مانند راستی، خدمت به دیگران، برابری، و دوری از خرافات تأکید می‌کنند.

زبان قرآن



انس و عادت ذهنی با فرهنگ مسلمانی که با آن بزرگ شده ایم مانع از پذیرش این موضوع می شود که زبان قرآن و کتب مقدسه زبان تمثیل است .
علی رغم اینکه قرآن خود فرمود :
«تلک الامثال نضربها لناس لعلهم یتفکرون و‌ما یعقلها الاالعالمون»
موسی ابن میمون اول  بار باب این سخن را گشود که قصص و زبان کتب مقدسه زبان تمثیل است بعد ها دیگران از وی وام‌گرفته زبان انجیل و همینطور قرآن کریم را زبان تمثیل دانستند که در بحث ال گوریک مطرح شد .این در حالی است که یهودیان معتقدند تورات به دست موسی نوشته شده است . از آنجایی که قرآن نیز فرمود و «کلم الله موسی تکلیما »این اندیشه وجود دارد که خداوند املا فرمود و موسی اکتاب نمود . همین فکر دقیقا در مورد قرآن کریم و پیامبر اکرم وجود دارد . لذا است که بسیاری علی رغم توضیحات داده شده ممکن است از آله گوریک یعنی تمثیل در قرآن استنکاف ورزند.
نه رسول خدا نویسنده است و نه خداوند املا کننده بلکه پیامبر گرامی از طریق شهود و حضور به چنین مواجید و معاریفی دست یافتند . بنابر این  آنچه به عنوان قصص و آیات تاریخی در قرآن و کتب مقدسه آمده زبان عرفی نیست بلکه اتفاق و حوادثی قبلاً رخ داده که با زبان ادبی و تمثیلی گزارش داده شده است و از این نوع زبان به عنوان گونه نام برده شد .

مازندرانی رکاوندی

شناخت و ارتباط با خداوند

نمی‌توانیم خدا را توصیف ‏کنیم و به او احاطه پیدا کنیم اما می‌توان خدا را تجربه کرد و او را روایت کرد، می‌توان او ‏را خواند، می‌توان با او مأنوس شد، می‌توان از او سؤال کرد، می‌توان به او شکایت کرد، می‌توان ‏به قضای او راضی شد، می‌توان به او توکل کرد، می‌توان عاقبت همۀ امور را به خدا واگذار کرد، ‏می‌توان از او استعانت و هدایت طلبید و هکذا. همچنین انسان می‌تواند تجربه‌هایی را که ‏با خدا دارد برای دیگران بیان کند و کار پیامبران همین بوده که تجربه‌هایی را که با خدا داشتند ‏با دیگران در میان گذاشتند و دیگران را از آن تجربه‌ها آگاه کردند و آنان را به ارتباط با خدا ‏دعوت کردند. تعبیر آن‌ها این بود که خدا با من چه کرد و چه می‌کند، با جهان چه می‌کند، با ‏اقوام چه می‌کند برای آنان افعال خدا و نام‌های خدا، که نماد آن افعال می‌باشد، مطرح است.


آفت انسان غفلت از خداست و به ‏همین جهت می‌گویند کار انسان باید این باشد که خدا را «یاد» کند و این همان «ذکر» است ‏که در قرآن مجید فراوان روی آن تأکید شده است. انسان باید کوشش کند آنچه را به‌صورت معمولی مورد غفلتش است در درون خودش از طریق یاد‌آوری حاضر کند و به تعبیر ‏صحیح‌تر حضور او را از نو بیابد. انسان در مقام تکامل معنوی باید مرتباً یاد خدا کند. ‏استدلال برای اثبات خدا فلسفه و کلام و علم است، اما خواندن بر‌هان‌های اثبات صانع و این ‏قبیل چیز‌ها راه به‌سوی خدا نمی‌گشاید. خدا یادکردنی است.‏



ما انسان‌ها متناسب با ظرفیت وجودی خود‌مان از خدا ‏و کمالات خدا آگاه می‌شویم. بذر خدایی در خودآگاهی ما رشد می‌کند. استدلال فلسفی برای ‏این است که اگر در ساختار عقلانی انسان شبهه‌ها و پرسش‌هایی به وجود آید، آن‌ها پاسخ ‏بیابند. عارفان بزرگ به ما می‌گویند که خدا را یاد کنید تا خدا از درونتان بجوشد. انسان باید ‏مقدمات این جوشیدن را فراهم کند تا این حادثه اتفاق بیفتد که یکی از مهم‌ترین آن مقدمات ‏فراغت است. انسان باید فراغتی داشته باشد تا از خودش آگاه شود و از طریق آگاه‌شدن از ‏خود از خدا آگاه شود. ما معمولاً این فراغت را نداریم. باید وقت گذاشت باید فرصت به ‏وجود ‌آورد، باید حفاری کرد خود را و این حفاری وقت لازم دارد



ما تصور می‌کنیم در هر شرایط خدا برای ما حاضر ‏است در هر شرایط راهی از ما به‌سوی خدا باز است. نه این‌جور نیست در بسیاری از شرایط ‏ما در غفلتیم و باید پردۀ غفلت را کنار بزنیم و خدا را بخوانیم و بخوانیم و بخوانیم تا ندا‌های ما ‏نتیجه دهد و خدا از درون و بیرون ما خودش را به ما نشان دهد. اما ازته دل بخوانیم نه اینکه ‏فقط با زبان بخوانیم.


مجتهد شبستری

سخنان خداوند تمام نشده



پیامبر اسلام یک انسان عالی و در حد بالایی از کمال و بصیرت بود و میتوانست بواطنی وعوالمی را کشف کند که هنوز هم برای ما تازه است


 ما میتوانیم در ظل تجارب او حرکت کنیم و به اصطلاح صوفیان بر سر سفره او بنشینیم.

 

اما این معنایش این نیست که همه غذایی در سفره او بوده است.

  

به زبان ساده تر، با آمدن قرآن حرف های خدا تمام نشده  و تجربه های ممکن دینی به پایان نرسیده است.

 

هم اسرار جدیدی برای کشف شدن وجود دارد و هم عوالم تازه ای.


#مولانا و #حافظ هم برخی از حرف های ناگفته خدا را گفته اند.


 پیامبری مثل شاعری است. 

هیچ وقت نمی توان گفت حافظ یا مولوی بالاترین شاعر است. 

فقط می توان گفت اینها قله های بلندی را فتح کرده اند.

 اصلا بالاترین شاعر معنا ندارد، گرچه شاعر ضعیف ممکن وموجودست.

 

حافظ در نوع خودش عالی است ، #سعدی هم همینطور و مولوی هم. 


من در این جا قائل به کثرت ام؛ کثرتی غیر قابل تحویل به وحدت. 


من به بسط تجربه نبوی قائلم و نه به کشف تام. و این منافاتی با خاتمیت ندارد. 

خاتمیت یعنی خاتمیت در ماموریت.



کسانی چون مولانا تجربه نبوی را بسط داده اند و عشق را که سهم کمی در قران دارد رشید تر و برجسته تر کرده اند.قرآن سرچشمه است اما رود هایی که ازان جاری شده به همان اندازه اهمیت دارند.حسبنا کتاب الله درست نیست.ما بهمه این کتابها نیاز داریم.



مولوی را هم بخوانید.ادامه قران است.تفسیر قران است.بسط تجربه نبوی ست ومعراج عرفان است.



تجارب پیامبرتکرار میشود و بسط می پذیرداما ماموریتش نه ( به حکم ختم نبوت) وپیامبری ماموریت است نه تجربه صرف.



دکتر سروش

بسط تجربه نبوی



بَسْط تجربه نبوی نظریه‌ای که بر اساس آن، وحی مختص به پیامبر(ص) نیست و تجربه‌های پیامبرانه پس از پیامبر اسلام(ص) نیز در افراد مختلف ادامه می‌یابد. عبدالکریم سروش نظریه‌پرداز بسط تجربه نبوی به دنبال نشان دادن رویهٔ بشری، تاریخی و زمینیِ وحی و دیانت است. این نظریه، دین را خلاصه و عصاره تجربه‌های پیامبر دانسته که با ادامه تجربه‌های نبوی پس از پیامبر، از سوی دیگر مسلمانان، بر غِنا و فربهی دین افزوده می‌شود. به باور سروش، مشکلاتی مانند تعارض آیات با نظریه‌های علمی جدید و منافات احکام فقهی با عدالت و کرامت آدمی، با این نظریه قابل حل است.



مفهوم خاتمیت در نظریه بسط تجربه نبوی، فرمان دادن بدون نیاز به استدلال معرفی شده که با رحلت پیامبر از بین رفته و دیگر هیچ‌کس حق ندارد بدون استدلال به دیگران حکمی کند. به نظر سروش، تجربه دینی پس از پیامبر تنها برای خود شخصْ حجت است و برخلاف تجربه پیامبر، برای دیگران الزا‌م‌آور نیست



سروش از وحی که آن را مقوم شخصیت و نبوت انبیاء می‌داند، با عنوان «تجربهٔ دینی» یاد می‌کند. او همچنین دین را تجربهٔ روحی و اجتماعی پیامبر معرفی می‌کند.



سروش معتقد است پس از پیامبر نیز گویی از نو وحی می‌رسد و گویی از نو واقعیت در تجربه و درک دینی منظور می‌شود. بر این اساس، امروز هم باید دین را چون تجربه‌ای در حال تحول و تولد عرضه کرد




تجربه دینی که پس از پیامبر نیز ادامه داشته، منافاتی با این معنای خاتمیت ندارد؛ زیرا تجربه دینی پیامبر برای دیگران تکلیف‌آور و عمل آفرین است و این برخلاف تجربه دینی دیگران است که تنها به خود شخص محدود می‌شود و حجت بر دیگران نیست.هیچ کس پس از پیامبر ولایت بر دیگری ندارد



تجربه نبوی یا تجربه شبیه به تجربه پیامبران، کاملاً قطع نمی‏شود و همیشه وجود دارد... شخص ممکن است بین خودش و خدا واجد احوالی شود و احساس کند که صاحب وظایفی است از ناحیه خداوند و دیگر وظیفه ندارد به فلان دین یا بهمان دین عمل بکند. احساس من این است که بعضی از بزرگان مثل شمس تبریزی تقریباً چنین احوالی داشتند... اگر کسی احساس می‏کند که دیگر نمی‏تواند پیرو شریعت پیامبر اسلام باشد و وظیفه دیگری دارد، خودش می‏داند و خدای خودش. کسی هم که چنین احساسی را ندارد، بایستی پاسخگوی اعمالش باشد؛ امّا تجربه پیامبرگونه البتّه جریان دارد. برای این که تجلّیات خداوند تمامی ندارد. ما نمی‏توانیم بگوییم خدا بر پیامبر اسلام تجلّی کرد و پس از آن باب تجلّی بسته شد. این تجلّی دوام دارد و برای هر کس متناسب با ظرفیتش، ادامه خواهد یافت»




چون وحی، تجربه دینی است و تجربه دینی درباره دیگر انسان‏ها نیز روی می‏دهد، پس تجارب دینی دیگران نیز به فربهی و غنای دین می‏افزاید و با گذشت زمان، دین بسط و گسترش می‏یابد؛


از این رو، تجربه‏های دینی عارفان مکمّل و بسط دهنده تجربه دینی پیامبر است، و در نتیجه دین خدا رفته، رفته پخته‏تر می‏گردد. این بسط و گسترش نه در معرفت دینی بلکه در خود دین و شریعت نیز صورت می‏گیرد


دکتر سروش

جهنم در دین زرتشت

در دین زرتشتی، جهنم به عنوان بخشی از زندگی پس از مرگ توصیف شده است، اما مفهوم آن با برخی از ادیان دیگر تفاوت‌هایی دارد. در باور زرتشتی، روح پس از مرگ باید از **پل چینود** (چینوت) عبور کند، که این پل بر اساس اعمال فرد در زندگی دنیوی، یا گسترده و آسان یا باریک و دشوار می‌شود.  


### ویژگی‌های جهنم در دین زرتشتی:

1. **عبور از پل چینود**:  

   - اگر فرد نیکوکار باشد، پل وسیع و هموار می‌شود و او به بهشت (گرودمان) می‌رسد.  

   - اگر فرد گناهکار باشد، پل باریک و خطرناک می‌شود و او به دره‌ای تاریک سقوط می‌کند که همان جهنم (دوزخ) است.  


2. **ماهیت جهنم**:  

   - جهنم زرتشتی مکانی تاریک و پر از عذاب روحی و روانی است، نه صرفاً مکانی با آتش و شکنجه‌های جسمی.  

   - گناهکاران در آنجا احساس تنهایی، بدبختی و رنج وجدان را تجربه می‌کنند.  

   - این مکان توسط دیوان (اهریمنی‌ها) اداره می‌شود و به آن **دروج‌دمان** (خانه دروغ) گفته می‌شود.  


در باورهای زرتشتی، جهنم بیشتر به عنوان مکانی تاریک، بدبو و مملو از رنج روحی و روانی توصیف شده است تا مکانی با آتش و شکنجه‌های جسمی. برخلاف برخی ادیان که جهنم را سرزمینی پر از آتش و عذاب‌های سوزان می‌دانند، در آموزه‌های زرتشتی جهنم بیشتر به سرمای شدید، تاریکی، تنهایی و زجر وجدان تشبیه شده است.


اما در برخی متون کهن زرتشتی مانند ارداویراف‌نامه، به نوعی از آتش نیز اشاره شده است که در کنار سرما و تاریکی، به عنوان یکی از عذاب‌های جهنم ذکر شده است. این توصیف بیشتر جنبه‌ی نمادین دارد و نشان‌دهنده‌ی وضعیت روحی فرد گناهکار است تا یک مکان فیزیکی واقعی.


در نهایت، جهنم در دین زرتشتی موقتی است و پس از فرشگرد (رستاخیز جهانی)، همه ارواح پاک شده و به سوی نور و نیکی بازمی‌گردند.



3. **موقتی بودن جهنم**:  

   - در آموزه‌های زرتشتی، جهنم همیشگی نیست. در پایان زمان، پس از **فرشگرد** (رستاخیز و نوسازی جهان)، همه گناهکاران پاک شده و بخشیده می‌شوند.  

   - در آخرالزمان، اهریمن و نیروهای شر نابود می‌شوند و همه ارواح به سوی روشنایی و رستگاری بازمی‌گردند.  


به طور کلی، جهنم در دین زرتشتی بیشتر یک مرحله‌ی پاکسازی و پیامد اعمال نادرست است تا یک عذاب ابدی.