یگانه پرستی

درباره خداوند و معنویت

یگانه پرستی

درباره خداوند و معنویت

رابعه عدویه

ثمره معرفت روی به خدای آوردن است
رابعه عدویه تذکره الاولیاء



گفتند: تو او را که می‌پرستی می‌بینی؟
گفت: اگر ندیدمی نپرستیدمی.

تذکره الاولیاء



وی را گفتند: از کجا می‌آیی؟
گفت: از آن جهان.
گفتند: کجا خواهی رفت؟
گفت: بدان جهان.
گفتند: بدین جهان چه می‌کنی؟
گفت: نان این جهان می‌خورم و کار آن جهان می‌کنم

تذکره الاولیاء ذکر رابعه عدویه 



رسول علیه السلام به خواب دیدم که مرا گفت: یا رابعه مرا دوست داری؟ گفتم: یا رسول الله کی بود که تو را دوست ندارد. ولکن محبت حق مرا چنان فروگرفته است که دوستی و دشمنی غیر را جای نماند
تذکره الاولیاء 



بعد از مرگ اورا به خواب دیدند. گفتند: حال گوی تا از منکر و نکیر چون رستی؟
گفت: آن جوانمردان در آمدند، گفتند که من ربک؟
گفتم: باز گردید و خدایرا گویید که با چندین هزار هزار خلق پیرزنی ضعیفه را فراموش نکردی؟من که در همه جهان تو را دارم، هرگزت فراموش نکنم. تا کسی را فرستی که خدای تو کیست؟

تذکره الاولیاء



در مناجات می‌گفت: الهی!کار من و آرزوی من در دنیا از جمله دنیا یاد تو است، و در آخرت از جمله آخرت لقای تواست. از من این است که گفتم. تو هر چه خواهی می کن.

تذکره الاولیاء 



و د ر مناجات می‌گفت: بار خدایا!اگر مرا فردا در دوزخ کنی من فریاد بر آورم که وی را دوست داشتم. با دوست این کنند؟
هاتفی آوازداد: یا رابعه لا تظنی بنا ظن السوء. به ما گمان بد مبر که ما تو را در جوار دوستان خود فرود آریم تا با ما سخن ما می‌گویی.

تذکره الاولیاء 



نقل است که ابراهیم ادهم رضی الله عنه چهار ده سال تمام سلوک کرد تا به کعبه شد. از آنکه در هر مصلا جایی دو رکعت می‌گزارد تا آخر بدانجا رسید، خانه ندید. گفت: آه! چه حادثه است، مگر چشم مرا خللی رسیده است؟

هاتفی آواز داد: چشم تو را هیچ خلل نیست، اما کعبه به استقبال ضعیفه ای شده است که روی بدینجا دارد.

ابراهیم را غیرت بشورید. گفت: آیا این کیست؟

بدوید. رابعه را دید که می‌آمد و کعبه با جای خویش شد. چون ابراهیم آن بدید گفت: ای رابعه! این چه شور و کار و بار است که در جهان افگنده ای؟

گفت: شور من در جهان نیفگنده ام. تو شور در جهان افکنده ای که چهار ده سال درنگ کرده ای تا به خانه رسیده ای.

گفت: آری! چهارده سال در نماز بادیه قطع کرده ام.

گفت: تو در نماز قطع کرده ای و من در نیاز.

تذکره الاولیاء 


نقل است که یک شب در صومعه نماز می‌کرد. ماندگی در او اثر کرد در خواب شد. از غایت استغراق حصیر در چشم او شکست. و خون روان شد و او را خبر نبود. دزدی درآمد چادری داشت، برگرفت. خواست که بیرون شود راه در باز نیافت. چادر بنهاد و برفت. راه بازدید. برفت و باز چادر برگرفت، بیامد باز راه نیافت. باز چادر بنهاد. همچنطن چند کرت تا هفت بار از گوشه صومه آواز آمد که: ای مرد! خود را رنجه مدار که او چندین سال است تا خود را به ماسپرده است. ابلیس زهره ندارد، که گرد او گردد! دزدی را کی زهره آن بود که گرد چادراو گردد برورنجه مباش. ای طرار! اگر یک دوست خفته است یک دوست بیدار است و نگاه دارد

تذکره الاولیاء ذکر رابعه عدویه 



کار با دل افتاده‌است. بکوشید تا دلی بیدار به دست آرید

تذکره الاولیاء 


سفیان از رابعه پرسید: بهترین چیزی که بنده به آن به خدای تعالی تقرّب جوید کدام است؟ گفت: آنکه بداند که بنده از دنیا و آخرت غیر وی را دوست نمی‌دارد.

تذکره الاولیاء 



اگر کسی گوید ذکراو در صف رجال چرا کرده ای گویم که خواجه انبیا علیهم السلام می‌فرماید: ان الله لاینظر الی صورکم الحدیث. کار به صورت نیست به نیت است. کما قال علیه السلام یحشر الناس علی نیاتهم.
تذکره الاولیاء



چون زن در راه خدای مرد بود او را زن نتوان گفت. چنانکه عباسه طوسی گفت: چون فردا در عرصات قیامت آواز دهند که یا رجال! نخست کسی که پای در صف رجال نهد، مریم بود علیها السلام.
تذکره الاولیاء



در توحید، وجود من و تو کی ماند تا به مرد و زن چه رسد
تذکره الاولیاء



نقل است که حسن رابعه را گفت: رغبت کنی تا نکاحی کنیم و عقد بندیم.
گفت: عقد نکاح بر وجودی فروآید. اینجا وجود برخاسته است که نیست خود گشته ام. و هست شده بدو، و همه از آن او ام. و در سایه حکم اوام، خطبه از او باید خواست نه از من.
گفت: ای رابعه! این بچه یافتی؟
گفت: به آنکه همه یافتها گم کردم درو.
حسن گفت: او را چون دانی؟
گفت: یا حسن! چون تو دانی، ما بیچون دانیم.

تذکره الاولیاء 



عارف آن بود که دلی خواهد از خدای. چون خدای دلی دهدش، در حال دل به خدای بازدهد تا در قبضه او محفوظ بماند و در ستر او از خلق محجوب بود.

تذکره الاولیاء 



صالح مری بسی گفتی که هر که دری می‌زند زود باز شود.

رابعه یکبار حاضر بود. و گفت: با که گویی که این در بسته است وباز خواهند گشاد. هرگز کی بسته بود تا باز گشایند.

تذکره الاولیاء 



نقل است که وقتی یکی را دید که عصابه ای بر سر بسته بود.
گفت: چرا عصابه بسته ای؟
گفت: سرم درد می‌کند.
رابعه گفت: تو را چند سال است؟
گفت: سی سال است.
گفت: بیشتر عمر در درد و غم بوده ای؟
گفت: نه.
گفت: سی سال تنت درست داشتی، هرگز عصابه شکر برنبستی. به یک شب که درد سرت داد عصابه شکایت درمی بندی.

تذکره الاولیاء 



وقتی در فصل بهار در خانه شد وسر فرو برد. خادمه گفت: یا سیده! بیرون آی تا صنع بینی.
رابعه گفت: تو باری درآی تا صانع بینی

تذکره الاولیاء 



نقل است که جماعتی از بزرگان بر رابعه رفتند. رابعه از یکی پرسید: که تو خدایرا از بهر چرا پرستی؟

گفت: هفت طبقه دوزخ عظمتی دارد و همه را بدو گذر می‌باید کرد، ناکام از بیم هراس.

دیگری گفت: درجات بهشت منزلی شگرف دارد، پس آسایش موعود است.

رابعه گفت: به بنده ای بود که خداوند خویش را از بیم و خوف عبادت کند یا به طمع مزد.

پس ایشان گفتند: تو چرا می‌پرستی خدایرا؟ طمع بهشت نیست؟

گفت: الجار ثم الدار. گفت ما را نه خود تمام است که دستوری داده اند تا او را پرستیم. اگر بهشت و دوزخ نبودی او را اطاعت نبایستی داشت. استحقاق آن نداشت که بی واسطه تعبد او کنند.

تذکره الاولیاء 



نقل است که از بزرگان بصره یکی در آمد و بر بالین او نشست و دنیا را می‌نکوهید سخت. رابعه گفت: تو سخت دنیا دوست می‌داری. اگر دوستش نمی‌داری چندینش یاد نکردیی که شکننده کالا خریدار بود. اگر از دنیا فارغ بودی به نیک و بد او نکردتی، اما از آن یاد می‌کنی که من احب شیا اکثر ذکره، هر که چیزی دوست دارد ذکر آن بسی کند.

تذکره الاولیاء 



گفتی: الهی ما را از دنیا هر چه قسمت کرده ای به دشمنان خود ده و هر چه از آخرت قسمت کرده ایی به دوستان خود ده که مرا تو بسی.

تذکره الاولیاء 



گفتی: خداوندا!اگر تو را از بیم دوزخ می‌پرستم در دوزخم بسوز، و اگر به امید بهشت می‌پرستم، بر من حرام گردان. و اگر برای تو تو را می‌پرستیم، جمال باقی دریغ مدار.

تذکره الاولیاء 



در مناجات یک شب می‌گفت: یا رب!دلم حاضر کن، یا نماز بی دل بپذیر.

تذکره الاولیاء 



گوید: اگر همه دنیا از آنِ مردی بود، آن مرد به آن غنی نبود. گفتند چگونه است؟ گفت: زیرا دنیا فنا پذیرد.
طبقات الاولیا ذکر رابعه عدویه




رابعه عدویه در حالت انس بجایی رسید که میگفت خداوندا در دنیا مرا ذکر تو بس و در عقبی مرا دیدار تو بس
کشف الاسرار میبدی




رابعه عدویه را می‌آید که همه شب بیدار بودی، پاس دل داشتی تا صبح صادق بدمیدی
کشف الاسرار میبدی



رابعه عدویه را می‌آید که از قافله منقطع شد در بادیه‌ای حیران و سرگردان در آن بیابان زیر مغیلانی فرو آمده، سر بر زانوی حسرت نهاده، همی گوید: الهی، غریبم و بیمار و درویش، غمگین و تنها و دل‌ریش، از غیب آوازی شنید که: تستوحشین و انا معک؟ چه اندوه بری، و چون تنهایی؟ نه من با توام حاضر دل و مونس جان توام؟ غریب کی باشی؟ و من وطن توأم درویش چون باشی؟ و من وکیل توأم، زبان حال آن ضعیفه از سر ناز و دلال خبر میدهد.
گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من
من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من‌

 کشف الاسرار میبدی



چون وقت مرگش در آمد مردمان بیرون شدند و در فراز کردند. آوازی شنیدند که: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه آلایه. زمانی بود هیچ آواز نیامد. در باز کردند، جان بداده بود.

تذکره الاولیاء 







سخنان مهم عارفان.

در قلب تو تجلی کرد آن که زوال ندارد و جاویدان است و ارزش والای ما در نهان های ازلی وارد شد.

اگر چه چشم ها از ادراک آن عاجز است و در حجاب مانده است، ولی با نشانه ها و مثال ها می توان آن را درک کرد.

در حالی که برای دل همیشه آشکار است، همان دلی که خدا را از ازل پیوسته رؤیت می کرده است.

ابن عربی



بدان ذلت و افتقار [نیازمند گردیدن، احتیاج] از عالم کون، جز از جانب خدای تعالی نمی باشد.
پس هر کس که نزد غیرخدا تذلل و افتقار کند و بر او تکیه نماید و در هر کار بدو آرام و سکون گیرد، او بُت پرست است و آن را که بدو افتقار می ورزد، بُت نامیده می شود

فتوحات مکیه، ۲۷۵:۱۵۵ ابن عربی



 هرچه برای خدا کنی اخلاصست و هرچه برای خلق کنی ریا.

ابوالحسن خرقانی 



حسین منصور را پرسیدند که تو بر کدام مذهبی؟ گفت: «أنا علی مذهبِ ربّی» گفت: من بر مذهب خداام زیرا که هر که بر مذهبی بود که آن مذهب نه پیروی بود، مُختلط باشد؛ و بزرگان طریقت را پیر خود خدای تعالی بود؛ پس بر مذهب خدا باشند و مخلص باشند نه مختلط. اختلاط توقف است و اخلاص ترقی و اخلاص در طالب خود شرط است

عین القضات همدانی 



غیب، باطن تو و شهادت، ظاهر توست
نفائس العرفان، رساله حکمت حاتمی، ص ۸۸

ابن عربی



مگو که روز چنین کردم و شب چنان کردم، الا بگو که آن خداوندی که روز را منور کرد و شب را مستر کرد به عنایت خویش و بخشش خویش بر دل و دیدۀ من رحمت کرد.
مجالس سبعه مولانا 



«دوست داشتن ِ عمل برای خَلق، ریا بوَد. و عمل کردن برای خلق، شِرک بود. و اخلاص آن بود که حق -تعالی- تو را از این دو خصلت نگه دارد، ان شاء الله تعالی.
تذکره الاولیاء ذکر فضیل بن عیاض


علامت محبت حق آن است که ترک کند هرچه او را از خدای شاغل است تا او ماند و شغل خدای و بس.
ذالنون مصری  تذکره الاولیاء 


ابن عربی

خداوند هرگز در صورت واحدی برای دو شخص تجلی نمی کند و نیز دوبار در یک صورت تجلی نمی نماید و دو شخص را در یک تجلی شریک نمی سازد.

شیخ محیی الدین بن عربی
فتوحات مکیه ، جلد ۱ ، صفحه ۱۶۴




بنده باید بر این اعتقاد باشد که اعمالش او را به مقامات واصل نمی‌گرداند بلکه رحمت خدا باعث وصول او به مقامات است که به بنده توفیق عمل و توانایی بر انجام آن را عطا می‌کند.
همانا داخل شدن به بهشت نیز به‌وسیلهٔ رحمت خدا ممکن است.
رسول خدا - صلی الله علیه و سلم- می‌فرمایند: «احدی بوسیلهٔ اعمالش به بهشت داخل نمی‌گردد.»
پرسیدند: حتی شما یا رسول الله؟
فرمودند: «و حتی من، مگر اینکه خداوند به رحمتش مرا در بر می‌گیرد.»

شیخ الاکبر محیی‌الدین ابن العربی
 مواقع النجوم





در نفوس خویش محبتی به خدا می یابند و مدعی می شوند که از محبوبان خدایند،خداوند هم آنان را مبتلا می کند و به آزمایششان می کشد.


فتوحات مکّیّه،باب۱۷۸:معرفت مقام محبت،بخش۱۱۵ از فتح مکی






همانطور که اصل فرود آمدن «کتاب»، از جانب خدا بر «انبیا» می باشد، فرود آمدن «#فهم» هم از جانب خدا بر «دل های بعضی از مؤمنان» می باشد!
... علی بن ابی طالب «ع» در این باره چنین فرموده است: «آن (فرود آمدن فهم بر دل ها) فهمی است که خداوند آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد دربارهٔ این قرآن عطا می فرماید!», می بینیم آن را عطایی از جانب خدا نامیده است که از آن عطا تعبیر به «فهم از جانب خدا» می گردد!
فتوحات مکیه، ۳۶۴-۳۶۵: ۵۴







 هوالصبر فی کل اَن ، قدرک صبرک ، صبرک سِرک . انما اتیت لتصبر.
ترجمه: در هر حال و آنی یار تو #شکیبایی(صبر) است، توانایی تو صبر و شکیبایی تو است و صبر تو، راز تو است.
آمدی تا شکیبا باشی

اندوه های زندانی، محی الدین ابن عربی، ص ۴۱




ابن عربی عالم را نسبت به حق ، مانند نسبت سایه به صاحب سایه می داند ،همانطور که سایه نسبت به صاحب سایه وجود جداگانه ای ندارد ،
عالم نیز همین حکم را دارد ، یعنی وجودی ندارد مگر به وجود حق.
 چشم من جز سیمای او ندید و گوشم غیر سخن او را نشنید.
ابن عربی



هر کس الله را به سبب فکر و قوه‌ی عقل طلب کند، از معرفت به حق بر او فائده‌ای حاصل نمی‌شود. چگونه کسی که مثل و نظیر قبول می‌کند کسی را که نه مثل و نه نظیر برای او هست را طلب می‌کند
ابن عربی
رسائل، کتاب التراجم، باب ترجمة الثبات، ص ۲۲۰.




حضرت داوود علیه السلام نقل شده که در مناجات با خداوند از فلسفه آفرینش پرسیده است و خداوند در پاسخ وی، آن را بازگو فرموده است.
کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی أعرف
(من گنج پنهان بودم. دوست داشتم که آشکار شوم. پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم)
فصوص الحکم ابن عربی، ج۲، ص۱۱۲.



حق تعالی با "الفاظ" مناجات نمی شود
بلکه با "حضور با او"
مناجات می شود.......
ابن عربی
فتوحات مکیه





ابن العربی:نزول قرآن همیشگی است و من این امر را در بدایت سلوکم تجربه کردم.

قرآن کریم با کنار نهادن پرده ها و حجاب های درونی به صورت آیه آیه بر تو نازل می شود، من این را آن زمانی که در بدایت امر بودم، در نفس و سلوک خویش تجربه نمودم... حتی اگر اعجمی(غیر عرب) باشند و زبان عربی را هم ندانند، قرآن را به زبان عربی در مصاحف تکلم می نمایند.
.. اگر توجه قلب و روح او در آن هنگام به امر دیگری معطوف شود، تلقین کننده باز می گردد و نزول آیه نیز متوقف می گردد. نزول قرآن همیشگی است و تا ابد تداوم دارد.
الاسفار عن نتایج الاسفار،شرح و ترجمهٔ فاطمه مدرسی، فصل دوم، بند25، ص130
شیخ الاکبر محیی الدین ابن العربی قدّس سرّه




خداوند مرا بدون واسطه در چندین واقعه و خواب در مکه و دمشق مورد خطاب قرار داد و فرمود که بندگانم را نصیحت و اندرز ده و من هم آنان را به شاهراه محکم و صراط استوار راهنمایی و‌ ارشاد می کردم ، و چون دیدم ورود در سلوک الی الله بسیار عزیز و ارجمند است ، کوتاهی ورزیده و عزم آن کردم که به خویش مشغول باشم و خلایق را بر آنچه هستند واگذرادم ، در مکه خوابی دیدم که حق متعال به من فرمود من از تو عملی را نمی پذیرم مگر آنکه بندگانم را پند و اندرز دهی ، پس بندگانم را اندرز و نصیحت کن! از این روی متصدی آن کار شده و خود را مورد سهام قرار دادم ، تا برای مردمان راه روشن سلوک را بیان سازم و آفات و آسیب های آن راه را از هر صفتی به آنان می رسد- یعنی از جهت فقها و فقرا و صوفیه و عوام- برایشان آشکار کنم. بنابراین هرکس که کمر مخالفت با مرا بست و کوشش در هلاکتم کرد ، خداوند مرا بر آنکس پیروز گردانید و به رحمت و فضلش مرا حفظ و نگاهداری فرمود.
شیخ محیی الدین بن عربی
فتوحات مکیه ، جلد ۱ ، صفحه ۱۳۵




سوگند به خدا از آن حرفی [در کتاب فتوحات مکیه] ننوشتم مگر اینکه از املای الهی و القای ربانی یا الهام روحانی در قلب کیانی بوده است ، با اینکه نه رسل متشرعیم نه انبیای مکلف ، زیرا رسالت تشریع و نبوت تکلیف با رسول خدا محمد صلی الله علیه و آله پایان پذیرفت و انقطاع یافت و بعد از وی نه رسولی باشد نه نبیی که تشریع کند و تکلیف فرماید.. 
شیخ محیی الدین بن عربی
فتوحات مکیه ، جلد ۳ ، صفحه ۴۵۶



شیخ ابومدین می گفت: مرید ، مرید نخواهد شد تا این که هر چیز را که بخواهد در قرآن بیابد.
شیخ محیی الدین بن عربی
فتوحات مکیه ، باب ۲۵ ، دفتر ۲۱




#بنده_خدا نخواهی بود، اگر به چیزی جز او رو کنی

نفائس العرفان، رساله حکمت حاتمی، ص ۸۰



تا وقتی که حق و صفات حق را نشناسی، نتوانی سر و آیات او را در خود بینی
نفائس العرفان، رساله حکمت حاتمی، ص ۸۰



بدان ذلت و افتقار [نیازمند گردیدن، احتیاج] از عالم کون، جز از جانب خدای تعالی نمی باشد.
پس هر کس که نزد غیرخدا تذلل و افتقار کند و بر او تکیه نماید و در هر کار بدو آرام و سکون گیرد، او بُت پرست است و آن را که بدو افتقار می ورزد، بُت نامیده می شود

فتوحات مکیه، ۲۷۵:۱۵۵ ابن عربی


ابن عربی قدس الله سره:
خداوند دائم بر قلبها تجلی میکند و تنوع خاطرات نفسانی بدلیل همین اختلافات تجلی الهی است

عوالم خیال،ص۱۲۷



خداوند خلقی دشمن تر از عالمان علوم رسمی،در مقابل اهل الله نیافریده است.. اینان نسبت به این طایفه همانند فرعونیان اند در برابر رسولان علیهم السلام .
ابن عربی قدس الله سره العزیز
فتوحات مکیه، باب54:معرفت اشارات_معارف_، بخش26


شمس تبریزی

خنک آنکه
چشمش بخسبد و دلش نخسبد. 
وای بر آنکه چشمش نخسبد و دلش بخسبد .

مقالات شمس



 مرد خدا آن است که او را ببینی از خدا یاد اید

مقالات شمس




بالای قرآن هیچ نیست، بالای کلام خدا هیچ نیست. اما این قرآن که از بهر عوام گفته است جهت امر و نهی و راه نمودن ذوق دگر دارد، و آن که با خواص می گوید ذوق دگر

مقالات شمس تبریزی




اندکی بر تو می‌زند
اگر شُکر کنی (نعمات) افزون می‌کند.

مقالات شمس تبریزی
تصحیح اشرفی و جمال‌پور، ص: 299




از عالَمِ توحید تو را چه؟
از آنکه او واحد است تو را چه؟
چو تو صد هزار بیشی. هر جُزوت به طرفی. هر جزوت به عالمی

مقالات شمس تبریزی






در اندرون من، بشارتی هست. مرا عجب از این مردمان است که بی‌ آن بشارت، شادند. اگر هر یکی را تاج زرین بر سر نهادندی بایستی که راضی نشوندی که:
«ما این را چه کنیم؟».
ما را، گشادِ اندرون می‌باید.

مقالات شمس
(موحد، محمد علی.شمس تبریزی





"بعضی کاتب وحی اند و بعضی محل وحی .
جهد کن تا هر دو باشی.
هم محل وحی باشی و هم کاتب وحی خود باشی

مقالات شمس تبریزی





اگر به عرش روی هیچ سود نباشد
و اگر بالای عرش روی و اگر زیر هفت طبقه
زمین هیچ سود نباشد 
در دل می باید که باز شود

مقالات شمس تبریزی
گزیده مقالات شمس




مرا رساله محمد رسول الله سود ندارد مرا رساله خود باید. اگر هزار رساله بخوانم تاریک‏ تر شوم. اسرار اولیاءِ حق را ندانند، رساله ایشان مطالعه می‌کنند، هر کسی خیالی می‌انگیزند و گوینده آن سخن را متهم می‌کنند. خود را هرگز متهم نکنند، و نگویند که این کفر و خطا در آن سخن نیست، در جهل و خیال اندیشی ماست…

مقالات شمس تبریزی




مرا رساله ی محمدرسول الله سود ندارد

مرا رساله ی خود باید اگر هزار رساله ی غیر بخوانم تاریکتر شوم

خداست که خداست. هر که مخلوق بود خدا نبود، نه محمد نه غیر محمد


مقالات شمس




تاکی بر زین بی اسب سوار گشته و در میدان مردان می تازید و تا کی به عصای دیگران به پا می روید؟ این سخنان که می گویید از حدیث و تفسیر و حکمت و غیره ، سخنان مردم آن زمان است که هر یک در عهد خود به مسند مردمی نشسته بودند و از خود معانی می گفتند و چون مردان این عهد شمایید ، اسرار و سخنان شما کو؟ بعضی کاتب وحی بودند و برخی محل وحی. اکنون جهد کن که هر دو باشی هم محل وحی و هم کاتب وحی خود باشی

مناقب العارفین




شادی، همچو آب لطیف صاف، به هرجا می‌رسد، در حال، شکوفه‌ی عجبی می‌روید.
غم همچو سیلاب سیاه به هرجا که رسد شکوفه را پژمرده کند

شمس تبریزى مقالات 




عقل تا درگاه ره می‌برد، اما اندرونِ خانه ره نمی‌برد. آنجا عقل حجابست و دل حجاب و سر حجاب.عقل، سست پای است
از اوچیزی نیاید


مقالات شمس تبریزی



مرا اگر بر در بهشت بیارند
اول در نگرم که او
در آنجا هست؟
اگر نباشد
گویم: او کو؟

مقالات شمس تبریزی




معنی ولایت چه باشد؟ آن که او را لشکرها باشد و ظهرها و دیه ها؟ نی، بلکه ولایت آن باشد که او را ولایت باشد بر نفس خویشتن، و بر احوال خویشتن، بر صفات خویشتن، و بر کلام خویشتن، و سکوت خویشتن و قهر در محل قهر و لطف در محل لطف و چون عارفان، جبری آغاز نکنند که من عاجزم او قادر است، نی، می‌باید که تو قادر باشی بر همه صفات خود، و بر سکوت در موضع سکوت، و جواب در موضع جواب و قهر در محل قهر، و لطف در محل لطف، و اگر نه، صفات او بر وی بلا باشد و عذاب، چو محکوم او نبود، حاکم او بود

مقالات شمس تبریزی




دریای کرم موج می‌زند، هر چه از او خواهی می‌دهد. هر یکی چیزی می‌پرستند: یکی  شاهد، یکی زر، یکی جاه. «هذا ربَّی» می‌گویند، «لا أُحِبُّ الافِلِین» نمی‌گویند.»

مقالات شمس تبریزی



عین القضات همدانی

از دریا، چه بر توان گرفت؟ تا ساکن دریا نشوی
عین القضات همدانی تمهیدات



کمال ایمان از راه معرفت است و تا کی تکرار کنم که ایمان تو از راه عادت است
#نامه_ها #جلد_اول #نامه_بیست_ویکم





ای عزیز هر کاری که با غیری منسوب بینی بجز از خدای- تعالی- آن مجاز می‌دان نه حقیقت؛ فاعل حقیقی، خدا را دان. آنجا که گفت: «قُلْ یَتَوفکم مَلِکُ المَوْت» این، مجاز می ‌دان؛ حقیقتش آن باشد که «اللّهُ یَتَوَفّی الأنْفُسَ حینَ مُوْتِها». راه نمودن محمد، مجاز می ‌دان؛ و گمراه کردن ابلیس، همچنین مجاز می ‌دان «یُضِلُّ من یَشاءُ وَیَهْدی من یشاءُ» حقیقت می ‌دان. گیرم که خلق را اضلال، ابلیس کند ابلیس را بدین صفت که آفرید؟
تمهیدات عین القضات همدانی




ای دوست
... راه پیدا کردن واجب است؛ امّا راه خدای تعالی در زمین نیست، در آسمان نیست، بلکه در بهشت و عرش نیست؛ طریق الله در باطن توست؛ «و فی انفسکم» (الذاریات، 21) این باشد. طالبان خدا او را در خود جویند، زیرا که او در دل باشد، و دل در باطن ایشان باشد.
تمهیدات عین القضات همدانی




اخلاق و تعصبات موروث از آباء و اجداد و استادان، دیده ی دل را از ادراک باز دارد.
نامه ها. عین القضات همدانی




گفتند که هلاک به بود که زندگانی با غیر او کردن

عین القضات همدانی تمهیدات




راه طالب خود در اندرون اوست، راه باید که در خود کند «وَفی اَنفسِکم أَفَلا تُبْصرون». همه موجودات، طالب دل رونده است که هیچ راه به خدا نیست بهتر از راه دل «القلبُ بَیْتُ اللّه» 

تمهیدات عین القضات



حسین منصور را پرسیدند که تو بر کدام مذهبی؟ گفت: «أنا علی مذهبِ ربّی» گفت: من بر مذهب خداام زیرا که هر که بر مذهبی بود که آن مذهب نه پیروی بود، مُختلط باشد؛ و بزرگان طریقت را پیر خود خدای تعالی بود؛ پس بر مذهب خدا باشند و مخلص باشند نه مختلط. اختلاط توقف است و اخلاص ترقی و اخلاص در طالب خود شرط است

عین القضات همدانی