یگانه پرستی

درباره خداوند و معنویت

یگانه پرستی

درباره خداوند و معنویت

راهها متفاوت است و لزوم مدارا

جام”‌ها هرگز یکسان نبوده و نیستند. مدام تغییر می‌کنند. زرین و سیمین و گلین می‌شوند. اما “می” همان است که بود. حقیقت واحد است و این صورت‌هاست که متغیرند. تو هر که و هر چه هستی فقط یک جام خالی باش. بگذار حقیقت آنطور که بخواهد و هر قدر که بخواهد در تو فرو ریزد. بگذار از طریق تو خود را متجلّی کند. نخواه که شبیه جام‌های دیگر باشی. کار خرابی نکن. جام خودت باش که جام جم تو، شبیه هیچ جام جم دیگری نیست. تنها نکته این است که خالی باشی و فقط به خدا تمسک بجویی


.
 " تجارب گونه گون "
اینطور نیست که تجاربِ هر کس در سلوک مثل دیگری باشد.
زیرا خداوند هر کس را از مسیری راه می‌بَرَد ، که صلاح اوست.
○ سلوکِ سلیمان از طریق پادشاهی‌اش است و سلوکِ ایوب از طریق بیماری‌اش.
○ ابراهیم باید از آتش گذر کند و یوسف از چاه سر در آورد .
○ عبور موسی از آب است و عیسی از آسمان ...
هر کس حکایتِ خویش را دارد و تو نیز حکایتِ خود را .
آنچه که ثابت است ، رجوع به حق است.
و آنچه که بی شمار است ، راه های بسوی خداست.
"الطُّرقُ اِلَی اللهِ بِعَدَدِ نُفُوسِ الخَلایِقِ".



هر گروه را راهی است منطبق بر فطرت الهی‌اش. منطبق بر قابلیت‌ها و استعدادهای وجودی‌اش. پس فضولی نکن. به این و آن انتقاد نکن. بحث و جدل نکن. به آزادی خدا داده‌شان احترام کن. این نص صریح قرآن است که می‌فرماید برای هر امتی طریقتی قرار داده‌ایم. به آیه احترام بگذار. خدای همه‌ی ما "واحد" است، اما هر کس از مسیری به سمت قلّه می‌رود



.
♻️“وصل به حقیقت خویش”

□ اینطور نیست که یک نفر برود و حقیقت را کشف کند و بعد بیاید بگوید ای مردم ، من حقیقت را کشف کردم و شما آسوده باشید و رنج کشف حقیقت را به خود راه ندهید! ابداً اینطور نیست. چنین تصوری را به کل از ذهنت بیرون بینداز.

□ هر کس باید خود حقیقت خودش را کشف کند.
هر کس باید خود به این مهم نائل شود. این وظیفه‌ای است که کار هر فرد انسانی ذی‌شعور است. تنبلی و آماده‌خوری را باید کنار گذاشت. در این راه تو تنها می‌توانی از تجارب بزرگان بهره بگیری و تعالیم‌شان را دریابی و آنگاه خود برای کشف حقیقت به راه افتی. تو تنها اینگونه به حقیقت خودت دست خواهی یافت. حقیقتی که از آنِ خودت است. حقیقتی که عاریه‌ای و تقلیدی نیست. دستوری نیست. تلقینی نیست. بلکه حقیقت ِ خود توست که به آن واصِل گشته‌ای.
و بدان که تنها همین حقیقت است که به “حقیقت محض” راه دارد.



مدارا”
ما هنوز یاد نگرفته‌ایم که برداشت‌های ما از دین، مساوی با دین خدا نیست. و تا وقتی این مهم را یاد نگرفته.ایم، نمی‌توانیم با دیگران مدارای نیک و سازنده داشته باشیم. اولین گام مدارا ، کنار گذاشتن مطلق اندیشی‌های ذهنی است.




الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنٰا”

(آنان که در ما بکوشند را قطعاً به راه‌های‌مان هدایت‌شان می‌کنیم)!

این آیهٔ سالکان است و فهم آن دقت سالکانه می‌طلبد. پس دقت کن! 

نکته اول آنکه “فِینا” به معنای “در ما” است نه “در راه ما”. اگرچه در ترجمه‌های ابتدایی وجه اول، با توجیهاتی بلاغی “در راه ما” ترجمه میشود اما به واقع “در راه ما” نیست و چنین برداشتی یک توجیه ادبی و صرفاً برای روانی ترجمه است. “راه” بصورت جمع مکسر در ادامهٔ آیه آمده است و آن “سُبُلَنا” است. اگر مراد از “فینا” اشاره به “راه” هم که باشد بی شک آن راه باطنی و انفسی است نه آفاقی. 

 ای دوست، خداوند با تمامی اسماءش “محیط” بر ماست. ما محاط شده در این محیط‌ایم. در آن واقع شده‌ایم. "فینا" اشاره به محاط شدن ما دارد. فلذا خطاب آیه با سالکانی است که با تمام وجود می‌کوشند تا نسبت به خداوند محیطی که جامع اسماء است، معرفت یابند. تمام داستان، معرفت یافتن و وصل آگاهانه از درون به خداوندی است که هر چیزی را در احاطه خود دارد. پس به آنان یعنی سالکان مبارز و تلاشگر، وعدهٔ قطعی هدایت را می‌دهند. این یعنی کوشش آنها بی‌پاسخ نخواهد ماند و ناامید و بی‌بهره رهایشان نمی‌کنند. هر کس به وصل خویش نائل می‌شود. 

اما نکتهٔ مهم دیگر ، فهم “سُبُلَنا” (راه های ما) است. نمی‌گوید هدایت به ”یک راه”! بلکه به “راه‌هایمان” اشاره دارد. جمع می‌بندد. و این نکته‌ای در خور تأمل است. زیرا اسماء خداوند بسیار است و راه‌های بسوی آن یگانه، به عدد نفوس خلایق است. این یعنی هر کس از طریق فطرت الهی خویش و از طریق اسم ربّی که به آن متصل است به الوهیت خویش واصِل می‌گردد. این آیه شریفه به ظرافت به ما می‌فهمانَد که راه‌های رسیدن به قلّه الوهیت مختلف است. نمی‌توان و نباید دیگران را مجبور به پذیرش فقط یک راه نمود. چنین اجباری الهی نیست. زیرا راه‌های وصل، متنوع‌اند و بر اساس قابلیت‌های هر فرد معین شده‌اند. “کُلٌّ یَعمَلُ عَلیٰ شاکِلَتِهِ” چه هر کس مطابق با طینت خویش عمل می‌کند. یعنی بر اساس آن جوهره‌ای که در وجودش نهاده‌اند. و دقیقاً از این روست که سیر سالکان حق در طول تاریخ، به یک طریق و به یک شکل و یک شیوه نبوده و نیست. بلکه همواره طریقت‌هایشان مختلف و مطابق با حال و هوای بذری است که در نهادشان قرار دارد.



سوره سبا
قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُیُوبِ ﴿۴۸﴾
بگو بى‏ گمان پروردگارم حقیقت را(به دل) القا مى ‏کند [اوست] داناى نادیده ها (۴۸)
خداوند "القاء" می کند و انسان "تلّقی". و از آنجا که این القاءات آسمانی است و آسمانها یا همان لایه های آگاهی، هفت گانه اند، فلذا تلقیّات و دریافت های آدمی نیز متفاوت است. و دقیقاً از این روست که باید با دیگران مدارا کرد. زیرا هر دریافت کننده ای از لایه ای دریافت می کند که واصل به آنست. آن حکیمانی که زبان هر هفت نوع آگاهی را می شناسند، عملاً اعجاز مدارا را نیز دریافته اند. و آنان که این قاعده را در نیافته اند به خشونت بیشتر مایل اند تا مدارا. بدان که پیامبر (ص) در احادیث عدیده، مردمان را به مدارا با یکدیگر دعوت نموده و بر آن تاکید کرده اند.

.
"ماجراهای سلوک تو در زندگیِ خودت نهفته است"
تمام ماجراهای سلوک تو در جریان زندگی شخصی‌ات نهفته شده است. لازم نیست به جای دیگر رَوی ، آرزوی دیگر کنی ، و چیز دیگر بخواهی.
به زندگی‌ات سلام کن و ماجراهایش را بپذیر. تو سالک زندگی خودت هستی. آن مسیر توست. به آن آگاه شو. رشد تو با پذیرش زندگی خودت محقق می‌شود و آغاز هر تغییری ، با همین پذیرش آگاهانه است. چه هر کس قرار است همان شود که برایش خلق شده است ؛
"کُلَُّ مُیَسِّرَُ لِما خُلِقَ لَهُ"!

نکته قرآنی ۱۰۲
به یکی می‌گوید ؛ کشتی را بساز ، به یکی می‌گوید ؛ کشتی را سوراخ کن! 
به یکی آسان می‌گیرد و گشایش می‌دهد ، به یکی سخت و تنگ می‌گیرد! یکی سلیمان(ع) می‌شود با "داشتن" ، یکی ایّوب(ع) می‌شود با "نداشتن". زیرا این اوست که بر بندگانش آگاه و حکیم است. اوست که می‌داند رشد هر کسی در کدام جریان رُبُوبی محقق می‌شود. چه رشد روحی برخی در گشایش است و رشد برخی در تنگ گرفتن. این بدان معناست که هر روحی ، آگاهی خویش را در وضعیتی متناسب با مقدَّرات خودش بدست می‌آورد.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد